همراز مهدي
موضوعات
امام زمان مهدی (عجل الله فرجه) (32) قائم آل محمد (29) گالری عکس تصویر فیلم (29) روانشناسی اسلامی (26) کنکور دانشگاه مهدی (25) مذهبی و معنوی (25) عشق و محبت (22) فرهنگی اجتماعی (22) نماز قرآن سنت (22) فلسفه و عرفان لاهوتیان (21) انتظار فرج و ظهور (21) یا اباصالح المهدی (21) سلام و صلوات (19) اخلاقی و سخنرانی (17) حدیث حکایت روایت (16) گل نرجس (16) دجال ملعون (15) آموزشی تحقیقاتی (13) کتاب علم فن آوری (13) مقاله پیام نامه بیانیه (13) عدالت انسانیت مسلمانیت (12) زندگی و خانواده (12) صبر و خویشتن دارى (12) شعر و شاعر (12) مشاوره عمومی نظرات (11) دانلود نرم افزار (8) شجاعت و شهامت (8) غدیر خم (8) سفیانی ملعون (6) مسئله پاسخ سوال جواب (6) دعا مناجات دلنوشته (6) اطلاعات و اخبار (5) نویسنده و داستان (5) ادب هنر طنز (5) سیدحسنی خراسانی یمانی (4) سید عبدالعظیم حسنی (4) شهید و دفاع مقدس (3) فروشگاه اینترنتی (2) جبهه جنگ ایثار شهادت (2) مذهبي و معنوي (2) الاسلام القرآن الکریم الشیعه اهل البیت علیهم السلام (2) آموزشي تحقيقاتي (2) مقاله پيام نامه بيانيه (2) حديث حكايت روايت (2) فلسفه و عرفان لاهوتيان (2) فرهنگي اجتماعي (2) يا اباصالح المهدي (1) روانشناسي اسلامي (1) نويسنده و داستان (1) عدالت انسانيت مسلمانيت (1) كتاب علم فن آوري (1) آدينه و متفرقه (1) Mahdism Doctrine Islamic (1) مرجع تقلید فتوی مجتهد (1) كنكور دانشگاه مهدي (1) امام زمان مهدي (عجل الله فرجه) (1) ورزشی و سیاحتی (1) پزشکی بهداشتی سلامت (1) گل گیاه طبیعت محیط زیست (0) سیاست پول اقتصاد (0) اینترنت رایانه کامپیوتر موبایل (0) سینما تئاتر نمایش (0) آدینه و متفرقه (0) بدون موضوع (46)
صفحه ها
همراز توجه : بیننده عزیز سلام علیکم برای اینکه از این وبلاگ دیدن میکنید سپاسگذارم لطفا برای تعجیل در فرج آقا امام زمان (عجل الله)<1>ءالی<100>صلوات بفرستید که برای برآورده شدن حاجت هم خوب است. آثار نماز آثار نماز نخواندن ويژگي هاي حضرت مهدي (عجل الله) 5 ويژگي هاي حضرت مهدي (عجل الله) 4 ويژگي هاي حضرت مهدي عليه السلام 3 ويژگي هاي حضرت مهدي عليه السلام 2 ويژگي هاي حضرت مهدي عليه السلام 1 مدح و منقبت سوّمين اختر فروزنده امامت و ولايت پنجره امام زمان علیه السلام چهل داستان و چهل حديث از امام حسين (ع) درخشش پنجمين نور ايزدى رمضان، منتخب از مفاتيح الجنان آيين رمضان مناسبتها، احکام، ادعيه و آداب ابوالأسود دوئلي شاعر ايمان و ولايت صداي سخن عشق، حماسه ديني در ادب پیک در وضو شریک نگیرید! قدمگاه کتاب ديگر قرآن! تكلیف عاشق ساعت به وقت شرعی دوازده! علم امام به رفتار ما روزه خواری اکیدا ممنوع! مهر من نثار تو آمنه بنت شريد رسم عاشق کشی اسلام چگونه گسترش يافت؟ فرهنگ ايراني چهار پناهگاه قرآنی تشيع و انديشه‌ شيعي2 تشيع و انديشه‌ شيعي سرز مین مقدس و خاندان آل اشعر
فيدها
تشيع و انديشه‌ شيعي
شیعه، علت اساسی غیبت حضرت مهدی عجل‌الله تعالی فرجه الشریف را حاکمیت ظلم می‌داند که خداوند آخرین امام را برای برقراری عدالت جهانی حفظ کرده است، تا روز موعود فرا رسد و بدین جهت او را بقیه‌الله می‌داند. با این تفکر شیعه هیچگاه در زندگی سیاسی خود مأیوس و سرخورده نمی‌شود و همیشه به امید پیروزی حق بر باطل، خود را در برابر حاکمیت باطل و نابودی آن آماده می‌بیند و همین بینش در طول تاریخ توأم با سختی‌اش، به او نشاط و شور داده است. امامان شیعه انتظار فرج را واجب اعلام کرده‌اند و این انتظار هیچگاه به معنای خودسپاری به قضا و قدر نیست بلکه منظورشان از انتظار یک نوع آمادگی دائم و شبانه‌روزی برای جنگیدن در رکاب مهدی عجل‌الله تعالی فرجه الشریف است. امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: هر یک از شما شیعیان باید برای قیام قائم خود را آماده کند،‌ هر چند با یک تیر باشد.

