همراز مهدي
موضوعات
امام زمان مهدی (عجل الله فرجه) (32) قائم آل محمد (29) گالری عکس تصویر فیلم (29) روانشناسی اسلامی (26) کنکور دانشگاه مهدی (25) مذهبی و معنوی (25) عشق و محبت (22) فرهنگی اجتماعی (22) نماز قرآن سنت (22) فلسفه و عرفان لاهوتیان (21) انتظار فرج و ظهور (21) یا اباصالح المهدی (21) سلام و صلوات (19) اخلاقی و سخنرانی (17) حدیث حکایت روایت (16) گل نرجس (16) دجال ملعون (15) آموزشی تحقیقاتی (13) کتاب علم فن آوری (13) مقاله پیام نامه بیانیه (13) عدالت انسانیت مسلمانیت (12) زندگی و خانواده (12) صبر و خویشتن دارى (12) شعر و شاعر (12) مشاوره عمومی نظرات (11) دانلود نرم افزار (8) شجاعت و شهامت (8) غدیر خم (8) سفیانی ملعون (6) مسئله پاسخ سوال جواب (6) دعا مناجات دلنوشته (6) اطلاعات و اخبار (5) نویسنده و داستان (5) ادب هنر طنز (5) سیدحسنی خراسانی یمانی (4) سید عبدالعظیم حسنی (4) شهید و دفاع مقدس (3) فروشگاه اینترنتی (2) جبهه جنگ ایثار شهادت (2) مذهبي و معنوي (2) الاسلام القرآن الکریم الشیعه اهل البیت علیهم السلام (2) آموزشي تحقيقاتي (2) مقاله پيام نامه بيانيه (2) حديث حكايت روايت (2) فلسفه و عرفان لاهوتيان (2) فرهنگي اجتماعي (2) يا اباصالح المهدي (1) روانشناسي اسلامي (1) نويسنده و داستان (1) عدالت انسانيت مسلمانيت (1) كتاب علم فن آوري (1) آدينه و متفرقه (1) Mahdism Doctrine Islamic (1) مرجع تقلید فتوی مجتهد (1) كنكور دانشگاه مهدي (1) امام زمان مهدي (عجل الله فرجه) (1) ورزشی و سیاحتی (1) پزشکی بهداشتی سلامت (1) گل گیاه طبیعت محیط زیست (0) سیاست پول اقتصاد (0) اینترنت رایانه کامپیوتر موبایل (0) سینما تئاتر نمایش (0) آدینه و متفرقه (0) بدون موضوع (46)
صفحه ها
همراز توجه : بیننده عزیز سلام علیکم برای اینکه از این وبلاگ دیدن میکنید سپاسگذارم لطفا برای تعجیل در فرج آقا امام زمان (عجل الله)<1>ءالی<100>صلوات بفرستید که برای برآورده شدن حاجت هم خوب است. آثار نماز آثار نماز نخواندن ويژگي هاي حضرت مهدي (عجل الله) 5 ويژگي هاي حضرت مهدي (عجل الله) 4 ويژگي هاي حضرت مهدي عليه السلام 3 ويژگي هاي حضرت مهدي عليه السلام 2 ويژگي هاي حضرت مهدي عليه السلام 1 مدح و منقبت سوّمين اختر فروزنده امامت و ولايت پنجره امام زمان علیه السلام چهل داستان و چهل حديث از امام حسين (ع) درخشش پنجمين نور ايزدى رمضان، منتخب از مفاتيح الجنان آيين رمضان مناسبتها، احکام، ادعيه و آداب ابوالأسود دوئلي شاعر ايمان و ولايت صداي سخن عشق، حماسه ديني در ادب پیک در وضو شریک نگیرید! قدمگاه کتاب ديگر قرآن! تكلیف عاشق ساعت به وقت شرعی دوازده! علم امام به رفتار ما روزه خواری اکیدا ممنوع! مهر من نثار تو آمنه بنت شريد رسم عاشق کشی اسلام چگونه گسترش يافت؟ فرهنگ ايراني چهار پناهگاه قرآنی تشيع و انديشه‌ شيعي2 تشيع و انديشه‌ شيعي سرز مین مقدس و خاندان آل اشعر
فيدها
زاد و زندگي‌ ملاصدرا بزرگ‌ترين‌ فيلسوف

محمدبن‌ ابراهیم‌ بن‌ یحیی‌ شیرازی‌ قوامی، معروف‌ به‌ صدرالمتألهین‌ و ملاصدرا بزرگ‌ترین‌ فیلسوفی‌ است‌ که‌ در سده‌ یازدهم‌ هجری‌ به‌ عرصه‌ رسید و فلسفه‌ اشراق‌ را به‌ نهایت‌ اوج‌ و رفعت‌ خود رسانید؛ در حالی‌ که‌ فلسفه‌ مشائی‌ و رواقی‌ را مورد انتقاد قرار داد.

‌با وجود عظمت‌ و شهرت‌ عظیم‌ «صدرا» حیات‌ و وضع‌ زندگی‌ او نقاط‌ تاریک‌ زیاد دارد و بیشتر مترجمان‌ او از تفاصیل‌ حیات‌ و سال‌ ولادت‌ و دیگر خصوصیات‌ زندگانی‌ او چیزی‌ ننوشته‌اند.

نهایت‌ آنچه‌ ما از حیات‌ او می‌دانیم‌ این‌ است‌ که‌ او در شهر شیراز از مادر زاده‌ و گفته‌اند که: پدرش‌ ابراهیم‌بن‌ یحیی‌ قوامی‌ یکی‌ از وزیران‌ این‌ عصر بوده‌ است‌ ولیکن‌ نام‌ آن‌ دولت‌ که‌ پدر فیلسوف‌ ما وزارت‌ آن‌ را داشته‌ است، معلوم‌ نیست، اما تقریباً‌ یقین‌ داریم‌ که‌ آن‌ دولت، دولت‌ صفویه‌ نیست. ( وفات‌ او به‌ سال‌ 1050 هجری‌ اتفاق‌ افتاد، در حالی‌ که‌ به‌ سفر هفتمین‌ خود به‌ حج‌ عزم‌ کرده‌ بود یا از سفر هفتم‌ باز می‌گشت).

‌صدرا، تنها فرزند پدر بود و پس‌ از نذر و نیازهای‌ به‌ وجود آمده‌ بود. از این‌ رو پدر او را به‌ کسب‌ دانش‌ واداشت. پس‌ از وفات‌ پدر، صدرا به‌ اصفهان‌ رفت‌ تا دانش‌ خود را تکمیل‌ کند و در این‌ شهر بود که‌ به‌ خدمت‌ شیخ‌بهائی‌ (در گذشته‌ 1031 ه".ق) رسید و علوم‌ منقول‌ را پیش‌ وی‌ آموخت. در زمان‌ بهائی‌ و پس‌ از وفات‌ او، صدرا به‌ خدمت‌ میرمحمد باقر معروف‌ به‌ میر داماد(در گذشته‌ 1041 ه".ق) رسید و از آثار او بر می‌آید که‌ نسبت‌ به‌ میرداماد احترام‌ و ارادتی‌ ویژه‌ داشته‌ و او را سید و سند و استاد خویش‌ می‌دانسته‌ است.

‌ ملاصدرای‌ تکفیر شده‌

بسیاری‌ از دانشوران‌ جهان، به‌ ویژه‌ ایران، تا زنده‌ بوده‌اند گرفتار مشتی‌ غوغا و بی‌سواد و جماعتی‌ قشری‌ و کوته‌نظر بوده‌اند ولیکن‌ پس‌ از مرگ‌ بهره‌ یافته‌اند و افکار تابناک‌ آنها آغاز ناز و جلوه‌گری‌ کرده‌ و توتیای‌ دیدگان‌ خاص‌ و عام‌ گشته‌ است؛ برای‌ او مجالس‌ بزرگداشت‌ و تجلیل‌ تشکیل‌ داده‌اند، شعرا و داستان‌ سرایان‌ در مدح‌ و ستایش‌ او داد سخن‌ داده‌اند و بر مرگ‌ او اسف‌ خورده‌اند و اشک‌ ریخته‌اند.

‌اگر امروز این‌ همه‌ بر سر فهم‌ افکار او سر و دست‌ می‌شکنند و او را مایه‌ تفاخر حکمت‌ شعاران‌ می‌دانند، در زمان‌ حیات‌ تکفیرش‌ کردند و او از ترس‌ توده‌ نادان‌ و خوف‌ جان‌ متواری‌ زیست. هیچ‌ بیانی‌ نیکوتر از آنچه‌ خود او در مقدمه‌ «اسفار» از این‌ اوضاع‌ کرده‌ و شرح‌ آن‌را گفته، رساتر و بهتر نیست. چه‌ بهتر که‌ گوش‌ بدو فرا دهیم:

«.. می‌خواستم‌ کتابی‌ بنویسم‌ که‌ شامل‌ مسائل‌ پراکنده‌ای‌ باشد که‌ در کتابهای‌ گذشتگان‌ یافته‌ بودم. این‌ مسائل‌ جامع‌ اقوال‌ مشائیان‌ و چکیده‌ اذواق‌ اشراقیان‌ و برخی‌ از اصول‌ رواقیان‌ بود.

«مطالبی‌ دریافته‌ بودم‌ که‌ در هیچ‌یک‌ از کتابهای‌ اهل‌ فن‌ و حکیمان‌ روزگاران‌ پیدا نمی‌شود و فوائدی‌ که‌ هیچ‌یک‌ از عالمان‌ در آن‌ سخن‌ نگفته‌اند. می‌خواستم‌ مسائلی‌ را در آن‌ بگنجانم‌ که‌ روزگار همانند آنها را به‌ خود ندیده‌ و دوران‌ افلاک‌ نظیر آن‌را مشاهده‌ نکرده‌ است! «لیکن‌ موانع‌ از نیل‌ به‌ مقصود مانع‌ می‌شد و دشمنی‌ روزگار با سدهای‌ استوار مرا از رسیدن‌ به‌ مراد باز می‌داشت».

