به گزارش حوزه دانشگاه خبرگزاری فارس، حجتالاسلام والمسلمین راشد یزدی استاد حوزه و دانشگاه در همایش "در سایه سار آفتاب " که با موضوع تبیین شخصیت مقام معظم رهبری در هشتمین دوره اردوی آموزشی تشکیلاتی جهاد اکبر اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل در مشهد مقدس برگزار شد، به بیان خاطراتی از مقام معظم رهبری پرداخت که بخشی از این خاطرات به شرح ذیل است:
* در سال 56 به اتفاق آقای صدوقی و تعدادی از آقایان دیگر، تصمیم گرفتیم برویم به افرادی که در تبعید هستند، سری بزنیم. چون مقام معظم رهبری به ایرانشهر تبعید شده بودند، خدمت ایشان رسیدیم.
به امامت آقای صدوقی نماز مغرب و عشا را خواندیم. من شنیده بودم که در سمت ایرانشهر، کفشهای خوبی تولید میشود، لذا تصمیم گرفتم به بازار بروم و یک جفت کفش بخرم. کارم یک الی دو ساعت طول کشید. به خانه آقای خامنهای تلفن زدم که دیگر آقای صدوقی و آقای خامنهای برای صرف غذا منتظر من نباشند و شام را میل کنند. وقتی برگشتم دیدم این دو بزرگوار هنوز مشغول بحث هستند. من وارد که شدم، آقای صدوقی به من گفت: "ماشاالله، ماشاالله این آقای سیدعلی آقا خیلی مُشتشان پر است. "
صبح روز بعد رفتیم چابهار برای زیارت آقای مکارم؛ در این فاصله، اسم آقای خامنهای از دهان آقای صدوقی نیفتاد؛ از بس مجذوب ایشان شده بود.
بعد از زیارت آقای مکارم، گفتم کنار دریا برویم تا مدتی استراحت کنیم. ایشان گفت من میخواهم برگردم پیش آقای خامنهای و بعد حدود دو ساعتی با هم بحث کردند. از لحاظ علمی آقای خامنه ای، مورد تائید صد در صد آقای صدوقی بود.
* در زمان انقلاب، بین حزب جمهوری اسلامی و امام جمعه بندر عباس اختلافی در گرفت. آقای صدوقی به من گفتند تا درباره اختلاف آنها، گزارشی بیاورم. بعد از تهیه و دادن گزارش آن به آقای صدوقی، ایشان پرسیدند: کی به تهران میروی؟ گفتم فردا. ایشان پاکتی را به من دادند. پشت پاکت نوشته بود: "تقدیم به محضر مبارک آیتالله العظمی آقای خامنهای "
پسر آقای صدوقی اعتراض کردند که آیا ایشان به مقام آیتاللهی رسیدهاند؟
آقای صدوقی از بالای عینک به پسرش نگاه کرد و گفت: "بله که آیتالله هستند. "
* چهارشنبه شبها، آقا جلسهای دارند که ده تن از علما جمع میشوند. آقایان احمدی گیلانی، خزعلی، بهجتی، امامیکاشانی، مومنی، شیخ محمد یزدی، سیدجعفر کریمی، آقای شاهرودی و آملی لاریجانی حضور دارند.
گاهی هم ما آنجا میرویم.
یکبار خیلی غوغا و سر و صدا شد. بحث پیرامون یک مسئله فقهی پیچیده بود. بعد از اتمام جلسه، آقای شاهرودی به من گفت، امشب من "العلم نور یقضفه الله فی قلب من یشاء " را درک کردم. یعنی "آقا " مچ همه را پیچانده بود.
* من از افتخاراتم این است که هشت ماه در جایی که آقا تبعید بودند، به آنجا تبعید شدم. در آنجا ایشان به من درس میداد. یکبار به اتفاق ایشان مشغول بحث بودیم که دو نفر عالم در زدند و خواستند وارد شوند. قرار شد به مدت 20 دقیقه، آقا این بحث را تمام کند و بعد با آن بزرگوران سخن بگوید. در این مدت آن دو بزرگوار مبهوت استدلالات ایشان شند و بعد چندین مرتبه تقدیر کردند.
* زمانی که با مقام معظم رهبری در تبعید بودیم برای ایشان هدیه میآوردند و آقا نمیپذیرفتند. یکبار به ایشان گفتم با این نپذیرفتنها باعث میشوید که ما هم به خاطر شما بسوزیم.
در قبل از تبعید این گونه بودند، الان هم همین گونهاند.ایشان از سهم امام، خمس و ... استفاده نمیکنند. تمام مایملک این مرد یک خانه گلی در مشهد بود و بعد آن را فروخت و با کمی قرض خانهای در خیابان ایران خرید. پاسدارانی که خانه ندارند، برای مدتی در آن زندگی میکنند.