شیعه موظف شده است تا هر روز صبح با مهدی آل‌محمد عجل‌الله تعالی فرجه الشریف بیعت کند و خود را برای قیام آماده سازد. او در هر صبحگاه در دعای عهد چنین می‌گوید: «خدایا من در بامداد امروز و نیز تا زمانی که زندگی کنم با او تجدید پیمان می‌کنم و بیعت او را برگردن می‌گیرم که هرگز از او رو برنگردانم و هرگز دست از بیعت او برندارم. خدایا مرا از یاران، کمک‌کاران، مدافعان و شتابندگان به سوی او برای برآوردن خواسته‌هایش و از فرمانبرداران دستورهای او و حامیانش و از پیشی‌گیرندگان در دوستی او و از شهیدان رکاب او قرار بده.» بدین ترتیب انتظار شیعه برای ایجاد حکومتی عادلانه، او را آرمان‌گرا کرده است و همین آرمان‌گرایی به شیعه روحیه‌ای انقلابی بخشیده که در طول تاریخ غیبت، پرچمداری انقلاب را همیشه به دست گرفته است. بر همین اساس بعضی از انقلابیون مسلمانان به نام مهدی انقلاب کردند و از این نمونه ابن‌تومرت، بنیانگذار دولت الموحدون (668-515 ه.ق) با ادعای مهدویت قیام خود را آغاز کرده و به نشر عقاید کلامی و تکفیر اهل تشبیه و تجسم پرداخت و سرانجام این سلسله توانستند به قسمت‌هایی از آفریقا و اندلس چیره شوند و تا سال 668 ه.ق بر متصرفات خود حکومت کنند. همچنین در تاریخ معاصر، شیخ محمد احمد که در سال 1180 م در سودان ادعای مهدویت نمود و بر ضد انگلستان قیام کرد. گرچه این ادعا از دیدگاه شیعه محکوم است اما نشانگر ذات انقلابی مهدویت است.

عصر مرجعیت

بعد از غیبت صغری عصر مرجعیت فقیهان شیعه فرا می‌رسد. در این دوره فقها جانشینان امامان معصوم می‌شدند و به حل و فصل امور شیعیان می‌پرداختند. واژه مرجعیت از توقیع شریف حضرت مهدی عجل‌الله تعالی فرجه الشریف گرفته شده است که در پاسخ به این سوال که در حوادث به چه کسی مراجعه کنیم، نوشت‌: «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا، فانهم حجتی علیکم و انا حجه‌الله» حضرت در این دستور فقهای شیعه را به عنوان مرجع و محل رجوع شیعه تعیین می‌کند، علاوه بر اینکه فقها از قبل نوعی مرجعیت و جانشینی در افتا و قضا از طرف امامان معصوم پیدا کرده بودند و غیبت امام نیز موجب شد تمام مرجعیت دینی و قضایی به آنان منتقل شود. در آن زمان به دلیل پراکندگی شیعه در عراق حجاز،‌ ایران، مصر،‌ مغرب و قسمت‌هایی از شام، فقهای محلی به رتق و فتق امور شیعیان می‌پرداختند واز طرف دیگر نبودن وسایل حمل و نقل سریع و ارتباط جمعی، وحدت مرجعیت غیرممکن بود. اما در عین حال بغداد به دلیل نزدیکی به سامرا محل تبعید امام دهم و یازدهم و محل تولد امام دوازدهم و محل سکونت نواب اربعه و کثرت شیعیان به زودی مرکز علمی و حوزه فقهی شیعیان شد و فقهای بلاد برای کسب علم و فقه به آنجا می شتافتند و علوم اهل بیت را به سایر شهرهای شیعه‌نشین منتشر می‌کردند.

حوزه بغداد به دست شیخ مفید (336-413 ه.ق) درخشید و پس از وی سید مرتضی (355-413 ه.ق) رئیس حوزه بغداد شد و سپس شیخ طوسی زعیم حوزه شد. البته قبل از حوزه علمیه بغداد حوزه‌های مدینه، کوفه، ری و قم هم بودند اما این مدارس مانند مدینه و کوفه، به خاطر ظلم حاکمان از رونق افتاده بود یا به دلیل گرایش‌های حدیثی مانند قم و ری فعال نبودند. حوزه بغداد به دلیل اینکه شیخ مفید صاحب مکتب فقهی و کلامی بود برای شیعیان و طلاب علوم دینی بلاد شیعه‌نشین،‌ جاذبه‌ای عمیق پیدا کرده بود. خصوصاً‌ در زمان شیخ مفید، علم کلام و اصول فقه در میان دانشمندان اهل تسنن رونقی به‌سزا یافته بود. فقها و متکلمین بسیاری از اطراف بلاد اسلامی در بغداد گرد آمدند و در رشته‌های گوناگون علمی، به‌خصوص اصول عقاید و دیگر علوم و فنون متداول مشغول بحث و جدل بودند. پیش از شیخ مفید شیخ صدوق رئیس علمی و دینی شیعیان وقت، سبک ساده‌ای در تصنیف و تألیف به وجود آورده بود اما ادامه وضع با سیر و پیشرفت اهل تسنن در علوم یادشده و کوتاهی شیعه در این‌باره، ممکن بود رکودی در کارشان پدید آورد. لذا لزوم یک تحول اساسی در سبک استدلال و نگارش علوم و فنون اسلامی شیعه به خوبی احساس می‌شد. شیخ مفید در ابداع و تعمیم و توسعه این مکتب کوشید و با استفاده از مبانی علم کلام و اصول فقه راه بحث و استدلال را بر روی شیعیان گشود. از این جهت حوزه بغداد برای شیعه مرکزیت یافت و عالمان بلاد برای کسب دانش علوم اهل بیت به آنجا می شتافتند و در بازگشت به ابلاغ و ترویج آن می‌کوشیدند. حوزه بغداد به زعامت شیخ طوسی در آسمان تشیع همچنان می‌درخشید که طغرل‌بیگ، حاکم ترک، بغداد را به تصرف خود درآورد. بین شیعه و سنی آتش فتنه را مشتعل کرد و خانه‌هایی در کزح به آتش کشید و به خانه شیخ حمله کرد و رسائل و کتب و کرسی درس تشیع را به آتش کشید و شیخ طوسی پس از آن به نجف مهاجرت و حوزه نجف را تاسیس کرد. فقها و علما از هر نقطه‌ای به سوی آن روان شدند و بدین‌سان حوزه نجف جایگزین حوزه بغداد و مهد مرجعیت شیعه شد.