«روزگار مرا از قیام‌ به‌ مقصود و رسیدن‌ به‌ هدف‌ مانع‌ آمده‌ و زمین‌ گیرم‌ کرده‌ بود؛ نمی‌توانستم‌ یافته‌های‌ خود را بیان‌ کنم؛ به‌ سبب‌ آنچه‌ می‌دیدم‌ از دشمنی‌ روزگار با پرورش‌ نادانان‌ و اراذل‌ و روشنی‌ آتش‌ نادانی‌ و گمراهی‌ و زشتی‌ حال‌ و بدی‌ رجال. حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ زمانه‌ مرا به‌ جماعی‌ کند فهم‌ مبتلا کرده‌ است‌ که‌ چشمانشان‌ از دیدار اَنوار دانش‌ و اسرار آن‌ کور است‌ و دیدگانشان‌ همچون‌ شپرگان‌ از مشاهده‌ معارف‌ و تعمق‌ در آنها عاجز و ناتوان؛ اینان‌ تدبر در آیات‌ سبحانی‌ و تعمق‌ در حقایق‌ ربانی‌ را بدعت‌ می‌شمارند. نظر آنان‌ از ظواهر اجسام‌ برتر نمی‌رود، فکرشان‌ از این‌ هیکلهای‌ تاریک‌ و ظلمانی‌ ارتقأ نمی‌یابد. اینان‌ مردم‌ را با مخالفت‌ و عناد خود از حکمت‌ و عرفان، محروم‌ کرده‌اند و آنها را به‌ کلی‌ از راه‌ علم‌ و اعتقاد بر علوم‌ مقدسه‌ الهی‌ و اسرار شریف‌ ربانی‌ که‌ پیامبران‌ و اولیأ بدان‌ کنایه‌ کرده‌ و حکیمان‌ و عارفان‌ بدان‌ اشارت‌ فرموده‌اند، دور می‌دارند.»

«... جهل‌ و نادانی، ظاهر گشته‌ است‌ و علم‌ و حکمت‌ و شرف‌ آن‌ از میان‌ رفته‌ است؛ عرفان‌ و اهل‌ آن‌ خوار گشته‌ و خلق‌ از دانش‌ و معارف، منصرف‌ شده‌اند و با عناد و سرسختی‌ از تحصیل‌ و تعلمی‌ آن‌ ممانعت‌ می‌ورزند و طبایع‌ را از حکیمان‌ و فیلسوفان‌ نفرت‌ می‌دهند و عالمان‌ و عارفان‌ و برگزیدگان‌ پاک‌ را می‌رانند: کل‌ من‌ کان‌ فی‌ بحرالجهل‌ و الحمق‌ اولج‌ و عن‌ ضیأالمعقول‌ و المنقول‌ اخرج، کان‌ الی‌ اوج‌ القبول‌ و الاقبال‌ اوصل‌ و عند ارباب‌ الزمان‌ اعلم‌ و افضل... هر آن‌ کس‌ که‌ او در بحر جهالت‌ و حماقت‌ غوطه‌ورتر و از ضیأ معقول‌ و منقول‌ دورتر است، همو به‌ اوج‌ قول‌ و قله‌ اقبال‌ مردمان‌ نزدیک‌تر و در نزد بزرگان‌ زمانه‌ دانشمندتر و داناتر است...»

«صدرا» از آغاز تحصیل‌ تا زمان‌ پختگی‌ و نضج‌افکار اگر چه‌ احوال‌ گوناگون‌ و دگرگونیهای‌ مختلف‌ پیدا کرد، سه‌ مرحله‌ را گذرانید:

مرحله‌ شاگردی‌ و تحصیل‌

در این‌ مرحله‌ به‌ بررسی‌ اندیشه‌های‌ فیلسوفان‌ و متکلمان‌ و خواندن‌ کتابهای‌ مشائیان‌ و رواقیان‌ اشتغال‌ داشت‌ و در مقدمه‌ تفسیری‌ که‌ بر سورة‌الواقعه‌ نوشته‌ اشاره‌ به‌ این‌ دوره‌ کرده‌ گوید:

«پیش‌ از این‌ من‌ بیشتر به‌ بحث‌ و تکرار اشتغال‌ داشتم‌ و کتابهای‌ اهل‌ نظر و حکیمان‌ را مطالعه‌ می‌کردم‌ و گمان‌ می‌کردم‌ که‌ چیزی‌ فرا گرفته‌ام؛ ولیکن‌ وقتی‌ چشم‌ بصیرتم‌ باز شد و به‌ خود نگریستم، دریافتم‌ که‌ اگر چه‌ چیزهایی‌ از احوال‌ مبدأ و تنزیه‌ ذات‌ باری‌ از صفات‌ امکان‌ و حدثان‌ و معاد نفوس‌ انسان‌ فرا گرفته‌ام، این‌ همه‌ از علوم‌ حقیقی‌ نیست‌ و حقایق‌ عیان‌ جز با ذوق‌ و وجدان‌ دریافتنی‌ نیست.»

‌و از اینکه‌ اوایل‌ عمر را بیهوده‌ گذرانده‌ و چون‌ مسلک‌ بحث‌ و جدال‌ را برگزیده‌ پشیمانی‌ می‌خورد، چنان‌که‌ در مقدمه‌ اسفار می‌گوید:

«... من‌ از خدا آمرزش‌ می‌طلبم‌ به‌ سبب‌ آنچه‌ برخی‌ از عمر را به‌ پژوهش‌ اندیشه‌های‌ فیلسوفان‌ و مجادلان‌ به‌ سر آوردم‌ و چون‌ آنها، در تدقیق‌ و گستاخ‌ زبانی‌ و در تفنن‌ در بحث‌ بی‌پروا بودم... تا اینکه‌ به‌ روشنایی‌ ایمان‌ و یاری‌ خدای‌ منان‌ بر من‌ آشکار شد که‌ قیاس‌ آنها عقیم‌ و راهشان‌ غیرمستقیم‌ است، از این‌ رو، رشته‌ همه‌ کارها را به‌ دست‌ وی‌ سپردیم‌ و به‌ پیامبر بیم‌ دهنده‌ او.»

برخی‌ گویند که‌ صدرا در این‌ مرحله‌ از عمر رساله‌ «طرح‌ الکونین» را نوشت‌ و در آن‌ رأی‌ خود را در وحدت‌ وجود صریحاً‌ واضحاً‌ بیان‌ داشت‌ که‌ با مسلک‌ اهل‌ عرفان‌ مشابه‌ است.

مرحله‌ دوم، روزگار عزلت‌ و عبادت‌

در این‌ دوره‌ به‌ برخی‌ از جبال‌ قم‌ رفت‌ و مدت‌ درازی‌ در خلوت‌ و راز نیاز با معبود حکیم‌ به‌ سر برد. گروهی‌ گفته‌اند که‌ مدت‌ این‌ عزلت‌ و خلوت‌ 15 سال‌ است‌ ولیکن‌ مأخذ قول‌ خود را ذکر نکرده‌اند. در این‌ مرحله‌ بود، که‌ روح‌ تصوف‌ و ذوق‌ عرفان‌ در وجود او رسوخ‌ تمام‌ یافت‌ و او توانست‌ آنچه‌ از آرأ جدالی‌ و افکار مشائی‌ فراگرفته‌ پس‌ پشت‌ بیندازد و روحی‌ متواضع‌ و خلیق‌ و با کمال‌ پیدا کند. خود او در این‌ باره‌ می‌گوید:

«نَفسِ‌ خویش‌ را با اصول‌ مجاهده‌ مشغول‌ کردم‌ و دل‌ من‌ با کثرت‌ ریاضتهای‌ سخت‌ افروخته‌ گشت، تا انوار ملکوت‌ بر آن‌ سرازیر شد، پنهانیهای‌ جهان‌ برین‌ برای‌ من‌ روشن‌ گشت‌ و انوار احدیت‌ در دل‌ من‌ درخشیدن‌ گرفت‌ و الطاف‌ الهی‌ متواتر و پیاپی‌ گشت؛ بدانسان‌ که‌ بر اسراری‌ پی‌ بردم‌ و رموزی‌ بر من‌ کشف‌ شد که‌ با برهان‌ نتوانستی‌ شد. بلکه‌ آنچه‌ پیش‌ از این‌ برهان‌ فراگرفته‌ بودم‌ با فزونیهای‌ بیشتری‌ از راه‌ شهود و بالعیان‌ دیدم...»

مرحله‌ تألیف‌ و بیان‌ آرأ و افکار

بیشتر تألیفات‌ او به‌ طریق‌ اشراقی‌ و کشفی‌ است. نخستین‌ کتابی‌ که‌ در این‌ دوره‌ نوشت، کتاب‌ الاسفار الاربعه‌ است‌ و شاید که‌ به‌ تألیف‌ آن‌ در اواخر مرحله‌ دوم‌ آغاز کرده‌ باشد.

‌این‌ مراحل‌ سه‌گانه‌ ما را به‌ یاد مرحلی‌ می‌اندازد که‌ غزالی‌ نیز طی‌ کرد، این‌ دو تن‌ هر دو نخست‌ به‌ تحصیل‌ و فراگرفتن‌ آرأ فیلسوفان‌ و متکلمان‌ پرداختند و سپس‌ آرأ فیلسوفان‌ و نظریات‌ متکلمان‌ را بیهوده‌ و گمراه‌ کننده‌ یافتند و گفتند که: این‌ سخنان‌ سالک‌ را به‌ حقیقت‌ نمی‌رساند، از این‌ رو، آن‌ بحثها را ترک‌ گفتند و جدال‌ و پیکار و خصومتهای‌ عقیدتی‌ را کنار گذاشتند و سرانجام‌ به‌ فضای‌ عطر آگین‌ خیال‌انگیز تصوف‌ و فلسفه‌ اشراقی‌ دل‌ بستند و آرام‌ گرفتند.