* یکبار به ایشان گفتم نرفتهاید دیدن خانواده شهدا؟ ایشان گفتند: "چند وقت پیش دیدن یکی از خانوادههای شهدا در شهرری رفتم. پدر شهید بعد از خوشآمد گویی به من گفت: خواهشی دارم که نباید نه بگویید. گفتم: هر کاری از دستم بر آید انجام میدهم. گفت: من دو پسر دارم که آنها خانه ندارند کاری کنید که آنها صاحب خانه شوند.
گفتم: من چهار تا پسر دارم، هر چهارتای آنها در خانهای اجارهای زندگی میکنند. بعد که از خانهشان بیرون آمدم، گفتم پرس و جو کنند که آیا میتوانند کرایه و اجاره بدهند، که به من خبر دادند آنها سوپر مارکت دارند و میتوانند اجاره دهند. "
* تمام چیزهایی که به مقام معظم رهبری هدیه دادهاند، ایشان به موزه حضرت رضا (ع) تقدیم کردهاند. هیچ چیزی برای خودشان نگه نمیدارند.
چندی قبل به همراه یکی از فرزندان آقا به مراسمی در کیش دعوت شدیم. در برگشت چند دست سرویس کامل ظروف به ما هدیه دادند. بعد از چند روز وقتی به دیدن آقا رفتم ایشان در مورد هدیه گفتند: "نه به درد ما میخورد نه به درد مهمانهای ما " و بعد قرار شد آن را بفروشند و پولش را به فقیران بدهند.
* یکبار در مراسمی چند خانواده، به محضر رهبری آمده بودند و با ایشان دیدار داشتند و ما هم حضور داشتیم. حاج ناصر، چایی برای مهمانان آورد. به من که رسید، گفتم قند برایم ضرر دارد، اگر امکان دارد خرما بیاور. او در نعلبکی خرما گذاشت و برایم آورد. وقتی خرما را به پسر آقا تعارف کردم، پسر حضرت آقا گفتند: من خرما نمیخورم؛ خرما برای مهمان آقا است. معلوم نیست جایز باشد من هم از آنها بخورم.
* یکبار خانم آقا به کربلا رفته بود، دختران من وقتی به حضور ایشان رسیدند، خانم آقا گفته بود: من از سن سیزده سالگی خرج سفر کربلا را کنار گذاشتم تا اینکه حالا توانستم یکبار کربلا بروم.
* آقای رفیقدوست در کنار مصلی یک عمارتی به عنوان مقر رهبری ساخت، آقا از آنجا بازدید کردند ولی نرفتند.
یکی از آنها به من گفت: به آقا بگو هوای آنجا بهتره و چند دلیل دیگر. وقتی من به حضرت آقا گفتم، آقا فرمود: من یازده سال است اینجا هستم و در این مدت اصلاً احساس هوای بد نکردم، من با بقیه مردم هیچ تفاوتی ندارم من هم مثل بقیه.
در مـیـان تـعلیمات مرحوم آیت الله العظمى قاضى نیز به برمى خوریم که گـویـاى احـاطـه بـسـیـار ایشان بر آیات و روایات و نیز تعبد آن حکیم فرزانه و تمسک شـدیـد آن عارف یگانه به ریسمان محکم قرآن و عترت مى باشد. استاد سید حسن قاضى طباطبایى ، فرزند مرحوم قاضى ، در یادداشتهاى خود به نمونه هایى اشاره فرموده اند که جا دارد با بیان آنها این اوراق را متبرک و نورانى سازیم :
آیت الله قاضی
1. آن مرحوم براى تقویت حافظه ، خواندن آیت الکرسى و معوذتین (دو سوره مبارکه ناس و فلق ) را سفارش مى فرمودند.
2. مرحوم قاضى براى طلب وسعت رزق این آیات را قرائت مى نمودند:
اسـتـغـفـروا ربـکـم انـه کـان غـفـارا # یـرسـل السـمـاء عـلیـکـم مـدرارا # و یـمـددکـم بـامـوال و بـنـیـن و یـجـعـل لکـم جـنـات و یـجـعـل لکـم انـهـارا(نـوح : 12 - 10) و از پـروردگـارتـان طـلب بـخـشش کنید که او بسیار آمرزنده است تا از آسمان ، فراوان بر شـمـا فـرو فـرسـتـد و شما را با دارایى و فرزندان نیرو بخشد و براى شما نهرهایى قرار دهد.