حوزه نجف با همه فراز و نشیب‌ها تاکنون خود را حفظ کرده است. در طول تاریخ غیبت، صدها فقیه مجتهد را در دل خود پرورش داد و همواره چشم شیعیان جهان به آنجا دوخته شده است. فقط در دوره کوتاه 1291 تا شعبان 1312 ه.ق بود که مرجعیت عظمای تشیع با هجرت میرزای شیرازی از نجف به سامرا مرکزیت خود را از دست داد؛ هر چند که در همان زمان از رونق علمی حوزه نجف کاسته نشد. اما بار دیگر بعد از میرزای شیرازی نجف مرکزیت خود را بازیافت و در جریان مشروطه، مراجع نجف انقلاب را از آن پایگاه علمی هدایت می‌کردند. در جنگ جهانی اول حوزه نجف شهرت خود را به آفاق رسانده بود و مبارزه آزادیبخش مردم عراق و جنوب ایران بر ضد انگلیسی‌ها به رهبری مراجع از نجف رهبری می‌شد. نجف همچنان مرکزیت خود را حفظ کرد تا اینکه حوزه قم توسط حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی تاسیس شد و آیت‌الله بروجردی رهبری تشیع را به دست گرفت و از آن به بعد حوزه قم و نجف را دست به دست می‌چرخاندند یا با حفظ توازن به رهبری امت شیعه می‌پرداختند. علاوه بر حوزه‌های قم و نجف، حوزه جبل‌عامل، حوزه کربلا، خراسان،‌ تبریز،‌ اصفهان، تهران و... وجود دارد.
تاریخ سیاسی شیعه در عصر نخست مرجعیت:

شیعه با همه فراز و فرودها توانسته بود خود را از همه معرکه‌ها و قیام‌های نافرجام سالم بیرون آورد. شیعیان علی بن ابیطالب که روزی از انگشتان دست تجاوز نمی‌کرد در اوایل قرن چهارم به یک اقلیت قابل ملاحظه و قدرتمند تبدیل شده بودند و اینک در زمانی که دولت عباسیان رو به ضعف نهاده بود توانسته بودند در نقاط مختلف جهان اسلام قدرت سیاسی را به دست بگیرند:

1- دولت شیعه فاطمیان: این دولت در سال 296 ه.ق در شمال آفریقا تاسیس شد و تا سال 567 ه.ق ادامه داشت. موسس این دولت عبیدالله شیعی از نوادگان امام صادق علیه‌السلام بود. دولت فاطمیان 270 سال متوالی دوام یافت. آنان مقام و عبادتگاه ابراهیم علیه‌السلام، موطن و مدفن رسول‌الله، موقف حاجیان و مهبط ملائکه را تصرف کردند. سید رضی از علمای تشیع، دولت علوی در مصر را با اشعاری ستود که این اشعار به خلیفه عباسی القادر بالله رسید. خلیفه قاضی ابوبکر باقلانی را نزد پدر شریف رضی فرستاد واز او گله کرد و گفت: سزاوار نیست پسرت با ما این‌گونه به مخالفت برخیزد. از رضی خواست تا با خط خود بر ضد دولت علوی چیزی بنویسد ولی سید رضی نپذیرفت.

2- دولت شیعی آل‌ادریس: ادریس بن عبدالله بن حسن یکی از بازماندگان قیام فخ بود. اما به مصر متواری شد و سپس به سرزمین مغرب رفت و مردم با او بیعت کردند با توطئه هارون‌الرشید مسموم شد و پسرش اردیس بن ادریس جانشین او شد و با بقایای بنی‌امیه که هنوز در اندلس (اسپانیا) حکومت می‌کردند جنگید. آل‌ادریس از سال 172 تا 375 در مغرب اقصی (مراکش و بخشی از الجزایر) حکومت داشتند. مجدداً‌ پس از 32 سال دیگر علی بن حمود از فرزندان ادریس دولت شیعی خود را در سال 407 در اندلس تاسیس کرد.

3- آل حسنویه یا آل‌حسنویه: خاندان شیعی مذهب ایرانی بودند. از کردان بزرگانی که توسط امیر حسنویه ابن حسین کردی در تاریخ 348 ه.ق تاسیس شد و بر قسمت هایی از جبال، کردستان، لرستان و خوزستان فرمان راندند. حکومت آنان 57 سال یعنی تا سال 405 ه.ق ادامه داشت.

4- دولت شیعی آل‌بریدی: آنها خاندانی شیعه مذهب منسوب به ابوعبدالله محمد بریدی هستند که از سال 316 تا 338 ق بر واسط و اهواز و بصره فرمان راندند.

5- دولت شیعی آل‌حمدان: این دولت توسط ناصرالدوله حمدانی که از سلسله شیعی مذهب بنی‌تغلب بودند در سال 292ه .ق تاسیس شد و تا سال 394 ادامه یافت. دولت حمدانی بر بخش‌هایی از شام و شمال عراق فرمان راند. ناصرالدوله مرد علم بود و مدت‌ها در خدمت شیخ مفید می‌زیست و شیخ رساله‌ای در مبحث امامت به نام ناصرالدوله نوشت.