ملاصدرا چگونه‌ تکفیر شد؟

روح‌ سودایی‌ و پژوهشگر فیلسوف‌ ما سرانجام‌ در تصوف‌ و اشراق‌ آرام‌ یافت، اما تصوف‌ و عرفان‌ با روح‌ سهل‌گیری‌ و تسامحی‌ که‌ دارد و با برخی‌ دعاوی‌ عجیب‌ و شگفت‌ آن، همواره‌ مورد نفرت‌ و انزجار اصحاب‌ ظاهر بوده‌ است. قهراً‌ این‌ نفرت‌ و انزجار در دوره‌ صفویان‌ که‌ دوران‌ اقتدار و فرمانروایی‌ مدعیان علم‌ و روزگار مذلت‌ و اختفأ حکیمان‌ و اندیشمندان‌ بوده‌ است‌ بیش‌ از پیش‌ افزودن‌ گردید؛ چنان‌که‌ هر جا صوفی‌ یا عارفی‌ سراغ‌ می‌گرفتند انواع‌ شکنجه‌ و زجر و تفتیش‌ او را عذاب‌ می‌کردند تا به‌ توبه‌ وادارش‌ کنند. دراین‌ راه‌ برخی‌‌ کار را به‌ جایی‌ رسانیدند که‌ لقب‌ «قاتل‌ صوفیان» گرفتند!

‌او نسبت‌ به‌ «محیی‌الدین‌ بن‌ عربی» (درگذشته‌ 638 ه".ق) ارادت‌ خاصی‌ داشت‌ و در آثار خویش‌ از جمله‌ «اسفار» و «المبدأ و المعاد» از او به‌ بزرگی‌ و تعظیم‌ و تکریم‌ زیاد یاد می‌کند و در برخی‌ موضع‌ از و به‌ «حکیم‌ عارف» و «شیخ‌ جلیل‌ مُحَقٍّق» تعبیر می‌کندو بسیار جاها به‌ اَفکار و آرایِ‌ او استناد می‌کند و برخی‌ از اقوال‌ او را چنان‌ معتبر می‌داند، که‌ پذیرفتن‌ و یادگرفتن‌ آن‌را واجب‌ می‌داند و در آرأ او احتمال‌ خطا نمی‌دهد. حاصل‌ آنکه‌ او را از اهل‌ کشف‌ و از پیشوایان‌ شهود و اشراق‌ می‌شمارد و از او دفاع‌ شدید می‌کند و نسبت‌ به‌ برخی‌ اقوال‌ او که‌ ضعف‌ یا انحراف‌ از سنت‌ دارد، محمل‌ می‌تراشد. این‌ دو امر و امور دیگر، سبب‌ شد که‌ معاصران‌ وی، او را بد دین‌ و کافر بدانند.

داستانی‌ هم‌ معروف‌ است‌ که:

در کربلا یکی‌ از مدعیان‌ دانش‌ هر روز پس‌ از نماز صبح‌ بزرگان‌ فلسفه را یکی‌ پس‌ از دیگری‌ لعن‌ می‌کرد و از آن‌ جمله‌ یکی‌ صدرالدین‌ شیرازی‌ بود، که‌ روزی‌ در مجاورت‌ او بود و آن‌ مدعی‌ او را نمی‌شناخت‌ و چون‌ از لعن‌ وی‌ فارغ‌ گشت، صدرا از سبب‌ لعن‌ خویش‌ پرسید. در جواب‌ گفت: که‌ این‌ مرد به‌ وحدت‌ واجب‌ الوجود معتقد است! صدرا گفت: لعنش‌ کن‌ که‌ او شایسته‌ لعن‌ توانست! او از شدت‌ نادانی‌ و تعصب‌ میان‌ اعتقاد به‌ وحدت‌ وجود و وحدت‌ واجب‌الوجود فرقی‌ نمی‌گذاشت.»

‌در مقابل‌ این‌ ایرادات‌ و تکفیرهای‌ ظاهرپرستان‌ صدرا هم‌ ساکت‌ نمی‌نشست، بلکه‌ بر آنها به‌ زبان‌ قلم‌ حمله‌ می‌کرد و آنها را ظاهری‌ و قشری‌ و بی‌خبر از علم‌ و حکمت‌ قلمداد می‌نمود. چنان‌که‌ صاحب‌ مستدرک‌ گوید:

«... صدرا در کتابهای‌ خویش‌ بر حاملان‌ ظاهر دین‌ و آنان‌ را به‌ جهل‌ نسبت‌ داده‌ و خارج‌ از زمره‌ دانشمندان‌ دانسته‌ است.» او در کتابها و رساله‌های‌ خود مانند «الواردات‌ القلبیة» (ص‌ 58) و در تفسیر خود بر شرح‌ «آیة‌الکرسی» (ص‌ 352) زمانی‌ که‌ از انقطاع‌ عذاب‌ بحث‌ می‌کند و در کتاب‌ «المبدأ و المعاد» (ص‌ 278) زمانی‌ که‌ از تحقیر و تهاون‌ (کسانی که فلا سفه را کافر می دانند)‌ نسبت‌ به‌ حکمت‌ و فلسفه‌ و اهل‌ آن‌ سخن‌ می‌گوید، آنها را به‌ انتقادی‌ تند و زننده‌ مورد عتاب‌ قرار می‌دهد و می‌گوید: «بی‌گمان‌ بیشتر آنها از جاهلان‌ هم‌ شوربخت‌ترند.»

‌او می‌خواست‌ مردم‌ را به‌ سوی‌ فلسفه‌ فرا خواند؛ فلسفه‌ای‌ که‌ جز وی‌ و تنی‌ چند آن‌را نمی‌فهمیدند. فلسفه‌ او از خیال‌ نیرومند و هوش‌ سرشارش‌ مایه‌ می‌گرفت‌ واز یافته‌های‌ صوفیان‌ که‌ مخصوص‌ خود آنها بود و در میان‌ دیگران‌ سرایت‌ نیافته‌ بود. از این‌ رو از آنچه‌ فقیهان‌ و عالمان‌ معاصرش‌ سود جستند او بی‌بهره‌ ماند، زیرا آنها در دلها و دیدگان‌ مردم‌ زندگی‌ می‌کردند و در عقول‌ و عواطف‌ آنها تأثیر به‌ سزایی‌ داشتند.

زمینه‌ آثار ملاصدرا

صدرا در فلسفه‌ و حکمت‌ اشراقی‌ کتابهای‌ کلانی‌ نوشته، که‌ همواره‌ - یعنی‌ از روزگار مؤ‌لف‌ - مورد توجه‌ طالبان‌ علم‌ و مشتاقان‌ فلسفه‌ قرار گرفته‌ است‌ و بیشتر آنها به‌ زیور چاپ‌ آراسته‌ شده‌ است. بیشتر کتابهای‌ او در موضوعات‌ زیر بحث‌ می‌کند:

اولاً‌ - آنچه‌ مربوط‌ به‌ شناخت‌ مبدأ نخستین‌ و صفات‌ و آثار اوست‌ که‌ در واقع‌ شامل‌ قسمت‌ اعظم‌ فلسفه‌ به‌ معنی‌ کامل‌ آن‌ است.

ثانیاً‌ - شناخت‌ راه‌ راست‌ و درجات‌ وصول‌ به‌ آن‌ - زیرا همه‌ راه‌ راست‌ را به‌ یک‌ اندازه‌ نمی‌شناسد و چگونگی‌ صعود به‌ حضرت‌ باری‌ تعالی‌ و علم‌ نفس‌ که‌ جزئی‌ از علم‌ طبیعی‌ است‌ و بحث‌ فیلسوف‌ ما در این‌ قسمت، بسیار عمیق‌ و پژوهشگرانه‌ است.

ثالثاً‌ - شناخت‌ معاد و روز رستاخیز و چگونگی‌ حضور در حضرت‌ حق‌ و ورود به‌ سرای‌ رحمت‌ وی.

رابعاً‌ - شناخت‌ برانگیختگان‌ و برگزیدگان‌ الهی، از برای‌ دعوت‌ خلق‌ و نجات‌ نفس، مانند پیامبران‌ و اوصیأ و اولیأ.

خامساً‌ - ذکر اقوال‌ و آرأ منکران‌ و بد دینان‌ و کشف‌ فضایح‌ و نابسامانی‌ کلمات‌ آنها و برخی‌ مسائل‌ دیگر.

‌ تألیفات‌ مهم‌ ملاصدرا

مهم‌ترین‌ آثار ملاصدرا (صدر المتألهین) به‌ قرار زیر است:

-1 الاسفار الاربعة، که‌ نخستین‌ بار در 926 صفحه‌ در تهران‌ در 4 جلد و قطع‌ بزرگ‌ به‌ سال‌ 1282 هجری‌ چاپ‌ شد. چون‌ به‌ زودی‌ این‌ کتاب‌ جای‌ خود را میان‌ دانشمندان‌ و حکمت‌دانان‌ باز کرد، فاضلان‌ و دانشمندان‌ به‌شرح‌ و تحشیه‌ آن‌ پرداختند، که‌ از آن‌ شرحها طهرانی‌ در کتاب‌ خود 9 شرح‌ و حاشیه‌ نفیس‌ و سودمند را نام‌ می‌برد. چاپ‌ دوم‌ این‌ کتاب‌ به‌ سال‌ 1378 هجری‌ قمری‌ در مطبعه‌های‌ جدید انجام‌ گرفت‌ و به‌ ترتیبی‌ نیکو چاپ‌ شد، که‌ در حاشیه‌ آن‌ شش‌ حاشیه‌ گنجانیده‌ شده‌ است

2- المبدأ و المعاد، که‌ مشتمل‌ بر 270 صفحه‌ متوسط‌ است‌ و در سال‌ 1314 ه".ق‌ چاپ‌ شده‌ است.

‌این‌ کتاب‌ در دو فن‌ است: -1 ربوبیات؛ -2 معاد بیان‌ آن‌ متوسط‌ است‌ و مؤ‌لف‌ روش‌ تحقیق‌ کتاب‌ «اسفار» را اینجا نیز از دست‌ نداده‌ و میان‌ دو مسلک‌ اهل‌ بحث‌ و اهل‌ عرفان‌ توفیق‌ داده‌ است. نسخه‌ای‌ خطی‌ از این‌ کتاب‌ به‌ رقم‌ (421) در کتابخانه‌ اهدایی‌ آقای‌ مشکوة‌ به‌ دانشگاه‌ وجود دارد.