3. به همه سفارش مى کردند این ذکر را قرائت کنند:
اسـتـغـفـر الله الذى لا اله الا هـو مـن جـمیع ظلمى و جرمى و اسرافى على نفسى و اتوب الیه از خداوندى که هیچ معبودى جز او نیست ، به خاطر تمامى ظلمها و گناهانم و ستمى که بر خود روا داشته ام طلب بخشش مى کنم و به سوى او باز مى گردم .
آن مـرحـوم سفارش مى فرمودند در صورت روبرو شدن با شخص ستمگرى که از او مـى تـرسـیـد، دسـتـهـا را باز کنید و این حروف را بر دست راست بشمارید: بسم الله الرحمن الرحیم ؛ ک - ه - ى - ع - ص و بر دست چپ نیز بسم الله الرحمن الرحیم ؛ ح - م - ع - س - ق خـوانـده شـود؛ سـپـس انـگـشـتـان دو دسـت را داخل یکدیگر نمایید.
4. آن مـرحـوم در هـنـگـام اضطراب و ناراحتى هاى روحى ، خواندن این کلمات را سفارش مى کردند:
لا اله الا الله وحـده لا شـریـک له و له الحـمـد و له المـلک و هـو عـلى کـل شى ء قدیر. اعوذ بالله من همزات الشیاطین و اعوذ بک ربى من ان یحضرون ، ان الله هـو السـمـیع العلیم ،؛ هیچ معبودى جز خداوند یکتاى بى شریک وجود ندارد و ستایش و حکومت مخصوص اوست و او بر هر کارى تواناست . از وسوسه هاى شیاطین به خدا پناه مى بـرم و بـه تـو پـنـاه مـى بـرم - اى پـروردگـارم - از ایـنکه نزد من حاضر شوند، همانا خداوند شنوا و داناست .
5. بـراى حـفـظ امـنـیت خانه دستور مى دادند که این دعا بر روى کاغذى نوشته و بر درب منزل آویخته شود:
یـا حـافـظـا لا یـنـسـى ؛ یـانعمة لا تحصى ؛ انت قلت و قولک الحق : انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون (حجر:9) اى نگهبانى که فراموش نمى کنى و اى نعمتى کـه هـرگز به شماره در نمى آیى ، تو فرمودى ، و سخن تو حق است ، همانا قرآن را ما نازل کردیم و خود آن را حفظ خواهیم کرد.
6. در صـورت تـرس از زیـان خـوراکـى یـا نوشیدنى به خواندن این کلمات سفارش مى نمودند:
بسم الله الرحمن الرحیم خیر الاسماء اله الارض و السماء الرحمن الرحیم الذى لا یضر مـع اسـمـه سـم و لا داء؛ بـه نـام خـداونـد بـخشنده مهربان ، بهترین نامها، معبود زمین و آسمانها، خداوند رحمان و رحیمى که با نام او هیچ سم و بیمارى اى زیان نمى رساند.
7. آن مـرحـوم سفارش مى فرمودند در صورت روبرو شدن با شخص ستمگرى که از او مـى تـرسـیـد، دسـتـهـا را باز کنید و این حروف را بر دست راست بشمارید: بسم الله الرحمن الرحیم ؛ ک - ه - ى - ع - ص و بر دست چپ نیز بسم الله الرحمن الرحیم ؛ ح - م - ع - س - ق خـوانـده شـود؛ سـپـس انـگـشـتـان دو دسـت را داخل یکدیگر نمایید.
8. براى ایمنى از نیش زدن حیوانات موذى ، این دعا را سفارش مى فرمودند: اعوذ بکلمات الله التـامـات التـى لا یـجـاوزهـن بر و لا فاجر من شر ما ذراء و من شر ما براء و من شر کـل دابـة ؛ هـو آخـذ بـنـاصـیـتـها، ان ربى على صراط مستقیم ، به کلمات تامه خداوند، کـلمـاتـى کـه هـیـچ نـیـکـوکـار و بدکارى از آن تجاوز نمى کند پناه مى برم از شر آنچه آفریده است ، او بر همه آنان تسلط دارد، همانا پروردگارم بر صراط مستقیم است .
9. زمـانـى کـه در نـجـف اشـرف بیمارى مالاریا شیوع پیدا کرد، مرحوم قاضى به افراد مبتلا توصیه مى نمودند آیاتى از قرآن را که در مورد حضرت ابراهیم علیه السلام است ، تـلاوت نـمـایـنـد؛ مـانـنـد این آیه : قلنا یا نار کونى بردا و سلاما على ابراهیم # و اردادوا بـه کـیـدا فـجـعـلنـاهم الاخسرین (انبیاء 69 70-) گفتیم : اى آتش ! بر ابراهیم سرد و سلامت شو! و آنان خواستند با او مکر کنند، پس آنان را خوار کردیم .