6- دولت شیعی علوی در شمال ایران: این دولت که در سال 250 ه.ق توسط حسن بن زید یکی از نوادگان امام حسین علیه‌السلام با بیعت مردم دیلم و چالوس و کلار تاسیس شده بود همچنان با شدت و ضعف ادامه داشت تا اینکه در سال 301 ه.ق یکی از فقهای شیعه به نام حسن بن علی اطروش از فرزندان امام زین العابدین علیه‌السلام در طبرستان قیام کرد و کارگزار دولت سامانیان را شکست داد و بر طبرستان پیروز شد. حسن قبل از این 13 سال در دیلم به تبلیغ اسلام شیعی پرداخت و عده زیادی به تشیع پیوستند. وی در شهرهای دیلم مساجدی زیاد بنا کرد وی ابتدا چالوس را تسخیر کرد و سپس به شهرهای بندری نوروز (نور) حمله کرد و پس از شکست فرماندار (ابن صعلوک) بر طبرستان حاکم شد. در قاموس‌الرجال آمده است که او شیعه دوازده امامی است و کتاب‌هایی در موضوع امامت تصنیف کرده است که یکی بزرگ و دیگری کوچک است. همچنین وی کتابی فقهی در طلاق و خمس دارد و چند کتاب در موضوع فدک و شهدا و فصاحت ابی‌طالب و انساب ائمه و موالید آنها تا حضرت صاحب الامر عجل‌الله تعالی فرجه الشریف نوشته است.

7- دولت آل‌بویه: این دولت، سلسله‌ای ایرانی و شیعی مذهب بودند که از سال 322 تا 448 ه.ق بر قسمت‌هایی از ایران و عراق و قسمتی از شام فرمان راندند. سرسلسله این فرمانروایان عمادالدین علی بن بویه‏، معزالدین احمد بن بویه و رکن‌الدین حسن بن بویه هستند که هر سه، فرزندان بویه می‌باشند. قدرت آل‌بویه به حدی رسید که خلیفه در بغداد چیزی جز یک مقام تشریفاتی نبود خصوصاً در زمان معزالدوله تمام اختیارات و قدرت خلیفه از بین رفت به طوری که خلیفه حتی یک وزیر هم نداشت و فقط دارای یک منشی بود که زمین‌ها و منافع آن را محاسبه و اداره می‌کرد.

در این دوره پس از سه قرن مبارزه، شیعه جایگاه خود را در جهان اسلام به دست آورد. دولت حمدانیان در عراق، و دولت آل‌بویه در ایران، دولت فاطمیان در مصر و دولت‌های محلی شیعی بر قدرت شیعه افزودند و آن را از حالت تقیه به اظهار وجود و حضور در صحنه رقابت کشاندند. در این دوره بین مرجعیت دینی شیعه و مرجعیت سیاسی رابطه‌ای گرم و صمیمانه به وجود آمد و هر گروه در حفظ حرمت گروه دیگر می‌کوشید. سید رضی از دولت شیعی فاطمیان تجلیل کرد تا جایی که موجب عصبانیت خلیفه عباسی القادر بالله شد. ناصرالدوله،‌ پایه‌گذار حمدانیان موصل، نیز مرد علم بود و مدت‌ها در خدمت شیخ مفید می‌زیست و بر اعزاز و اکرام او می‌افزود. شیخ مفید رساله‌ای ‏‏‌‏‌‏‏‏در امامت به نام ناصرالدوله نوشت و ابی‌فراس، امیرحمدانی،‌ از شعرای اهل بیت بود و حسن اطراوش رهبر دولت علویان شمال ایران از فقهای شیعه بود.

گرچه دولت‌های شیعی در ترویج تشیع می‌کوشیدند اما هیچ‌یک از دولت‌های شیعی مانند دولت آل‌بویه زمینه قدرت و رواج تشیع را فراهم نکردند. قبل از حکومت آل‌بویه،‌ شیعه جایگاه خود را پیدا کرده بود اما همچنان مورد ستم حاکمان عباسی قرار دشت. در سال 13 ه.ق مسجد شیعیان بغداد به نام براثابه،‌ دستور خلیفه با خاک یکسان شد. فرمانروایان آل بویه بنا به اعتقادات شیعی تصمیم داشتند حکومت اسلامی یعنی حکومت مشروع شیعی به وجود آورند. اما مشکلات سیاسی مانع این هدف شد. ابن‌اثیر نقل می‌کند که وقتی معزالدوله بر بغداد چیره شد تمام اختیارات خلیفه عباسی را محدود کرد به‌طوری که خلیفه فقط یک منشی داشت و صدارت و وزارت او را به خود منتقل کرد. علت عمده‌اش این بود که دیلمان، شیعه متعصب بودند و خلافت عباسیان را غاصبانه می‌دانستند. بنابراین هیچ انگیزه‌ای دینی برای آل‌بویه در اطاعت از خلیفه وجود نداشت. معزالدوله به جایی رسید که تصمیم گرفت حکومت را از عباسیان به معزالدین علوی،‌ خلیفه فاطمی مصر یا یکی از علویان دیگر منتقل کند،‌ اما مشاورانش به خاطر قدرت اهل سنت این امر را مصلحت ندانستند و معزالدوله از این تصمیم منصرف شد. آل‌بویه سعی می‌کردند در حین احترام به مذاهب دیگر و آزادی مذهب اهل سنت،‌ فرهنگ شیعی را احیا کنند تا شیعه بتواند پس از سه قرن انزوا، آشکارا اشعارها و مطالبات خود را بیان کند. آنان خصوصاً در احیای عاشورا و زنده نگه‌داشتن آن تلاشی وافر کردند. زنده نگه‌داشتن ماجرای کربلا که از زمان امامان معصوم در بین شیعیان مرسوم شده بود،‌ معمولاً‌ به صورت خانوادگی و خواندن رثا برقرار می‌شد،‌ اما به شکل رسمی و آشکار از سال 352 ه.ق آغاز شد. در این سال معزالدوله دستور داد تا مردم در عاشورا مغازه‌ها را ببندند،‌ بازار خرید و فروش را تعطیل و نوحه‌خوانی را آشکار کنند. شیعیان در این دوره چادرهایی گنبدی‌شکل از گلیم بر می‌افراشتند و زنان ضجه‌کنان در شهر می‌گشتند و به صورت خود می‌نواختند‌. اهل سنت توان جلوگیری از این مراسم را نداشتند؛ زیرا سلطان،‌ شیعه بود. معزالدوله تلاش کرد تا اصلی‌ترین اصول شیعه یعنی ولایت را نیز به عملی اجتماعی تبدیل کند. او برای این تصمیم دست به اقدامی نمادین زد. در 18 ذی‌الحجه همان سال (روز غدیر) دستور داد تا شهر را آذین‌بندی کنند و در پاسگاه‌ها آتش برافروزند و شادمانی کنند. روز بازار را تعطیل و شب آن را بگشایند. در این روز طبل و شیپور نیز می‌نواختند. معزالدوله نه تنها در احیای شعارهای شیعی تلاش کرد بلکه کوشید تا شعارهای ضد سنی را نیز زنده بدارد. در سال 351 ه.ق بر حسب دستور وی شیعیان بغداد بر بالای مساجد خود نوشتند لعن‌الله معاویه ابن ابی سفیان ولعن الله من غصب فاطمه رضی الله عنها فدکا و من منع ان یدفن الحسن عند قبر جده و من نفی اباذر الغفاری و من اخرج العباس من الشورا. خلیفه عباسی نمی‌توانست شیعیان را از این کار منع کند، ولی مردم سنی،‌ شب‌ها این شعارها را از بین می‌بردند. وزیر معزالدوله ابومحمد مجلسی پیشنهاد کرد به جای آن شعار،‌ این جمله را بنویسند: «لعن الله الظالمین لآل رسول‌الله و لعن الله معاویه».