3-الشواهد الربوبیة‌ فی‌ المناهج‌ السلوکیة، کتاب‌ نسبتاً‌ مختصری‌ است‌ به‌ روش‌ عرفانی، که‌ در سال‌ 1286 ه".ق‌ به‌ قطع‌ متوسط‌ در 246 صفحه‌ چاپ‌ شد. برخی‌ از محققان‌ گفته‌اند که‌ این‌ آخر کتاب‌ صدرا است‌ و مؤ‌لف‌ آن‌را برای‌ تدریس‌ جهت‌ مبتدیان‌ فلسفه‌ نوشته‌ بوده‌ است.

‌اخیراً‌ این‌ کتاب‌ را آقا سید جلال‌ آشتیانی‌ تصحیح‌ و با مقدمه‌ و برخی‌ حواشی‌ سودمند به‌ خرج‌ دانشگاه‌ مشهد چاپ‌ کرد.

4- اسرار الاَّیات‌ و انوار البینات، در شناخت‌ اسرار آیات‌ خدای‌ و صنعتها و حکمتهای‌ وی‌ بنا بر روش‌ عارفان. مؤ‌لف‌ در این‌ کتاب‌ آیات‌ قرآنی‌ را با بحثهای‌ خویش‌ تطبیق‌ کرده‌ است. این‌ کتاب‌ در سال‌ 1292 ه".ق‌ چاپ‌ شده‌ است.

5- مشاعر، به‌ روش‌ عرفانیان، که‌ در سال‌ 1315 ه".ق‌ بالقطع‌ کوچکی‌ در 108 صفحه‌ چاپ‌ شد. این‌ کتاب، دوباره‌ با برخی‌ حواشی‌ و تعلیقات‌ غلامحسین‌ آهنی‌ چاپ‌ شده‌ و سودمند است.

«شیخ‌ احمد زین‌الدین‌ احسائی» بر این‌ کتاب‌ رد نوشته‌ است.

6- الحکمة‌ العرشیة، که‌ آن‌را هم‌ به‌ روش‌ اهل‌ عرفان‌ نوشته‌ است، این‌ کتاب‌ به‌ همراه‌ «مشاعر» چاپ‌ شده‌ و احسائی‌ بر این‌ کتاب‌ نیز رد نوشته‌ است.

7- شرح‌ الهدایة‌الاثیریة، که‌ مؤ‌لف‌ در این‌ کتاب، با روش‌ مشائیان‌ و طریقه‌ اهل‌ بحث‌ پیش‌ رفته‌ و از مذهب‌ اصل‌ کتاب‌ که، «الهدایة‌الاثیریة» نام‌ دارد عدول‌ نکرده‌ است. اصل‌ کتاب‌ تألیفات‌ «اثیرالدین‌ مفضل‌ ابهری» (در گذشته‌ 663 ه".ق)است.

8- شرح‌ الهیات‌ الشفأ، که‌ در سال‌ 1303 ه".ق‌ به‌ قطع‌ بزرگ‌ با «الهیات‌ شفأ» در 264 صفحه‌ چاپ‌ شد و آن‌ ناتمام‌ است‌ و تا مقاله‌ ششم‌ رسیده‌ است.

9- رسالة‌الحدوث، این‌ رساله‌ بحث‌ مبسوط‌ و گسترده‌ای‌ است‌ در حدوث‌ عالم، که‌ در سال‌ 1302 هجری‌ به‌ قطع‌ متوسط‌ در 109 صفحه‌ چاپ‌ شده‌ است. مؤ‌لف‌ از این‌ کتاب‌ در «اسفار» - من‌ جمله‌ در (صفحه‌ 233، ج‌ 1) نقل‌ می‌کند. از این‌ رو باید پیش‌ از «اسفار» تألیف‌ شده‌ باشد.

10- رسالة‌ اتصاف‌ الماهیة‌ بالوجود، این‌ رساله‌ حدود 10 صفحه‌ دارد و در سال‌ 1302 ه".ق‌ چاپ‌ شد. مؤ‌لف‌ در این‌ کتاب‌ اصالت‌ وجود را اثبات‌ می‌کند و می‌گوید: وجود صورتی‌ در اعیان‌ است‌ و به‌ خودی‌ خود هستی‌ و قوام‌ دارد؛ ولیکن‌ ماهیت‌ به‌ سبب‌ و به‌ وجود او هستی‌ می‌یابد و به‌ خودی‌ خود چیزی‌ نیست، بلکه‌ از اعتبارات‌ وجود است‌ و به‌ قول‌ شیخ‌ شبستری:

وجود اندر کمال‌ خویش‌ ساریست‌/تعین‌ها امور اعتباریست‌

‌باید دانست‌ که‌ مسئله‌ اصالت‌ وجود یا ماهیت‌ از مسائل‌ مهم‌ و بارزی‌ است‌ که‌ معرکه‌ آرأ و افکار ناظران‌ باحثان‌ بوده‌ است. گروهی‌ از فلاسفه‌ به‌ اصالت‌ ماهیت‌ قائل‌ شده‌اند، مثل‌ شیخ‌ سهروردی‌ مقتول؛ گروهی‌ به‌ اصالت‌ وجود گراییده‌اند مانند فیلسوف‌ ما. اگر وجود را اصیل‌ دانسته‌اند ماهیت‌ را اعتبار گفته‌اند و اگر ماهیت‌ را اصیل‌ دانسته‌اند وجود را اعتباری‌ پنداشته‌اند. یک‌ گروه‌ سوم‌ نیز پیدا شده‌اند که‌ به‌ اتحاد وجود و ماهیت‌ قائل‌ شده‌اند. از این‌ جماعت‌ یکی‌ شیخ‌ هادی‌ بن‌ محمد امین‌ تهرانی‌ (در گذشته‌ 1321 ه".ق)معروف‌ است، که‌ رساله‌ای‌ به‌ نام‌ اتحاد الوجود و الماهیه‌ نوشته‌ و در آن‌ اصالت‌ هر یک‌ از وجود و ماهیت‌ را بدون‌ دیگری‌ باطل‌ دانسته‌ است.

11- رساله‌ سریان‌ الوجود، که‌ گمان‌ می‌رود همان‌ رساله‌ «طرح‌ الکونین» باشد، این‌ رساله‌ حدود 16 صفحه‌ دارد و زماناً‌ بر تألیف‌ اسفار مقدم‌ است. در زمان‌ نگارش‌ این‌ کتاب‌ صدرا به‌ اصالت‌ ماهیت‌ قائل‌ بوده‌ ولیکن‌ در «اسفار» از آن‌ عدول‌ کرده‌ چنان‌که‌ خود وی‌ گوید: «من‌ از قول‌ عارفان‌ در باب‌ اعتباری‌ بودن‌ وجود به‌ شدت‌ دفاع‌ می‌کردم‌ و ماهیات‌ را اصل‌ در تحقق‌ می‌دانستم، تا اینکه‌ خدا مرا هدایت‌ کرد و برای‌ من‌ کاملاً‌ واضح‌ و منکشف‌ شد که‌ قضیه‌ به‌ عکس‌ این‌ است.»

‌آنچه‌ صدرا در باب‌ وحدت‌ وجود در این‌ رساله‌ بیان‌ داشته‌ با آنچه‌ در اسفار بیان‌ کرده، یکی‌ نیست.

12- رسالة‌ فی‌ القضأ و القدر، که‌ حدود هفتاد و اند صفحه‌ دارد.

13-رسالة‌ اکسیر العارفین، در شناخت‌ حق‌ و یقین.

14-رسالة‌ حشرالعوالم، در 30 صفحه، این‌ کتاب‌ در حاشیه‌ «المبدأ و المعاد» چاپ‌ شده‌ است.

15- رساله‌ خلق‌ الاعمال، که‌ در حاشیه‌ کشف‌ الفواید علامه‌ حلی‌ چاپ‌ شده‌ است. این‌ رساله‌ را در آبان‌ ماه‌ 1340 خورشیدی‌ آقای‌ سید محمد علی‌ روضاتی‌ با گفتاری‌ از آقای‌ جلال‌ همایی‌ زیر عنوان‌ رساله‌ جبر و تفویض‌ در چاپخانه‌ حبل‌ المتین‌ اصفهان‌ در چهارده‌ صفحه‌ منتشر کرد.

16- رساله‌ بعض‌ المسائل‌ العویضة، در جواب‌ سؤ‌الاتی‌ که‌ «شمس‌الدین‌ محمد گیلانی‌ اصفهانی» (در گذشته‌ به‌ سال‌ 1097 ه".ق)یکی‌ از معاصران‌ و شاگردان‌ او، از وی‌ کرده‌ است.

17- رساله‌التصور و التصدیق، که‌ در سال‌ 1311 هجری‌ با «جوهر النضید» علامه‌ حلی‌ در منطق، چاپ‌ شد.

18- رسالة‌ فی‌ اتحاد العاقل‌ و المعقول، که‌ حدود 35 صفحه‌ دارد.

19-کسر الاصنام‌ الجاهلیة، در کفر بعضی‌ از جماعت‌ صوفیه. «صدرا» از این‌ رساله، در ضمن‌ کتابهای‌ دیگر نام‌ برده‌ است.

20- رسالة‌ فی‌ حل‌ الاشکالات‌ الفَلَکیه‌ فی‌ الارادة‌ الجزافیة، صدرا از این‌ کتاب‌ هم‌ در اَسفار (ج‌ 1/176) نام‌ می‌برد، ولیکن‌ حاجی‌ سبزواری‌ در حاشیه‌ آن‌ می‌گوید: «لم‌ نر تلک‌ الرسالة‌ = هرگز این‌ رساله‌ را ندیده‌ایم».