مـرحـوم سـیـد هـاشـم حـداد از اسـتـاد خـویـش ، مـرحـوم قـاضـى نقل فرموده اند که قرائت کهیعص (مریم : 1) و حمعسق (شورى : 1) و آیه وعنت الوجوه للحى القیوم و قد خاب من حمل ظلما (طه 111) براى دفع شر دشمن مفید است .
10. مـرحـوم آیـت الله شـیـخ عـلى قـسـام ، یـکـى از شـاگـردان ایـشـان چـنـیـن نقل فرمودند:
مـن از جـهـت فـرامـوشـکـارى و کـمـى حـافـظـه ، بـراى آقا سید على قاضى شکایت کردم و مـخـصوصا متذکر شدم از اینکه چیزى را در جایى مى گذارم ، بعد به ذهنم مراجعه کرده و چـیـزى بـه یاد نمى آورم . مرحوم قاضى فرمودند: زمانى که چیزى را در جایى قرار مـى دهـى ، بـخـوان : بـسـم الله الرحـمـن الرحـیـم ، فانک سوف لن تنساه ان شاء الله تعالى. مـرحـوم قـاضـى قـرائت دعـاى زیـر را بـه مـدت چهل شب ، هر شب یک بار تا صد بار براى برآورده شدن حاجت سالکان درگاه الهى مفید مى دانستند:
الهى کیف ادعوک و انا انا و کیف اقطع رجائى منک و انت انت ؟ الهى اذا لم اسالک فتعطینى ، فـمـن ذا الذى ادعوه فیعطینى ؟ الهى اذا لم ادعک فتستجیب لى ، فمن ذا الذى ادعوه فیستجیب لى ؟ الهـى اذا لم اتـضـرع الیک فترحمنى ؟ فمن ذا الذى اتضرع الیه فیرحمنى ؟ الهى فـکـمـا فـلقـت البـحـر لمـوسـى عـلیـه السـلام و نـجـیـتـه اسـالک ان تـصلى على محمد و آل مـحـمـد و ان تـنـجـیـنـى مـمـا انـا فـیـه و تـفـرج عـنـى فـرجـا عـاجـلا غـیـر اجل بفضلک و رحمتک یا ارحم الراحمین .
12. مـرحـوم سـیـد هـاشـم حـداد از اسـتـاد خـویـش ، مـرحـوم قـاضـى نقل فرموده اند که قرائت کهیعص (مریم : 1) و حمعسق (شورى : 1) و آیه وعنت الوجوه للحى القیوم و قد خاب من حمل ظلما (طه 111) براى دفع شر دشمن مفید است .
آنـچـه ذکـر شـد، بـرخـى از دعاهایى است که آن مرحوم به شاگردان خویش مى آموختند و دعـاهـاى ویـژه اى نـیـز وجـود داشـت کـه ایـشـان جـز بـراى افـراد خـاصـى نقل نمى کردند.
بر این اساس هر کس که میخواهد عالم دین و پیشوا و مقتدای مردم باشد، باید ابتدا خودش را اصلاح و تهذیب کند و به وسیله عمل، مردم رابه سوی دین دعوت نمایند. او باید پیشوایان معصوم را الگوی عملی خود قرار دهد، چنانکه عالم ربانی شیخ حسین بحرانی مینویسد:
«با دقت در طریقه اهل بیت علیهمالسلام و تتبّع در آثارشان، در مییابیم که آن بزرگواران، تنها با اخلاق کریمه خویش مردم را هدایت نموده و مجذوب دین ساختهاند و پیروان خود را نیز به همین امر دعوت کرده و فرمودهاند: «مردم را با غیر زبانهای خود بخوانید»؛ یعنی، با اخلاق خوب و رفتار نیکوی خود، برای آنها الگو و نمونه باشید.(2)
مبلّغان وارسته و فرزانه، با داشتن اخلاق و رفتار نیک و الهی، میتوانند آثار و برکات بیکرانی در جامعه داشته باشند وبا نفس معنوی و اخلاق پسندیده خود در مردم یک شهر، روستا، محلّه و... تأثیر بگذارند.