فرمانروایان آل‌بویه در اصلاح شهرها و مشاهد شیعی نیز همت گماشتند. آنان بناهای عظیم و شکوهمند در مشاهد مشرفه برپا کردند و گنبدهایی رفیع بر روی ضریح‌های مقدس برافراشتند‌. عضدالدوله و سپاهیانش قریب به یک سال برای ساختمان مرقد علوی و تکمیل و توسعه آن در نجف اشرف اقامت کردند و آن را در نهایت شکوه و عظمت تکمیل کرده،‌ خانه‌ها و رباط‌ها را در آنجا بنا کردند و با دستی گشاده علویان، علما، مجاوران، نگهبانان و متولیان این مرقد شریف را از بخشش‌های فراوان خود بهره‌مند ساختند و قناتی را که آل‌عین ایجاد کرده بودند اصلاح و بازسازی کردند.»

آل‌بویه شخصاً به تکریم و احترام به زیارت‌گاه‌های شیعه می‌پرداختند. جلال‌الدوله به زیارت نجف و کربلا می‌رفت و یک فرسخ مانده به حرم علوی و حسینی با توضع و پای برهنه به زیارت نائل می‌آمد. رابطه آل‌بویه با علما بسیار نیکو بود و فقط در یک مورد عضدالدوله ابواحمدالحسین الموسوی پدر سید رضی و مرتضی برادرش را به شیراز تبعید کرد. شاید علت آن درگیری بین شیعیان و سنیان بغداد بوده است که آل‌بویه با حفظ بی‌طرفی آن را مهار کرده‌اند. در سال 396 ه.ق بهاء‌الدوله دیلمی مسئولیت نقابت علویان را به سیدرضی سپرد و به او لقب ذوالحسبین و به سیدرضی لقب ذوالمجدین داد. پس از وفات سید رضی مقام مهم و عالی نقابت طالبیان و سرپرستی سادات و شرفای دودمان ابوطالب و امارت حاج و رسیدگی به امور زائران خانه خدا و ریاست دیوان نظام، که همچون دیوان عالی کشور کنونی بوده است به سیدرضی واگذار شد. فرمانروایان آل بویه فقهای بزرگ را برای تبیین احکام و برای پاسخگویی مخالفین شیعی کمک می‌کردند و از آنها نیز یاری می خواستند. رکن‌الدوله شیخ صدوق را از قم به مرکز حکومتش ری دعوت کرد و با تغظیم و تکریم او را وارد شهر کرد. قاضی نورالله شوشتری در این‌باره نوشته است: «آوازه ریاست و اجتهاد او (شیخ صدوق) در مذهب شیعه امامیه به سمع ملک رکن‌الدوله رسید، مشتاق صحبت فائض‌البهجت او گردید و به تعظیم تمام، التماس تشریف قدوم سعادت لزوم او نمود.» رکن‌الدین در ری مجالسی می‌آراست و از علمای ملل و فرقه‌های مختلف دعوت می‌کرد تا آنها طرح شبهه کنند و شیخ به پاسخ آنها برخیزد. در یکی از مجالس‏، بحث امامت مطرح شد. پس از توضیح و استدلال شیخ صدوق‏، رکن‌الدوله فریاد زد: اعتقاد دینی من همان چیزی است که این شیخ امین می‌فرماید و حق آن است که فرقه امامیه بر آن مذهب است نه دیگران. مرحوم صدوق در کتاب کمال‌الدین یکی از مباحث مجلس رکن الدوله درباره غیبت امام زمان با یک مخالفت را نقل می‌کند و می‌گوید: «پس از پاسخ من، رکن‌الدوله رو به مخالفت کرد و گفت: این دلیل درماندگی و عجز تو است که همه اهل مخالفین ما در مورد صاحب‌الزمان ما، با لفاظی به انکار و هذیان و وسوسه می‌پردازند و دست به دامان خرافات می‌آویزند.»