21- حاشیه‌ بر شرح‌ حکمة‌الاشراق، که‌ در سال‌ 1316 ه".ق‌ چاپ‌ شده‌ است.

22-رسالة‌ فی‌ الحرکة‌ الجوهریة.

23- رسالة‌ فی‌ الالواح‌ العمادیه.

24- رساله‌ای‌ در شرح‌ الرواشح‌ السماویة، تألیف‌ «میرداماد»؛ که‌ یکی‌ از مؤ‌لفات‌ مهم‌ «صدرا» مهارت‌ و تبحر وی‌ را در فن‌ حدیث‌ و درایت‌ و شناخت‌ اساتید مأثورات‌ مذهبی‌ نشان‌ می‌دهد. این‌ کتاب‌ حدود 500 صفحه‌ دارد و تمام‌ نشده‌ است. مؤ‌لف‌ تا حدیث‌ 499 شرح‌ کرده‌ و تا باب‌ أن‌ الائمه‌ و لاة‌امر الله‌ و خزنة‌ علمه‌ رسیده‌ است.

25-مفاتیح‌ الغیب، که‌ شرح‌ اصول‌ کافی‌ چاپ‌ شده‌ و حدود 200 برگ‌ بزرگ‌ دارد، مؤ‌لف‌ آن‌را به‌ منزله‌ مقدمه‌ تفسیر خود نوشته‌ است.

26- تفسیر القرآن‌ الکریم، که‌ شامل‌ است‌ بر تفسیر برخی‌ از سوره‌ها و آیات، که‌ تمام‌ نشده‌ است، گویا مراد مؤ‌لف‌ آن‌ بوده‌ است، که‌ تفسیر کاملی‌ بنویسد، ولی‌ اجل‌ مهلتش‌ نداده‌ است. این‌ کتاب‌ در سال‌ 1322 ه".ق‌ 616 صفحه‌ به‌ قطع‌ بزرگ‌ چاپ‌ شده‌ است.

کنکور دانشگاه مهدی - مذهبی و معنوی - روانشناسی اسلامی - فلسفه و عرفان لاهوتیان - نماز قرآن سنت - عشق و محبت - حدیث حکایت روایت - کتاب علم فن آوری - زندگی و خانواده - مشاوره عمومی نظرات - ادب هنر طنز

برچسب ها :
فناوری
فناوری هوافضا به مجموعه دانشها و فناوریهای مرتبط با هوا و فضا گفته می‌شود.بطور ویژه مبحث هوانوردی و فضانوردی زیر مجموعه این فناوری هستند.تاریخچه این فناوری به زمان تلاش های ابتدایی برای پرواز ، اختراع هواپیما و ساخت اولین موشک ها بر می‌گردد.
برچسب ها :
قنوت وآداب آن
ـ براء بن عازب: پیامبر صلّى الله علیه و آله نماز واجب نمى گزارد ، جز اینکه در آن قنوت مى خواند .

2 ـ امام باقر علیه السّلام : قنوت در هر نمازى (مشروع) است .

3 ـ قنوت در هر دو رکعت هست ،واجب باشد یا مستحب .

4 ـ امام صادق علیه السّلام : هر کس از روى بى میلى قنوت را ترک کند ، نمازى براى او نیست .

5 ـ صفوان جمّال: چند روز پشت سر امام صادق علیه السّلام نماز گزاردم . در همه نمازها قنوت مى خواند، هم آن هایى که بلند و هم نمازهایى که آهسته خوانده مى شود .

6 ـ امام صادق علیه السّلام : قنوت در نمازِ واجب، دعا و در وتر، استغفار است.

7 ـ پیامبر خدا صلّى الله علیه و آله : آن که قنوتش را در دنیا بیشتر طول دهد، در توقفگاه روز قیامت آسوده تر است .

8 ـ طول دادن قنوت در نماز، سختى هاى مرگ را کاهش مى دهد .

9 ـ هنگامى که ابوذر پرسید کدام نماز برتر است؟ فرمود: نمازى که قنوتش طولانى باشد .

10 ـ از معصومان روایت شده است: برترین نماز، آن است که قنوتش طولانى باشد.

11 ـ امام باقر علیه السّلام : همه قنوتها ، با صداى بلند خوانده مى شود .

12 ـ اسماعیل بن فضل: از امام صادق علیه السّلام درباره قنوت و آنچه در آن گفته مى شود، پرسیدم. حضرت فرمود: هر آنچه خداوند بر زبانت جارى کرد و براى آن چیز خاصى نمى دانم .

13 ـ امام صادق علیه السّلام : کافى است در قنوت بگویى: «خدایا ما را بیامرز و بر ما رحمت آور و به ما عافیت ده و از ما در دنیا و آخرت درگذر که تو بر هر کار توانایى» .

14 ـ ابو بکر بن ابى سمال: نماز صبح را پشت سر امام صادق علیه السّلام خواندم، هنگامى که در رکعت دوم، قرائتش را تمام کرد با صدایى نزدیک به بلندى صداى قرائتش گفت:« خدایا ما را بیامرز و بر ما رحمت آور و به ما عافیت ده و از ما در دنیا و آخرت درگذر که تو بر هر کار توانایى» .

15 ـ قاضى نعمان: دعاهاى گوناگونى براى قنوت نماز صبح، از اهل بیت ـ درودهاى خداوند بر ایشان باد ـ به ما رسیده است. این دعاها همگى زیبا هستند و از زیباترین آن ها این است که بگویى : خدایا ما از تو یارى مى جوییم و آمرزش مى خواهیم ونیکیهایت را سپاس مى گوییم و کفران نمى کنیم. برایت فروتنى مى کنیم و از آن که به تو کفر مى ورزد، دورى مى گزینیم. خدایا فقط تو را مى پرستیم و براى تو نماز مى گزاریم و سجده مى کنیم و به خدمت تو شتابانیم. به رحمتت امید داریم واز عذابت هراسانیم که بى گمان به کافران مى رسد. خدایا کافران ومنافقان ومنکران اولیایت ـ پیشوایان پاک خاندان پیامبرت ـ را عذاب کن و بر آنان کیفر و سختى و خشم و عذابت را فرو فرست. خدایا کافران اهل کتاب ومشرکان را مجازات کن. خدایا مردان و زنان مؤمن را بیامرز و میان آنان را اصلاح کن و با هم الفتشان ده و ایمان و حکمت را در دلهایشان بنشان و آن ها را بر دین پیامبرت ثابت بدار و در برابر دشمنان تو و خودشان یاریشان کن. خدایا مرا همراه با آنان که ره نمودى ره بنما و سرپرستیم را همچون آنان که سرپرستیشان را پذیرفتى بپذیر و در آنچه به من بخشیده اى برکت ده و در میان آنان که عافیت داده اى ، عافیتم بخش و از قضاى سوء خود ، حفظم کن که تو حکم مى رانى و بر تو حکمى نمى رود و آن که تو دوستش دارى ، خوار نمى شود و آن که تو دشمنش دارى سربلند نمى گردد. تو مبارک و بزرگى، جز تو خدایى نیست، از تو آمرزش مى خواهم و به تو باز مى گردم و نیکویى را از تو اى پروردگار من ، در دنیا و آخرت مى طلبم و از تو مى خواهم که با رحمتت ما را از عذاب جهنم حفظ کنى[1].

(1) در مصنف ابن ابى شیبه این دعا را به حضرت علىّ نسبت داده و آن را تا «عذابت به کافران مى رسد» نقل کرده

برچسب ها :
آفات و موانع آثار نماز
چنانچه در این بخش روشن شد وجود موانع، عامل اصلى عدم ترتب آثار در زندگى نمازگزار است و گفته شد که آنچه مهم است شناسائى و معرفت آن موانع مىباشد. لذا در این قسمت از بحث به اهمّ آن آفات و موانع اشاره مىشود تا شاید با شناخت آن در رفع آنها بکوشیم و آثار نماز را در زندگى و حیات خویش لمس نمائیم. وامّا مهمترین آفات عبارتند از:

الف ـ اکتفا به صورت و ظاهر نماز:

تکیه کردن به صورت نماز و اعتماد به هیأت ظاهر آن، بدون معرفت عقلى و قلبى به اذکار و اوراد و روح و حقیقت نماز، یکى از عوامل مهم عدم تأثیر گذارى آن است. همانطور که قبلاً گفته شد مفهوم نماز و حقیقت آن، در ظاهرش خلاصه نمىشود بلکه نماز علاوه بر صورت و ظاهر داراى سیرت و باطن نیز هست یعنى حقیقت نماز بسى گستردهتر از تصور عدهاى است که آن را در حرکات ظاهرى محدود دانسته و به همان هیأت صورى تمسک و تشبث جستهاند، آثار نماز به حقیقت و روح آن پیوند و گره خورده است و براى دسترسى و وصول به آن فواید و آثار چارهاى جز نفوذ به باطن و قیام به حقیقت آن نیست و در واقع ذکر بودن نماز هم به همین معناست. امّا اینکه حقیقت و باطن نماز چیست؟ گفته شد که حضور قلب، فهم معناى اذکار، تعظیم در مقابل عظمت الهى و هیبت و عزت آن ذات ربوبى، رجاء و امیدوارى از او، اعتراف و اقرار به بىمقدارى و ناچیز بودن خویش از معانى باطنیه و مفاهیم کامله نماز است(1). چنانچه از امام رضا(علیه السلام) در این باب سئوال شد فرمودند: «علّت تشریع نماز این است که توجه و اقرار به ربوبیت پروردگار است و مبارزه با شرک و بت پرستى و قیام در پیشگاه خداوند در نهایت خضوع و نهایت تواضع و اعتراف به گناهان و تقاضاى بخشش از معاصى گذشته و تعظیم

بنابر این توقع دست یابى به همه آثار مفیده که موجب صفاى باطن و جلاى دل و دورى بنده از قاذورات و پلیدىهاى اخلاقى مىگردد با صرف انجام حرکات ظاهریه، انتظارى غیر منطقى و عقلى مىنماید چون اکتفا به ظاهر و غفلت از اینکه چه مىگوید و با که سخن مىگوید و چه مىخواهد و حمد و ثنائى که بر زبان مىآورد چه معنایى در بردارد چیزى از آثار نماز را بر نمىتابد. اینگونه نمازگزاران مصداق بارز کلام عتاب آلود خداوند مىباشند که فرمود: فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون. «اى واى بر نمازگزاران که دل از یاد خدا غافل دارند»(2).