«مبلّغان وارسته»، از قید نام و شهرت و نان رستهاند و دل در سودای عشق دوست نهادهاند تا بلکه بر تعداد عاشقان و دلدادگان دوست بیفزایند و از این رو برترین و با فضیلتترین انسانها به شمار میروند. عالم بیدار دل سید جعفر کشفی رحمهالله درباره فضیلت مبلّغان و اهمیت کار آنان مینویسد:
«فضیلت و مرتبه دو طایفه از مبلّغان (مبلّغانی که اصلاً طمع در کسی ندارند و اجری از کسی نمیخواهند و در مرتبه خلافت خدای، وراثت انبیا و ائمه، ثابت و مستقیماند) از حدّ گذشته و در تلو مرتبه پیغمبران و بالاتر از مرتبه مفتی میباشد، چون که وعظ نمودن آخر مرتبه و آخر کمال فتوا دادن و تعلیم نمودن است. و حقّ این طایفه بر مردمان شدیدتر است از حق مفتیان و این دو طایفه چون که ارشاد و عمل موعظه ایشان از دل و از روی اخلاص و بدون غرض میباشد، به مضمون «اِلاّ مَنْ اَتَی اللّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ»(3) دل ایشان مقرون به اخلاص و سالم از طمع، ریا، شک و شرک میباشد و لهذا کلام و موعظه ایشان تأثیر میکند و به دل میرسد و بندگان به آن منتفع میگردند و عمل خلافت ایشان مرخداوند و انبیا، مثمر ثمر میگردد و لیکن تأثیر کلام و موعظه آن یکی که عالم به ظاهر و باطن هر دو میباشد، به مراتب سریعتر و شدیدتر میباشد، چون که کلام و موعظه از عالمِ بالاتر از دل و از عالم مشاهده و عیان ـ که عالم روح میباشد ـ صدور مییابد و سر تا پای او همگی وعظ و کلام شده است.(4)
از این جاست که وقتی حواریّین از حضرت عیسی علیهالسلام پرسیدند که مجالست با که بنمائیم؟ آن حضرت فرمودند: «مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللّهَ رُؤْیَتُهُ وَیَزیدُ فی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَیُرَغِّبُکُمْ فِی الاْآخِرَةِ عَمَلُهُ(5)؛ با کسی [مجالست کنید [که دیدن او شما را به یاد خداوند بیندازد و نطق و کلام او بر علم شما بیفزاید و عمل او شما را در مورد آخرت ترغیب کند.»
اصولاً بدون تزکیه و تهذیب نفس، تبلیغ و ارشاد دیگران معنا و مفهومی ندارد و دست زدن به این کار شریف، اقدامی سخت و پرخطر مینماید.
نفس خود ناکرده تسخیر ای فلان چون کنی تسخیر نفس دیگران
نفس را اوّل برو در بند کن پس بـــرو آهنگ وعــــظ و پند کن
منبری بگذار بهر خود نخست وانگهی برجه به منبر تند و چست
تا تو را سوزی نباشد در جگر دم مزن کاندر دَمَت نبود اثر
امام راحل رحمهالله درباره اهمیت تزکیه و تهذیب نفس قبل از اصلاح و ارشاد دیگران میفرماید: «باید دانست که مشکلترین امور و سختترین چیزها دینداری است در لباس اهل علم و زهد و تقوا و حفظ قلب نمودن است در این طریقه و از این جهت است که اگر کسی در این طبقه به وظایف خود عمل کند و با اخلاص نیّت وارد این مرحله شود و گلیم خود را از آب بیرون کشد و پس از اصلاح خود، به اصلاح دیگران پردازد و نگه داری از ایتام آل رسول نماید؛ چنین شخصی از زمره مقرّبین و سابقین به شمار آید.(6)
پس این تزکیه و تهذیب و خودسازی، باید از همان اوان تحصیل و در مراکز علمی صورت گیرد و پایههای اخلاقی مبلّغان از همانجا مستحکم شود. مرجع فقید شیعه آیت اللّه العظمی بروجردی نیز بر این باور بود که: «اولین برنامهای که برای فراگیران علوم دینی ضرورت دارد، پالایش درون، تطهیر روان و تهذیب نفس میباشد، زیرا تمامی فضایل بر این محور میگردند و تا آلودگیها از قلب پاک نشوند، تحصیل علم و رسیدن به مقامات بالای علمی انسان را نجات نخواهد داد. کسی که میخواهد جامعه را اصلاح کند، باید در مرکز علمی، خود را مهذّب نماید.(7)
امید آن که همه ما که در ـ دانشگاه اهل بیت علیهمالسلام علمآموزی میکنیم ـ از مکتب دین و اخلاق و معرفت آن بزرگان نیز دلدادگی و پارسایی آموزیم و بدانیم که برتری و شرافت در دنیا و آخرت مربوط به پرهیزگاران و نیکوکاران است، نه عالمان بیعمل.
«اهل علم با سایر مردم تفاوت ندارند، بلکه مسؤولیت سنگینتری را بر عهده دارند. اگر از مردم تزکیه و تهذیب نفس و عمل صالح خواسته شده، از ما نیز همین امر را خواستهاند. اگر گنهکاری و اخلاق زشت، اسباب هلاکت و شقاوت اخروی است، علما و غیر علما در این جهت فرقی ندارند.