یکی از کارگزاران آل‌بویه که در ترویج تشیع سهمی به‌سزا داشت، وزیر دانشمندشان، صاحب بن عباد است که علامه مجلسی اول او را از فقهای شیعه دانسته و ابن‌شهرآشوب وی را در ردیف شعرای اهل‌بیت که محبت خود را آشکار می‌کرد توصیف کرده است. رابطه او با مرجع دینی شیعیان (مرحوم صدوق) چنان است که صاحب، دو قصیده در مدح حضرت رضا علیه‌السلام می‌سراید و به نزد شیخ صدوق می فرستد و مرحوم صدوق کتاب پرارزش عیون اخبارالرضا را که حاوی احادیث امام رضا علیه‌السلام است به نام صاحب می‌نویسد و به کتابخانه وی اهدا می‌کند. مرحوم صدوق در مقدمه کتابش می‌نویسد: «دو قصیده از قصاید صاحب بزرگوار، ابوالقاسم اسماعیل بن عباد که خداوند عمرش را طولانی و دولتش را مستدام بدارد به دستم رسید. از آنجا که او دوستدار اهل‌بیت و معتقد به ولایت و اطاعت آن بزرگواران می‌باشد و به فرزندان آنان اکرام و احترام می‌نماید و به شیعیان اهل‌بیت احسان می‌کند، چیزی را در نزد او ارزشمندتر از علوم اهل‌بیت نیافتم، این کتاب را برای کتابخانه پررونقش تألیف نمودم.»

شیعه در این دوران جایگاه خود را یافت و توانست از حالت تقیه خارج شود و عقیده خود را به ولایت، امامت و شعارهای شیعی آشکار کند. بی‌شک رسمیت‌یافتن تشیع به‌عنوان مذهب رسمی در این دوره و اعصار بعدی تاحد زیادی مرهون تلاش‌های دولت آل‌بویه است. در این دوره نیز دغدغه علما و فقهای شیعی حفظ مرزهای عقیدتی شیعه و اصالت بخشیدن به فرهنگ شیعه به عنوان یک فرهنگ غنی و توانا بود. تلاش فقها، در پاسخ به ادعایی که فقه شیعه را محدود جلوه می‌داد، بر این بود که فقهی قابل رقابت به وجود آوردند. بر همین اساس کتاب‌هایی مانند «المبسوط فی فقه الامامیه» تحریر شد. شیخ طوسی در مقدمه این کتاب می‌نویسد: «پیوسته از فقیهان مخالف می‌شنیدم که فقه شیعه را

تحقیر می‌کردند و آن را کوچک می‌انگاشتند و به آن نسبت کم‌فرعی و کم‌مساله‌ای می‌دادند‌... اگر خداوند تمام این کتاب را برایم میسر سازد کتابی خواهد بود که نه از فقهای شیعه و نه از فقهای سنی، مانندی نداشته باشد.»

سیدمرتضی دست به تالیف «الانتصار» زد تا بر مسائلی که شیعه نظر داده است، استدلال کند. وی درمقدمه این کتاب می‌نویسد: «در این کتاب مسائلی را بیان می‌کنم که شیعه را به خاطر آن سرزنش می‌کنند و ادعا می‌کنند که مخالف اجماع مسلمین نظر داده‌اند، در حالی که در اکثر آن مسائل، علما و فقهای پیشین و پسین اهل سنت بر طبق آن نظر داده‌اند و مسائلی که شیعه منفرد است دلیل‌های روشن و حجت‌های قاطعی دارند که احتیاج به موافقت فتوای دیگران نیست و مخالفت مخالفین هم خدشه‌ای به آن وارد نمی‌کند. من می‌خواهم این مسائل را بیان کنم و شبهه را از آن بزدایم.» بنابراین بیشترین تأکید فقهای شیعه در پاسخ به فقهای اکثریت است، اکثریتی که تاکنون حاکم بوده‌اند و اجازه فعالیت به اقلیت نمی‌داده‌اند و اینک نیز در یک فضای باز که امرای شیعه به وجود آورده‌اند، اقلیت دینی شیعه نیز اجازه دفاع پیدا کرده است.

دغدغه دیگر فقهای شیعه، شبهات علمای اکثریت بر ضد مبانی فکری آنهاست. در این دوره نیز مانند ادوار گذشته مهم‌ترین اختلاف بر سر مسأله امامت و خلافت بود که بسیاری هنوز در رد آن می‌کوشیدند و کتاب می‌نوشتند و در مناظرات به بحث می‌نشستند. مسأله‌ دیگری هم در این دوره به آن افزوده شد و آن مسأله غیبت و طول عمر امام مهدی عجل‌الله تعالی فرجه الشریف بود. کلام شیعی برای پاسخگویی به این دو مسأله سخت وارد کارزار شد. فقهای شیعه پا به پای تدوین فقه و به صحنه رقابت کشیدن آن‏، به علم کلام نیز مجهز می‌شدند. کرسی کلام شیخ مفید و پس از آن سید مرتضی و شیخ طوسی از عهده این مساله برآمد و حتی فقهایی که گرایش حدیثی داشتند از این امر غافل ماندند. مهم‌ترین کتاب‌هایی که در این زمینه باقی مانده عبارتند از:

1- الشافی فی الامامه تألیف سید مرتضی. این کتاب در 4 مجلد به چاپ رسیده است و با تعریف امامت آغاز می‌شود: الامه رئاسه عامه فی امور الدنیا و الدین و سپس مسائل مختلف رهبری و مشروعیت آن را از دیدگاه عقل و شرع ارزیابی کرده است. این کتاب پاسخی است شیعی به مبانی خلافت اهل سنت و شبهات آنها به مبانی امامت. مطالب این کتاب هنوز تازگی دارد و سید مرتضی آن را در رد کتاب المعنی فی الامامه قاضی عبدالجبار معتزلی نوشته است.

2- الغیبه، تألیف شیخ طوسی. این کتاب به شبهات مختلف درباره غیبت امام زمان(عج) و طول عمر ایشان پاسخ می دهد.