و یا اینکه رسول گرامیش فرمود: هر کس که نداند و نفهمد که در نماز چه مىگوید نقصان کرده است.

پس آنچه که به نماز معنى مىبخشد حرکات ظاهریه آن نیست بلکه آن روح نماز است که فرد نمازگزار را تعالى و کمال مىبخشد. بارى اینکه نماز چون جمیع عبادات داراى قشر و صورت و لب و حقیقتى است.

«مادام که انسان صورت انسان و انسان صورى است نماز او نیز صورى و صورت نماز است و فایده آن نماز، صحّت و اجزاء صورى فقهى است در صورتى که قیام به جمیع اجزاء و شرایط آن کند. ولى مقبول در گاه و پسند خاطر نیست. و اگر از مرتبه ظاهر به باطن و از صورت به معنى پى برد نماز او حقیقت پیدا مىکند پس بر مؤمن به حق و حقیقت و سالک الى الله به قدم معرفت لازم است که خود را براى این سفر معنوى و معراج ایمانى مهیا کند و عوائق و موانع سیر و سفر را از خود دور سازد»(1).

ب ـ عدم اخلاص و حضور قلب:

یکى دیگر از عواملى که موجب مىشود تا نماز تأثیرى در حیات نمازگزار نگذارد و او را در قوس صعود سیر ندهد فقدان خلوص و نبود حضور قلب و خشوع باطن است.

اینکه نماز را «ذکر الله» نامیدهاند شاید وجهش این باشد که ذکر الله یعنى استحضار یاد خدا در دل که ملازم کمال و سعادت دو سرا و مفتاح فلاح است. ملاک و میزان هر عملى در خلوص و حضور است و با توجه به همین نکته است که امام العارفین و سید السالکین على(علیه السلام) فرمودهاند:

«همانا دو نفر از امت من به نماز مىایستند و رکوع و سجودشان یکى است و حال آنکه مابین آنها مثل مابین زمین و آسمان است»(2).

اگر سئوال شود که معناى حضور قلب چیست؟ مستفاد از کلام بزرگان و اولیاى دین این است که: «حضور قلب یعنى فارغ ساختن دل از همه براى عملى که به آن مشغول است تا اینکه بداند که چه مىکند و چه مىگوید و تمرکز فکر و اقبال به نماز داشته باشد و این را خشوع دل نیز مىگویند یعنى جمیع حواس را متوجه نماز سازد و به جز معبود در دل او چیزى نگذرد و دیگرى خشوع جوارح است که اعمال ظاهرى نماز گزار است»(1).

وحضور قلب یعنى پرستش و عبادت خداى به نحوى که گویا تو او را مىبینى و قلب تو تجلىگاه اوست و حداقل مراتب آن اینکه فهم کنى که اگر تو او را نمىبینى او تو را مىبیند. اعبد الله کانک تراه وإن لم تکن تراه فإنَّه یراک»(2).

از حضرت موسى(علیه السلام) روایت شده که از جانب خدا بر او وحى شد اى موسى چون مرا یاد کنى یاد کن و اعضاى تو مضطرب و لرزان باشد و در وقت یاد من خاشع و با وقار باش و چون مرا یاد کنى زبان خود را در عقب دل خود بدار یعنى اوّل به دل یاد کن و بعد به زبان و چون در حضور من بایستى بایست مانند بنده ذلیل و مناجات کن با من با دل ترسناک و زبانى راستگو. و از امام باقر(علیه السلام) حدیث شده است که: نمازهاى بندهگاهى نصف آن بالا مىرود و گاهى ثلث آن و گاهى ربع آن و گاهى همه آن و بالا نمىرود مگر آنچه دل او رو به آن آورد و امر به نافله شده تا نقصانى که به جهت عدم حضور قلب در نماز به هم رسد تمام کند. و این سخن و کلام عرشى امیر المؤمنین(علیه السلام) است که: «خوشا به حال آن کس که خالص کند براى خدا عبادت و دعا را و مشغول نشود قلبش به آن چیزى که چشمش مىبیند و فراموش نکند ذکر خدا را بواسطه آن چیزهایى که گوشش مىشنود و محزون نشود دلش به آن چه که به غیر عطا شده است».

و در سیره سید الساجدین امام زین العابدین(علیه السلام) آوردهاند که ابو حمزه ثمالى گوید امام(علیه السلام) را دیدم که نماز مىگذارد و رداى مبارکش از کتف او افتاد او درست نکرد تا از نماز فارغ شد من آن را به حضرت عرض کردم فرمودند آیا مىدانى در خدمت که بودم بدرستى که نماز به درجه قبول نمىرسد مگر به قدرى که دل متوجه او باشد»(1).

بنابر این مستفاد از اخبار و روایات این است که نماز بدون خلوص و حضور اگر چه مقبول حق است و از حیث فقهى رفع تکلیف مىکند ولى چنین نمازى محرک انسان در طریق وصول و مسیر عروج نیست. یعنى اگر کسى نماز بدون حضور قلب اقامه کند به تکلیف خود عامل بوده و به همین جهت عقاب و عذاب تارک الصلاه بر او مترتب نیست و به همین دلیل به حکم فقهى مهر صحت بر او مىخورد و لیکن اثر چنین نمازى به همین مقدار است که فارق میان او و تارک الصلاه است.

پس معلوم شد که اگر نماز ما آن همه تأثیر معنوى و عرفانى را که در روایات آمده ندارد گیرش در کجاست. رادع و مانع اصلى این است که دل به نماز نمىدهیم. اکثر ما راضى هستیم به اینکه نمازى خوانده باشیم تا در زمره سرکشان و طاغیان قرار نگیریم و این نکته را از آن جهت گوئیم که وقتى به نماز ایستیم بسیارى از کارهاى فراموش شده در اذهان زنده مىشود. تو گوئى نماز کلید خاطرات و رمز بازگشائى اوهام و خیالات است. در غالب نمازهاى ما این کلام امام خمینى(رحمه الله)صادق است که:

«نماز کلید دکان یا چرکه حساب یا اوراق کتاب و یا فرصتى براى مشغول شدن به افکار متشتته و خواطر شیطانیه ماست»(1).

«یکى از بزرگان ابتدا به جوالبافى اشتغال داشته است و روزى یک جوال مىبافت و آخر هفته حساب مىکرد و مزد شاگردهایش را مىپرداخت. روزى به هنگام حساب یک جوال از قلم افتاد آنچه فکر کردند که آن را به چه کسى دادهاند به خاطرشان نیامد. غروب نزدیک بود و استاد نماز نخوانده بود مشغول نماز شد و در نماز به خاطرش آمد که آن جوال را به چه کسى داده است. پس از اتمام نماز شاگردش را خواسته و به او گفت جوال را به فلانى دادهایم. شاگردش گفت: استاد! تو نماز مىخواندى یا جوال پیدا مىکردى؟ استاد از این واقعه متنبّه شد و مشغول اصلاح خود و قلب خود گردید»(2).

و نیز در همین باب در شرح حال سید رضى و سید مرتضى علم الهدى دو برادرى که از شاگردان وارسته شیخ مفید(رحمه الله) بودهاند آوردهاند که سید رضى به برادر بزرگ خود سید مرتضى در نماز جماعت اقتدا نمىکرد برادر بزرگتر به نزد مادر شکایت برد و مادر سید رضى را نصیحت کرد سید رضى به توصیه مادر به مسجد برادر آمد و به او اقتدا کرد. امّا در اثناء نماز، نمازش را تمام کرد و از مسجد بیرون رفت، سید مرتضى نزد مادر آمد و گفت سید رضى آنچه امروز کرد بدتر از پیش بود مادر ماجرا را از سید رضى جویا شد. سید رضى در جواب گفت: در اثناء نماز دیدم که برادرم در خون حیض غرق است به ناچار نماز را شکستم چون که طهارت شرط صحت نماز است، مادر شرح حال را با سید مرتضى در میان گذاشت سید گفت راست مىگوید زیرا در مسیر رفتن به مسجد زنى درباره احکام خون حیض از من سؤال کرد به او پاسخ دادم. امّا در اثناء نماز به این اندیشه افتادم که جوابى که دادم درست بود یا اشتباه»(1).

پس علم و آگاهى به این نکته بر همه خصوصاً بر جوانان که داراى قلبى پاک و باطنى صاف مىباشند لازم است که حضور قلب و اخلاص هر چند که شرط صحت نماز نیست ولى شرط کمال آن است و باید این مانع که خواطر غیر الهى و شیطانى در حال نماز است را از بین برده و نمازى با خلوص و حضور قلب بخوانند تا نمازشان آنها را از عالم مُلک به ملکوت پرواز دهد که الصلاه معراج المؤمن.