اگر گفته میشود که ایمان و عمل صالح، تنها وسیله سعادت و کمال و نیل به مقام قرب الهی است، در مورد علما نیز همین امر ضرورت دارد. چنان که بعضی مردم به بهشت میروند و بعضی به جهنم، بعض علما هم در دوزخ معذّب خواهند شد. بنابراین اگر ما انتظار داشته باشیم که بدون تزکیه و تهذیب نفس و بدون پرورش اخلاق نیک و بدون عمل صالح، به مقام قرب الهی و درجات عالیه بهشت نائل گردیم، سخت اشتباه میکنیم و مغرور هستیم. علم تنها نمیتواند ما را از عذاب دوزخ نجات دهد و به قرب خدا نائل گرداند؛ بلکه عمل لازم دارد... پس باید به این نکته توجّه داشته باشیم که ممکن است در اثر درسها، سخنرانیها و نوشتهها، منبرها، مداحیها و مرثیه خوانیهای ما،صدها و هزارها نفر هدایت یابند و به سعادت و کمال نائل گردند، لیکن سعادت و کمال آنان، مستلزم نجات و رستگاری ما نخواهد بود. ما به آنها گفتهایم و عمل کردهاند تا به سعادت و کمال رسیدهاند، اگر خودمان اهل عمل نباشیم، ارشاد و هدایت آنها برایمان سودی نخواهد داشت(8)!!»
برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم تقصیرهای رفته به خدمت قضا کنیم
بیمغز بود سر که نهادیم پیش خلق دیگر فروتنی به در کبریا کنیم
کمترین و ضروریترین خواسته بزرگان دین از ما، عمل به گفتهها و سخنان خود ما است، یعنی ما حداقل در آنچه که به دیگران میگوییم، عامل باشیم و نمونه کوچکی از مطلوب و مقصود مورد اشاره در سخنرانیها، وعظها و نصیحتهای خود باشیم.
اگر خود فراتر و برتر از گفتارها و تبلیغها باشیم و به تقصیرها و کاستیهای خود بینا شویم و با توبه و انابه، در صدد پاکسازی دل و جان برآئیم، در این صورت حتّی نیازی به گفتن و صحبت کردن نداریم؛ بلکه عمل و رفتار ما خود «تبلیغ واقعی» دین خدا و معارف اهل بیت علیهمالسلام خواهد بود.
در اینجا به چند نکته درباره «مبلّغان وارسته» اشاره میشود.
1 ـ مبلّغان وارسته و بایستهها
عارفان و دانشمندان اخلاق و ادب، سفارشها و رهنمودهای گران مایه و آگاهی بخشی در زمینه اخلاق و رفتار مبلّغان و دانشمندان دینی دارند و خود نیز بهترین نمونه و الگوی این خواستهها و رهنمودها بودند.
یکم. نخستین سفارش و دستورالعمل اخلاقی و عرفانی به مبلّغان و واعظان، اصلاح نفس و تصفیه درون از ناپاکیها و نقصها و مواظبت بر دوری از گناهان و محرّمات است.
عارف کامل بهاری همدانی رحمهالله در این زمینه میفرماید:«ابتدا بر خود مبلّغ و دانشمند واجب است که از اصلاح نفس خود آغاز کند و بر انجام طاعات وترک محرّمات مواظبت کند.»(9)
همو میفرماید: «فرقهای از [واعظان] هستند که تهذیب اخلاق کرده و تصفیه نفس از لوث کدورات نموده و نفس را از شواغل و علائق دنیویه استخلاص فرموده و طمع خود را از خلق به سوی حقّ گردانیدهاند... .»(10)
دوم. مبلّغان سعی کنند، جمیع مکارم و فضایل اخلاقی را در خود جمع کنند و از دنیاپرستی و مال دوستی گریزان باشند. عالم ربانی سید جعفر کشفی مینویسد: «عالمان و مبلّغان، منزّه باشند و تواضع، فروتنی، شکسته نفسی، حلم و بردباری در تعلیم و فتوا دادن به مردمان را شیوه و شعار خود سازند و زهد در دنیا و اعراض از زخارف و امتعه و لذّات فانیه آن را بنمایند و یأس از نفس و ریا و خلقپرستی را التزام نمایند و طریقه اخلاص و توکّل و رغبت در آخرت و تهّیؤ بر مردن قبل از آمدن مرگ را،زاد و توشه خود نمایند.(11)