3- اکمال‌الدین و اتمام‌النعمه، تألیف شیخ صدوق. این کتاب درباره وجود حضرت مهدی (عج) و مسائل غیبت برای حفظ اعتقادات شیعیان نوشته شده است. این کتاب نیز در 2 مجلد به چاپ رسیده است. بنابراین مهم‌ترین نگرانی و دغدغه فقها در این دوره نیز حفظ مبانی فکری شیعه و دفاع از مرزهای ایمانی بوده است و همه نظریه پردازی‌ها وابتکارها در این موضوع مهم به کار رفته است.

استیلای ترکان سلجوقی و افول قدرت سیاسی تشیع

جنگ قدرت، اختلاف‌های دورنی، ضعف و ناتوانی رهبران سیاسی شیعه آهسته آهسته قدرت سیاسی شیعه را رو به تحلیل برد و غروب قدرت تشیع فرا رسید. حکومت شیعی آل‌حمدانی در اواخر قرن چهارم (حدود 394 ه.ق) منقرض شد. حکومت مقتدر آل‌بویه در پایان نیمه اول قرن پنجم سال 448 ه.ق سقوط کرد و دولت قدرتمند فاطمیان نیز یک قرن بعد، یعنی در سال 556 ه.ق به انقراض رسید. در دولت شیعیان آزادی مذهب رواج داشت و هیچ‌گاه هیچ مسلمانی به خاطر سنی‌بودن تحت تعقیب قرار نگرفت. سلجوقیان که از سال 429‌ه.ق قسمت‌هایی از آسیای غربی را تصرف کرده بودند در زمان طغرل‌بیگ در سال 447 ه.ق بر بغداد مسلط شدند و خلیفه عباسی به نام او خطبه کرد. با تسلط سلجوقیان بر بغداد و قسمت‌هایی از ایران، شیعه سخت در تنگنا قرار گرفت. سلجوقیان تفوق اهل سنت را در ایران به عهده گرفتند. در همان سالی که طغرل‌بیگ بر بغداد چیره شد سلاجقه آتش فتنه اختلاف‌های مذهبی را برافروختند. کتابخانه‌ای که ابونصر، وزیر بهاءالدوله دیلمی در بغداد تاسیس کرده بود مورد هجوم عوام ترک قرار گرفت و به آتش کشیده شد. این فتنه خانه شیخ طوسی مرجع شیعیان را فرا گرفت تا جایی که شیخ ناچار شد بغداد را ترک کند و به سوی نجف رهسپار شود و حوزه علمی شیعه را در آنجا تاسیس کند. خواجه نظام‌الملک داستانی را از آلب‌ارسلان سلجوقی و اردم یکی از کارگزارانش که فردی متهم به تشیع را به عنوان منشی به کار گماشته بود، می‌آورد که دلالت بر بدرفتاری و بداندیشی سلجوقیان نسبت به تشیع دارد:

«روزی سلطان شهید آلب‌ارسلان را چنان شنوانیدند که اردم، دهخدا یحیی را به دبیری خویش آورده است. کراهتش آمد آز انچه گفتند که آن دهخدا باطنی است. در بارگاه اردم را گفت: تو دشمن منی و خصم ملک. اردم در زمین افتاد. گفت: ای خداوند! این چه حدیث است؟ من کمتر بنده‌ای‌ام. خداوند را چه تقصیر کرده‌ام؟... سلطان گفت: اگر دشمن من نیستی چرا دشمن مرا به خدمت آورده‌ای‌؟ اردم گفت: آن کیست؟ سلطان گفت: دهخدایی که دبیر توست. در وقت، آن دهخدا را پیش سلطان آوردند. سلطان گفت: ای مردک تو باطنی‌ای و می‌گویی خلیفه خدا حق نیست؟ گفت: ای خداوندا بنده باطنی نیستم. بنده شاعی (شیعه) هستم، یعنی رافضی. سلطان گفت: مذهب روافض چنان نیکو مذهبی است که او را سپر مذهب باطنی کردی؟ این بد است که آن از بد بدتر. چاووشان را فرمود تا چوب در آن مردک نهادند و نیم‌مرده او را از سرای بیرون کردند. سلطان سلجوقی کارمندی را فقط به جرم شیعی‌بودن چنان می‌زند که جنازه نیمه‌جانش را از دربار بیرون می‌برند. سلطان دلیل رفتار خود را این می‌داند که ما همه مسلمان پاکیزه‌ایم و دیلم و اهل عراق اغلب بدمذهب و بداعتقاد و بددین باشند. در همان حال قضات سنی‌مذهب سلطان، قاضی لوکر و امام مشعلب در تایید به سخنان سلطان فتوا به قتل رافضیان می‌دهند.