ج ـ استخفاف و سبک شمردن نماز:

در تعالیم و دستورات دین اسلام اگر خواسته باشیم احکام و تعالیم فردى را طبقه بندى نمائیم نماز در بالاترین مرتبه طولى نسبت به سایر احکام قراردارد. مسلّم است که در مقام انجام عمل به هر یک از دستورات الهى باید به جایگاه آن توجه کامل بعمل آید چون که آثار و برکات وجودى هر یک از آنها بنابر اهمیتى است که شارع در نظر داشته است سبک شمردن حکمى از احکام دین به این معناست که آن اهمیت الهى را بکاهیم. حال این کاستن مىتواند شامل محافظت نکردن و مراقبت نداشتن آن به وقت خاص خودش یا ترجیح امور غیر ضرور بر آن و یا درست ادا نکردن برخى از اجزا و ارکان آن و مواردى دیگر بشود. همه این امور مىتواند در حقیقت نوعى تضییع یا تضعیف در حکم الهى بشمار آید. و هر گونه تضعیفى مانع از ظهور برکات و بروز آثار آن حکم خواهد بود. در باب نماز که یکى از احکام الهى است تأکید و توصیه زیادى شده است و این حکم از سایر احکام الهى مستثنى نیست. از رسول گرامى اسلام روایت است که: «هر کس به نماز اهمیت ندهد و آن را سبک شمارد سزاوار عذاب آخرت است»(1). و نیز خاتم رسالت(صلى الله علیه وآله وسلم) در حدیثى دیگر فرمودهاند: «کسى که نماز را سبک شمارد خداوند برکت و خیر را از عمر و مال او بر مىدارد و نتیجه کارهایش را از بین مىبرد و با گرسنگى و تشنگى و ذلت جان او را مىگیرد»(2).و در حدیث دیگر آمده است که: «نماز، چون در وقت آن گزارده شود سپید و درخشان نزد صاحب خود باز مىگردد و مىگوید: همان طور که مرا رعایت کردى خداوند تو را مورد رعایت و حفظ خویش قرار دهد. لیکن اگر نماز، در غیر وقت آن گزارده شود و رعایت حدود آن نشود سیاه و ظلمانى نزد صاحب خود مىآید و مىگوید: همان گونه که مرا ضایع ساختى خدایت تو را ضایع و تباه سازد»(1). و این روایت از امام صادق(علیه السلام) معروف است که در آخرین لحظات عمر شریفش دستور داد که همه اهل بیتش اطراف او جمع شوند وقتى همه آمدند بعنوان آخرین وصیت فرمودند: «اگر کسى از شما نمازش را سبک شمارد هرگز به شفاعت ما معصومین نمىرسد»(2). این موضوع نه تنها مورد تأکید همه اولیاى دین بوده بلکه سیره مستمرهشان بر این اساس استوار بود که با دقت و توجه هر چه بیشتر از نماز خود محافظت مىکردند. برخى از زنان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نقل مىکردند که حضرت نزد ما نشسته بود و با ما سخن مىگفت و ما با او سخن مىگفتیم هرگاه وقت نماز داخل مىشد از براى آن حضرت حالتى روى مىداد که گویا ما او را نمىشناختیم به او عرض مىکردیم که تو را چه شده است فرمود اداى امانتى است که خداوند آن را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کرد و همه از تحمّل آن اِبا کردند(1). نه تنها پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بل همه اهل بیت عصمت و طهارت بر این سیره منسلک بودهاند و نیز تابعین ایشان در طریق سعادت و وصول به کمال آن را تعقیب مىکردند. در خاطرات امام خمینى(رحمه الله) نقل است که: به نماز اول وقت بسیار اهمیت مىداد روایتى از امام صادق(علیه السلام)نقل مىکردند که اگر کسى نمازش را سبک شمارد از شفاعتشان محروم مىشود. من یک بار به ایشان عرض کردم سبک شمردن نماز شاید به این معنى باشد که شخص نمازش را یک وقت بخواند و یک وقت نخواند گفتند نه این خلاف شرع است منظور امام صادق(علیه السلام) این بود که وقتى ظهر مىشود و فرد در اوّل وقت نماز نمىخواند در واقع به چیز دیگرى رجحان داده است(2).

د ـ عدم مداومت در نماز:

خداوند متعال نماز پنجگانه را در اوقات معین براى بندگانش فرض و واجب کرده است. همه فقهاء اعم از شیعه و سنى اجماع دارند بر اینکه افضل اوقات نماز، اقامه آن به وقتشان است و حتى برخى از فقهاى شیعه چون شیخ مفید و اتباع ایشان اوقات شرعى نمازهاى یومیه را مضیق دانسته و قبول آن در غیر وقت را از باب تفضّل مىدانند. اینکه شارع براى نماز اوقات پراکندهاى را تعیین فرمود شاید وجهش این باشد که هرگاه انسان به امور زندگى دنیایى بپردازد و به امر معیشت همّت نماید مشاغل مادى او را از تأمل وتفکر به امور معنوى بازداشته و یا مورد غفلت قرار مىدهد به همین جهت بر بنده مؤمن امر شد که در میان فواصل کارهاى دنیوى لحظاتى را به امر معنوى او روحى اختصاص دهد و در مقابل معبود خویش، کُرنش کند تا حقیقت انسانىاش به باده نسیان و فراموشى سپرده نشود و شخصیت آدمى به این واسطه تعدیل گردد چه اینکه اگر همه اهتمام او در مسیر مادیات محدود بود ایشان را با سایر حیوانات تمایزى نبود. نماز چون داروى شفا بخش براى روح مىباشد که اگر سستى و فترتى در اقامه آن ایجاد شود و به صورت مداوم انجام نگیرد قطعاً سلامت روح را تأمین نخواهد کرد چنانچه در مرض جسم هم همین است. پس این فریضه مهم نباید ابزار و وسیلهاى براى رفع مشکلات جسمى و روحى در مقاطعى از زندگى یا پر نمودن اوقات بیکارى ما تلقى گردد. چگونه بهبودى و سلامت براى یک مریض در گرو استفاده بجا و منظم از داروهاست. نماز و سایر فرایض دینى نیز چنین است. با این وصف اگر خواسته باشیم که در سفر یا مرض و یا به بهانه خواب نوشین صبحگاهى نماز را ترک نمائیم و در صورت مساعد بودن و سلامتى جسمانى و قیام به آن در اوقات بیکارى اکتفا نمائیم بسیار روشن است که از چنین نمازى بهره و نصیبى نخواهیم برد. چنانچه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودهاند: آفةُ العبادة الفترةُ «آفت عبادت سستى و عدم مداومت است»(1). پس در صورت ترک این فریضه الهى و امتثال مقطعى و غیر مداوم آن و یا هر گونه فترت و سستى در نماز موجب از بین رفتن آثار و فواید آن خواهد شد بنابر این قیام به نماز در وقت خود و مداومت در آن براى ترتب آثار ضرورى است و شاید به همین جهت باشد که قرآن کریم یکى از اوصاف مؤمنین را چنین بیان مىکند. الذین هم على صلاتهم دائمون «آنان که همواره نمازشان را مىخوانند و هرگز نماز را ترک نمىکنند»(2). مواردى که بیان شد آفات عمده و موانع اساسى در ظهور برکات نماز بشمار مىآیند امّا عناصرى مثل ریا، عجب و خودبینى و گناهان دیگر بسیار مهم مىباشند. باشد که همه ما خصوصاً نسل جوان ما با برداشتن این موانع و زدودن آن بتوانیم از نورانیت و صفا، قداست و فلاح و سعادت دو سرا که در این فریضه بزرگ الهى نهفته است کمال بهره را ببریم. در پایان این مقال بعنوان حسن ختام، خطابم به همه جوانان عزیز و وارثان خون شهید که ثبات شخصیتشان متضمن قوام و پایدارى جامعه و تزلزل در افکار و رفتار آنان موجب لغزش و تزلزل اجتماع است این است که بر شما فرض است معرفت و آگاهى به اینکه ترک عبادات خصوصاً نماز، منشأ سقوط و مصدر هبوط و سرچشمه همه رذایل اخلاقى و مشکلات زندگى است و نماز با حفظ شرایط و رفع موانع، نردبان صعود، معراج شهود، رفرف عروج، مَسند سلوک، مَرکب خلوص و مقصد معبود است. جوانان عزیز «شماها بهتر مىتوانید تهذیب نفس کنید شما به ملکوت نزدیکتر هستید از پیرمردها، در شما آن ریشههاى فساد کمتر است. یک پیر بخواهد اصلاح شود بسیار مشکل است جوان زودتر اصلاح مىشود. هزاران جوان اصلاح مىشوند و یک پیر نمىشود. نگذارید براى ایام پیرى. الان خودتان را باید تبعه تعلیمات انبیاء کنید مبدا این است از اینجا باید رفت»

برچسب ها :
نقش نماز و تعاليم دينى در شخصيت جوانان
اینکه در انسان تمایلات و گرایشاتى وجوددارد که او را متوجه به اهدافى مىسازد و مىخواهد به دست یابى با آن اهداف خود را تسکین و اطمینان ببخشد نشانه آن است که باید چنین ملجائى وجود داشته باشد. چون اقتضاى حکمت بالغه الهى این است که هیچ نیازى را بدون پاسخ نگذارد.

آرى اگر انسان احساس عطش و گرسنگى مىکند باید آب و طعامى باشد تا رفع تشنگى و گرسنگى نماید. حال باید دید که چه عواملى اضطراب او را رفع مىکنند و چه دارویى براى او شفا بخش است و کدام طبیب به درد او عالم مىباشد؟

تردیدى نیست که روح و حقیقت تعالیم دین به نیازهاى روحى و گرایشات غریزى و فطرى او برگشت مىکند و با جزم و یقین مىتوان گفت که هیچ یک از دستورات دین بىارتباط با تکامل انسانى او نیست. «جان و جوهر پاسخ اسلامى به دنیاى متجدد در جهات دینى و معنوى و فکرىزندگى بشر نهفته است. همین جهات است که کردار بشر و نحوه تلقى او را از جهان پیرامون رقم مىزند. مهمترین پاسخ یک جوان مسلمان و مهمترین گامى که باید او پیش از هر چیز بردارد این است که قوت ایمان خود را حفظ کند و اعتمادش را به صدق و اعتبار وحى اسلامى از دست ندهد. دنیاى متجدد به تدریج تباه شده است و در صدد است همه آنچه را که مقدس و طبعاً دینى است از بین ببرد و بخصوص با اسلام به عنوان دینى که از نگرش قدسى نسبت به زندگى و قانون الهى در برگیرنده همه افعال و اعمال بشر عدول نکرده است مخالفت دارد. اکثر مشترقان غربى حدود دو قرن به اسلام مىتاختهاند و سعى داشتهاند به مسلمین یاد دهند که دین خود را چگونه بفهمند»(1). همه این تلاشها بدان جهت صورت مىگیرد که اسلام چون مسیحیت و یهودیت تحریف نشده و متون واقعى آن در دست است و پاسخ همه معضلات را مىتوان در او جست.