سوم. جهاد اکبر و مبارزه بیامان با خواهشهای نفسانی و هواهای درون، از صفات بایسته مبلّغان است که در هیچ حال نباید ترک شود. عارف بنام ملکی تبریزی رحمهالله در این زمینه مینویسد: «از کارهای مهم برای اهل علم، امامت جماعت و وعظ است... اگر عالم، قوی و مجاهد بوده و از کسانی باشد که مدتی با نفس خود جهاد کرده و در طول جهاد، راههای پنهان نفوذ شیطان و پوششهای هوای نفس را پیدا کرده، نباید امامت جماعت و وعظ را به کلی رها کند، زیرا این دو مورد اهتمام شرع است.(12)
چهارم. از خصال و ویژگیهای دیگر مبلّغان و دانشمندان در نظر عارف ربانی مرحوم بهاری همدانی رحمهالله فروتنی، داشتن خوف و خشیت از خدا و خشوع و خضوع دائمی است:
«باید شکسته و حزین و ساکت و سرپایین باشد و آثار خوف و خشیت و خضوع و خشوع در وی نمایان باشد که هر که او را ببیند، متذکّر به الوهیت گردد. سیمای او دلالت بر علم کند... جهم چنینج باید اهتمام او به علم باطن و مراقبه قلب و شناختن طریق سلوک اخروی پیش از همه کارجهاج باشد.(13)
پنجم. تخلّق و زینت یافتن به اخلاق و مکارم برجسته و فضایل انسانی، از دیگر صفات و ویژگیهای «مبلّغان وارسته» است. شارح رساله سیر و سلوک، آیت اللّه مدرس هاشمی ضمن اشاره به این مهم، میگوید:
«همه افراد ـ به خصوص علما و طلاب و مدرسینِ محترم و کسانی که در لباس روحانیت هستند ـ لازم است خود را متخلّق به فضایل اخلاقی کنند و با کوشش و مجاهدت، خود را از رذایل اخلاقی، تخلیه کنند تا گفتارشان در دیگران مؤثّر افتد؛ چه آن که موعظه اگر از دل بر آید، بر دل نشیند.
امام باقر علیهالسلام میفرماید: «اِنَّ المَوْعِظَةَ اِذا خَرَجَتْ عَنِ الْقَلْبِ دَخَلَتْ فِی الْقَلْبِ وَاِذا خَرَجَتْ عَنْ مُجَرَّدِ اللِّسانِ، لَنْ تَتَجاوَزِ الاْآذانَ؛ موعظه اگر از دل خارج شود، در دل مینشیند و اگر صرف لقلقه زبان باشد، از گوشها، تجاوز نمیکند.(14)
ششم. یکی دیگر از صفات و ویژگیهای اخلاقی و عرفانی ناصحان و واعظان، داشتن سوز و گداز در مجالس سخنرانی است. در اینباره دانشمند گرانپایه مرحوم محدّث نوری رحمهالله مینویسد:
«سزاوار است که ارباب دانش و بینش، مجالس مصائب حضرت ابی عبداللّه علیهالسلام را... به دست دیندار دلسوزی دهند که در مجالس، اهل تقوا و دیانت و غیرت و عصبیت، بخوانند و بسوزند و بگریند و از خدای تعالی تعجیل فرج و ظهور سلطان ناشر عدل و امان و باسط فضل و احسان و... را بخواهند.(15)
هفتم. الگو برداری از عارفان و حکیمان و رعایت شؤون علم و حکمت، از صفات برجسته مبلّغان و عالمان دین است. آنان هم خود کسب نور و صفا میکنند و هم به دیگران گرمی و صفا میبخشند. علامه راغب اصفهانی در این رابطه میگوید:
«بر واعظ لازم است که تناسبی با حکما داشته باشد تا بتواند از آنها استفاده کند... و مناسبتی هم با مستمعین خود داشته باشد تا آنان بتوانند از او بهره گیرند... مانند پیامبر که خداوند او را از بشر انتخاب کرد و قدرت ملائکه را به او داد تا بتواند احکام الهی را از ملائکه بگیرد و به مردم برساند... .
سزاوار است که واعظ خود موعظه پذیرد و سپس دیگران را موعظه کند...، بلکه مانند خورشید باشد که به ماه نور میدهد و خودش بیش از آنچه به ماه میدهد نور دارد و مانند آتش باشد که آهن را داغ و سرخ میکند و خودش داغی بیشتری دارد. نیز بر او لازم است که اعمالش برخلاف گفتارش و حالاتش تکذیب کننده زبانش نباشد... .»(16)
2 ـ آفات و کاستیها
کسی که اهل وعظ و تبلیغ است، سعی میکند که از آفتهای این راه دوری جوید و کاستیها و معایب را برطرف سازد و اخلاق و رفتار خود را زینت دهد. در این صورت میتواند به هدایت و ارشاد دیگران مشغول شود.