خشن‌تر از سلجوقیان نسبت به تشیع، خواجه نظام الملک طوسی، وزیر قدرتمند سلجوقیان است. وی قیام‌های حق‌طلبانه شیعه را خروج توصیف می‌کند و بدترین فحاشی‌ها را نسبت به آنها روا می‌دارد. وی در سیاستنامه می‌نویسد: «‌اکنون اگر نعوذبالله هیچ‌گونه این دولت قاهره را آسیبی آسمانی رسد، این سگان از نهفت‌ها بیرون آیند و بر این دولت خروج کنند و دعوی شخصیت کنند. به قول، دعوی مسلمانی کنند ولیکن به معنی، فضل کافران دارند.» خواجه از اینکه در این اواخر ترکان سلجوقی نسبت به شیعیان سختگیری سابق را روا نمی‌دارند، بر می‌آشوبد و بر گذشته غبطه می‌خورد و می‌گوید: «امروز این تمیز برخاسته است. اگر جهودی به عمل و به عمل و به کدخدایی ترکان آید، ترکان را می‌شاید و اگر گبر آید می‌شاید و اگر رافضی و خارجی و قرمطی می‌آید می‌شاید. غفلت برایشان مستولی گشته است. نه بر دین، حمیتشان است و نه بر مال، شفقت‌... و اگر کسی در آن روزگار به خدمت ترکی آمدی‌... از او پرسیدندی که تو از کدام شهری و از کدام ولایتی و چه مذهبی داری؟ اگر گفتی حنفی یا شافعی‌ام و از خراسان و ماوراء‌النهر و یا از شهری که سنی باشد او را قبول کردی و اگر گفتی شیعی‌ام و از قم و کاشان و آبه و ری‌ام او را نپذیرفتی، گفتی: برو که ما مار کشیم نه مارپرور.» یکی از عوامل بدبینی خواجه نظام‌الملک، عقیده انقلابی شیعیان بر غصبی‌‌بودن خلافت عباسیان بود. وی در مورد شیعیان که در دستگاه حاکم نفوذ کرده‌اند می‌گوید: «در سر، کار ایشان می‌سازند و قوت می‌دهند و دعوت می‌کنند و خداوند عالم را بر آن می‌دارند که خانه خلفای عباسی را براندازد.» شیعه‌بودن در این دوره چنان گناهی بزرگ بود که برای تخریب چهره‌های رقیب سیاسی، آنها را به تشیع متهم می‌کردند. الناصر خلیفه عباسی برای بدنام کردن خوارزمشاهیان آنها را به بی‌دینی و فعالیت به سود شیعیان متهم ساخت. البته نمی‌توان مطلقاً علت اصلی بدخیالی خواجه را به تز انقلابی شیعه نسبت داد بلکه علت سیاسی این تعصب شدید مد نظر است در حالی که اعتقاد مذهبی ترکمان‌های سلجوقی‏، خود یکی از عوامل مهم بدرفتاری با شیعیان وزیر نیز در اوایل این دوره غالباًَ حنفی یا شافعی بود. کندری حنفی متعصبی بود و اجازه داد که بر منابر و مساجد شیعیان و اشعریان را لعن کنند. در این دوره نباید سلجوقیان را تنها عامل فشار بر شیعه شمرد؛ بلکه پیش از آن یعنی از سال 437 نهضت شیعه‌ستیزی در بغداد پدید آمده بود. گر چه تضییق بر شیعه تا اواخر دولت سلجوقیان ادامه داشت اما سلاطین بعدی حساسیت اولیه را از دست داده بودند و از طرف دیگر کسب علم و دانش توسط شیعیان هر روز به نفوذ آنها در دستگاه حکومت گسترش می‌داد تا جایی که «هبه‌الله محمدعلی وزیر المستظهر خلیفه عباسی بود، سعدالملک آوجی، وزیر سلطان محمد بن ملکشاه بود و شرف‌الدین انوشیروان بن خالد کاشانی وزارت المسترشد خلیفه عباسی و سلطان محمود بن ملکشاه را داشت.» همه اینها از شیعیان بودند که در دستگاه اداری حکومت نفوذ کرده بودند.

در شمال کشور اسلامی حکومت فاطمیان منقرض و صلاح‌الدین ایوبی جانشین این حکومت شیعی شد. صلاح‌الدین ایوبی از طایفه کردان آذربایجان بود. وی به همراه اسدالدین شیرکوه به دربار فاطمیان وارد شد و سپس به مقام وزارت رسید. صلاح‌الدین بر خلاف آنچه که از خود بروز می‌داد معتقد بود و با وجود اینکه سنی بود اظهار تشیع می‌کرد... در تشیع جنازه العاضد، پیاده در حالی که سینه چاک می‌کرد راه افتاد و لباس سفید پوشید و این مساله در اواخر سال 567 ه.ق بود. یوسف صلاح‌الدین، دولت فاطمیان را برانداخت و به نام بنی‌عباس خطبه خواند. صلاح‌الدین، بنی‌عبید آخرین خلیفه فاطمی را از ازدواج منع کرد تا نسل آنها منقرض شود. زمانی صلاح‌الدین از علمای اسکندریه استفتا کرد که شیعیان فاطمی را به مسلمانان ملحق کند اما آنها فتوا دادند که شیعیان فاطمی مسلمان نیستند. صلاح‌الدین هم آنها را تبعید کرد. وقتی پایه‌های حکومت صلاح‌الدین استقرار یافت به عزل فرماندهان و قضات شیعه پرداخت و مدرسه‌هایی را برای فقهای شافعی و مالکی بنا کرد و به رواج تفکر اشعری پرداخت. وی روز عاشورا را که روز عزاداری فاطمیان بود روز جشن و سرور اعلام کرد. دشمنی ایوبیان با شیعه چنان مؤثر بود که پس از 80 سال یعنی در اواخر سال 648 ه.ق موجب انقراض تشیع در مصر شد.

منابع و مآخذ:

1- جعفر سبحانی، موسوعه طبقات‌الفقها، دارالکتب، قم1369
2- ابن خلدون: مقدمه، ترجمه محمد پروین گنابادی، ج1،‌تهران انتشارات علمی و فرهنگی 1369
3- حرزالدین محمد: معارف‌الرجال، ج1، کتابخانه آیت‌الله العظمی نجفی، قم1405 ه.ق
4- مسعودی، ابوالحسن علی، التنبیه و الاشراف ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب 1349
5- خواجه نظام‌الملک طوسی: سیاست‌نامه (سیرالملوک) به کوشش جعفر شعار، تهران، شرکت کتاب‌های جیبی1371
6- جی.آ. بویل: تاریخ ایران به کوشش دانشگاه کمبریج، ترجمه حسن انوشه، تهران، امیرکبیر ج5، 1371
7- ابی‌عبدالله محمد الضهاجی: تاریخ فاطمیان، ترجمه حجت جودکی، تهران امیرکبیر1378
8- عقیقی بخشایشی: فقهای نامدار شیعه، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی1372


برچسب ها :
درباره وبلاگ
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 657310
تعداد نوشته ها : 253
تعداد نظرات : 11
پخش زنده
X