در متن و منبع همین دین (قرآن) به مسلمانان تعلیم داده مىشود که قرآن شفاى همه امراض قلبى انسانهاست قد جاءتکم موعظةٌ من ربکم وشفاءٌ لما فى الصدور. «اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمد و درمان آنچه که در سینههاست»(2).

و خداوند، عالِم به سرّ و علن همه موجودات بوده پس تنها طبیب حاذق اوست و قرآن تنها نسخه کاملى است که با عمل بدان مىتوان سلامت کامل را بدست آورد چنانچه على(علیه السلام) فرمودهاند: «از قرآن براى بیمارىهاى خود شفا طلب کنید و براى حل مشکلات خویش به آن استعانت بجوئید چه اینکه در قرآن شفاى بزرگترین دردهاست که آن درد کفر و نفاق و گمراهى است»(1).

و نیز در همین دین تأکید بسیار رفته است به اینکه اطمینان قلبى شما انسانها در گرو یاد الهى است. الا بذکر الله تطمئنّ القلوب «آگاه باشید که با ذکر و یاد خدا دلها آرامش مىیابد»(2).

پس تنها ملجأ و پناهگاه واقعى، اتصال قلوب به عالم لاهوت و سپردن دل به دست صاحبدل و توجه کامل به خالق قادر است تا اینکه خود را بدان وابسته ببند و از غیر او دل برکند و پاسخ اصلى و برآوردن همه نیاز و فقر خود را در بىنیازى و غناى او یابد و هدایت خویش را در عمل به دستورات و تعالیم او بداند و تعدیل شخصیت و تکمیل انسانیت خود را در انس و آشنایى با تعالیم قرآن و دستورات اسلام جستجو نماید.

برچسب ها :
ناگفته هایی از مقام علمی رهبر
آیت‌الله صدوقی گفت این آقای سید علی خیلی مشت‌شان پُر است

به گزارش حوزه دانشگاه خبرگزاری فارس، حجت‌الاسلام و‌المسلمین راشد یزدی استاد حوزه و دانشگاه در همایش "در سایه سار آفتاب " که با موضوع تبیین شخصیت مقام معظم رهبری در هشتمین دوره اردوی آموزشی تشکیلاتی جهاد اکبر اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان مستقل در مشهد مقدس برگزار شد، به بیان خاطراتی از مقام معظم رهبری پرداخت که بخشی از این خاطرات به شرح ذیل است:

* در سال 56 به اتفاق آقای صدوقی و تعدادی از آقایان دیگر، تصمیم گرفتیم برویم به افرادی که در تبعید هستند، سری بزنیم. چون مقام معظم رهبری به ایرانشهر تبعید شده بودند، خدمت ایشان رسیدیم.

به امامت آقای صدوقی نماز مغرب و عشا را خواندیم. من شنیده بودم که در سمت ایرانشهر، کفش‌های خوبی تولید می‌شود، لذا تصمیم گرفتم به بازار بروم و یک جفت کفش بخرم. کارم یک الی دو ساعت طول کشید. به خانه آقای خامنه‌ای تلفن زدم که دیگر آقای صدوقی و آقای خامنه‌ای برای صرف غذا منتظر من نباشند و شام را میل کنند. وقتی برگشتم دیدم این دو بزرگوار هنوز مشغول بحث هستند. من وارد که شدم، آقای صدوقی به من گفت: "ماشاالله، ماشاالله این آقای سید‌علی آقا خیلی مُشت‌شان پر است. "

صبح روز بعد رفتیم چابهار برای زیارت آقای مکارم؛ در این فاصله، اسم آقای خامنه‌ای از دهان آقای صدوقی نیفتاد؛ از بس مجذوب ایشان شده بود.

بعد از زیارت آقای مکارم، گفتم کنار دریا برویم تا مدتی استراحت کنیم. ایشان گفت من می‌خواهم برگردم پیش آقای خامنه‌ای و بعد حدود دو ساعتی با هم بحث کردند. از لحاظ علمی آقای خامنه ای، مورد تائید صد در صد آقای صدوقی بود.

 

* در زمان انقلاب، بین حزب جمهوری اسلامی و امام جمعه بندر عباس اختلافی در گرفت. آقای صدوقی به من گفتند تا درباره اختلاف آنها، گزارشی بیاورم. بعد از تهیه و دادن گزارش آن به آقای صدوقی، ایشان پرسیدند: کی به تهران می‌روی؟ گفتم فردا. ایشان پاکتی را به من دادند. پشت پاکت نوشته بود: "تقدیم به محضر مبارک آیت‌الله‌ العظمی آقای خامنه‌ای "

پسر آقای صدوقی اعتراض کردند که آیا ایشان به مقام آیت‌اللهی رسیده‌اند؟

آقای صدوقی از بالای عینک به پسرش نگاه کرد و گفت: "بله که آیت‌الله‌ هستند. "

* چهارشنبه شب‌ها، آقا جلسه‌ای دارند که ده تن از علما جمع می‌شوند. آقایان احمدی گیلانی، خزعلی، بهجتی، امامی‌کاشانی، مومنی، شیخ محمد‌ یزدی، سید‌جعفر کریمی، آقای شاهرودی و آملی لاریجانی حضور دارند.

گاهی هم ما آنجا می‌رویم.
یکبار خیلی غوغا و سر و صدا شد. بحث پیرامون یک مسئله فقهی پیچیده بود. بعد از اتمام جلسه، آقای شاهرودی به من گفت، امشب من "العلم نور یقضفه الله فی قلب من یشاء " را درک کردم. یعنی "آقا " مچ همه را پیچانده بود.

* من از افتخاراتم این است که هشت ماه در جایی که آقا تبعید بودند، به آنجا تبعید شدم. در آنجا ایشان به من درس می‌داد. یکبار به اتفاق ایشان مشغول بحث بودیم که دو نفر عالم در زدند و خواستند وارد شوند. قرار شد به مدت 20 دقیقه، آقا این بحث را تمام کند و بعد با آن بزرگوران سخن بگوید. در این مدت آن دو بزرگوار مبهوت استدلالات ایشان شند و بعد چندین مرتبه تقدیر کردند.

* زمانی که با مقام معظم رهبری در تبعید بودیم برای ایشان هدیه می‌آوردند و آقا نمی‌پذیرفتند. یکبار به ایشان گفتم با این نپذیرفتن‌ها باعث می‌شوید که ما هم به خاطر شما بسوزیم.

در قبل از تبعید این گونه بودند، الان هم همین گونه‌اند.ایشان از سهم امام، خمس و ... استفاده نمی‌کنند. تمام ما‌یملک این مرد یک خانه گلی در مشهد بود و بعد آن را فروخت و با کمی قرض خانه‌ای در خیابان ایران خرید. پاسدارانی که خانه ندارند، برای مدتی در آن زندگی می‌کنند.

* یکبار به ایشان گفتم نرفته‌اید دیدن خانواده شهدا؟ ایشان گفتند: "چند وقت پیش دیدن یکی از خانواده‌های شهدا در شهرری رفتم. پدر شهید بعد از خوش‌آمد‌ گویی به من گفت: خواهشی دارم که نباید نه بگویید. گفتم: هر کاری از دستم بر آید انجام می‌دهم. گفت: من دو پسر دارم که آنها خانه ندارند کاری کنید که آنها صاحب خانه شوند.

گفتم: من چهار تا پسر دارم، هر چهارتای آنها در خانه‌ای اجاره‌ای زندگی می‌کنند. بعد که از خانه‌شان بیرون آمدم، گفتم پرس و جو کنند که آیا می‌توانند کرایه و اجاره بدهند، که به من خبر دادند آنها سوپر مارکت دارند و می‌توانند اجاره دهند. "

* تمام چیزهایی که به مقام معظم رهبری هدیه داده‌اند، ایشان به موزه حضرت رضا (ع) تقدیم کرده‌اند. هیچ چیزی برای خودشان نگه نمی‌دارند.

چندی قبل به همراه یکی از فرزندان آقا به مراسمی در کیش دعوت شدیم. در برگشت چند دست سرویس کامل ظروف به ما هدیه دادند. بعد از چند روز وقتی به دیدن آقا رفتم ایشان در مورد هدیه گفتند: "نه به درد ما می‌خورد نه به درد مهمان‌های ما " و بعد قرار شد آن را بفروشند و پولش را به فقیران بدهند.

* یکبار در مراسمی چند خانواده، به محضر رهبری آمده بودند و با ایشان دیدار داشتند و ما هم حضور داشتیم. حاج ناصر، چایی برای مهمانان آورد. به من که رسید، گفتم قند برایم ضرر دارد، اگر امکان دارد خرما بیاور. او در نعلبکی خرما گذاشت و برایم آورد. وقتی خرما را به پسر آقا تعارف کردم، پسر حضرت آقا گفتند: من خرما نمی‌خورم؛ خرما برای مهمان آقا است. معلوم نیست جایز باشد من هم از آنها بخورم.

* یکبار خانم آقا به کربلا رفته بود، دختران من وقتی به حضور ایشان رسیدند، خانم آقا گفته بود: من از سن سیزده سالگی خرج سفر کربلا را کنار گذاشتم تا اینکه حالا توانستم یکبار کربلا بروم.

* آقای رفیق‌دوست در کنار مصلی یک عمارتی به عنوان مقر رهبری ساخت، آقا از آنجا بازدید کردند ولی نرفتند.

یکی از آنها به من گفت: به آقا بگو هوای آنجا بهتره و چند دلیل دیگر. وقتی من به حضرت آقا گفتم، آقا فرمود: من یازده سال است اینجا هستم و در این مدت اصلاً احساس هوای بد نکردم، من با بقیه مردم هیچ تفاوتی ندارم من هم مثل بقیه.

برچسب ها :
درباره وبلاگ
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 658010
تعداد نوشته ها : 253
تعداد نظرات : 11
پخش زنده
X