امام عارفان حضرت صادق علیهالسلام میفرماید:
«لا یَصْلَحُ لِمَوْعِظَةِ الْخَلْقِ اِلاّ مَنْ جاوَزَ هذِهِ الآفاتِ بِصِدْقِهِ واَشْرَفَ عَلی عُیُوبِ الْکَلامِ وَعَرَفَ الصَّحیحَ مِنَ السَّقیمِ وَعِلَلَ الْخَواطِرِ وَفِتَنَ النَّفْسِ وَالْهَوی؛(17)
آن کسی شایستگی موعظه خلق را دارد که با صداقت از این آفتها گذشته باشد و بر عیوب سخن گفتن واقف باشد و درست را از نادرست تشخیص دهد و به بیماریهای دلها و فتنهها و هوای نفس آشنایی داشته باشد.»
امام علیهالسلام درباره این آفات و کاستیها میفرماید:
«آفَةُ العُلَماءِ عَشَرَةُ اَشْیاءَ: اَلطَّمَعُ وَالْبُخْلُ وَالرِّیاءُ وَالْعَصَبِیَّةُ وَحُبُّ الْمَدْحِ وَالْخَوْضُ فیما لَمْ یَصِلُوا اِلی حَقیقَتِهِ وَالتَّکَلُّفُ فی تَزیینِ الْکَلامِ بِزَوائِدِ الاَْلْفاظِ وَقِلَّةُ الْحَیاءِ مِنَ اللّهِ وَالاِْفْتِخارُ وَتَرْکُ الْعَمَلِ بِما عَلِموُا(18)؛
آفات اهل علم ده چیز است: طمع و بخل و ریا و تعصّب در رأی و علاقه به ستایش و فرورفتن در چیزی که به حقیقت آن نمیرسند و به سختی انداختن خود برای زینت بخشیدن به سخن با الفاظ زیاد و کم شرمی از خدا و فخرفروشی و عمل نکردن به آنچه که میدانند.»
امام راحل رحمهالله نیز میفرماید: «اگر شما درس بخوانید، ممکن است عالم شوید؛ ولی باید بدانید که میان مهذّب و عالم خیلی فاصله است... مواظب باشید مبادا پنجاه سال با کدّ یمین و عرق جبین در حوزهها، جهنّم کسب نمایید؛ به فکر باشید. در زمینه تهذیب و تزکیه نفس و اصلاح اخلاق برنامه تنظیم کنید. خدا نکند انسان بیش از آن که خود را بسازد، جامعه به او روی آورد و در میان مردم نفوذ پیدا کند؛ خود را میبازد. تا ریش سفید نشده، کاری بکنید.
از آن جایی که مبلّغان و واعظان، در هدایت و راهنمایی بشر، از پیامبران و امامان پیروی میکنند و برجایگاه رفیع ارشاد و هدایت تکیه زدهاند، باید خود را از آفات و کاستیهای این راه در امان دارند و از رذایل و خصلتهای ناپسند اخلاقی دوری جویند.
عالم ربّانی سید جعفر کشفی رحمهالله در این رابطه مینویسد:
«باری مرتبه ایشان (واعظان و ارشاد کنندگان)، بعد از مرتبه پیغمبران وامامان است و بالاتر از آن مرتبهای نمیباشد و خلیفه اعظم و اقدم خداوند میباشند در نشر نمودن و تعلیم کردن علم به بندگان و باید که قدر این مرتبه را بدانند و خود را از آفات محفوظ دارند و آفات این مرتبه، کبر، نخوت، تندخویی، حبّ دنیا، حبّ جاه و ریاست، حبّ خوراک، حبّ خواب، حبّ راحت، حبّ زنان، حرص مال و جمع مال، حسد، اتّباع هوا و طمع در خلق است و باید که از همه اینها اجتناب نمایند و منزّه باشند.
منبع مبلغان » شماره 36 نوشته رحیم کارگر تنظیم برای تبیان حسن رضایی *(dj:
1 ـ بحار الانوار، ج2، ص56؛ نهج البلاغه، قصارالکلم، ش73.
مبلغان » شماره 36 (صفحه 55)
2ـ سلوک عرفانی، ص18.
3 ـ شعراء/89.
4 ـ میزان الملوک و الطوائف، ص174.
5ـ بحار الانوار، ج71، ص189.
6ـ چهل حدیث، ص322.
7ـ ناصح صالح، ص217.
8خودسازی (تزکیه و تهذیب نفس)، آیت اللّه امینی، ص275 و 281.
9 ـ تذکرة المتقین، ص129 و 104.
10ـ همان.
11 ـ میزان الملوک و الطوائف، ص157.
12 ـ المراقبات، ص281.
13 ـ تذکرة المتقین، ص96.
14 ـ شرح رساله سیر و سلوک، ص53 و 54.
15 ـ لؤلؤ و مرجان، ص206.
16 ـ بر کرانه سعادت، ص138 و 139.
17ـ مصباح الشریعه، ص192.
18ـ همان، ص190.