آيا غيبت مختص امام زمان (عج) است؟
درباره مهدویت و مسائل مختلفی که دراین خصوص مطرح است از جمله ممکن است در اذهان این سئوال نقش ببندد که آیا غیر از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، اشخاص دیگری نیز از نظرها غایب گشته اند؟خود غایت شده اند.
با مرور تاریخ درمی یابیم که برخی از انبیا و اولیای الهی نیز به دلایل مختلفی غایب گشته اند.
1- غیبت حضرت خضر: به اعتقاد اکثر مسلمین جهان و نوشته مورخان ، خضر پیغمبر از زمان حضرت موسی علیه السلام تا کنون زنده است و کسی از مکان یارانش اطلاعی ندارد . داستان وی با حضرت موسی در قرآن آیات 59 تا 82 سوره کهف ذکر شده است.
2- غیبت حضرت موسی بن عمران (ع): ایشان از وطن، از فرعون و قوم او فرار نمود و داستانش در قرآن در سور مختلف آمده است. در طول غیبت هیچ کس از او اطلاعی نداشت و موسی را نمی شناخت، تا زمانیکه خداوند او را برانگیخت و او به دعوت خلق برخاست.
3- غایب شدن یوسف بن یعقوب: با وجود آنکه یعقوب پیغمبر بود و به او وحی می شد، ولی از غیبت فرزندش یوسف خبر نداشت و دیگر فرزندانش نیز بی خبر بودند تا اینکه پس از سالها غیبت این راز فاش گردید.
4- غیبت حضرت یونس: وقتی قوم او بر مخالفت افزودند و او را اطاعت ننمودند. یونس(ع) از میان آنان گریخت و از نظر قوم خود پنهان گشت. خدا او را در شکم ماهی پنهان نمود و او را زنده نگاه داشت، سپس او را بیرون آورده و سالم به سوی قومش بازگردانید.
5- داستان اصحاب کهف: اینان به خاطر حفظ دینشان از ترس مردم فرار کرده و 309 سال از نظر قوم غایب شده و به حالت ترس به غاری پناه بردند، تا آنکه خدا آنها را از خواب بیدار نموده و به سوی قومشان بازگرداند.
6- داستان حضرت عزیز : جریان ایشان در آیه 261 سوره بقره آمده که خداوند او و الاغش را صد سال می میراند و بعد او را زنده می گرداند در حالیکه آب و غذایش هنوز باقی و تغییری نکرده است.
7- غیبت حضرت عیسی: یهود و نصاری بر کشته شدن ایشان اتفاق نظر دارند، اما خداوند با بیان اینک او را نکشته و دار نزده اند بلکه مطلب بر آنان مشتبه گشته است (نساء 156) ایشان را تکذیب کرد.
عیسی بن مریم هم اکنون زنده و غایب است و زمان ظهورحضرت مهدی ارواحنا له الفداه از آسمان به زمین فرود می آید. پیامبر اکرم صلوات الله علیه می فرمایند که در زمان ظهور، حضرت عیسی به امام زمان در نماز اقتدا می کند.
8- غیبت حضرت ابراهیم: در زمان تولد حضرت ابراهیم ، آزر منجم ، خبر تولد نوزادی را داده بود که سلطنت نمرود را بر هم خواهد زد. پس نمرود تصمیم به کشتن او گرفت. به شهادت تاریخ بین 77 تا 100 هزار کودک پسر در این ماجرا کشته شدند اما نمرود نتوانست ابراهیم را بکشد. مادرش او را در غاری به دنیا آورد و همانجا بزرگ شد. گویند این غیبت 13 سال به طول انجامید.
9- غایب شدن حضرت صالح: حضرت صالح بر قوم ثمود که مردمی بت پرست بودند، مبعوث گردید. شیخ صدوق در کمال الدین، ج 1، ص 136 از حضرت صادق علیه السلام روایت می کند که: صالح مدتی از نظر قومش غایب شد. صالح در روز غیبت مردی کامل و دارای شکمی هموار، اندامی زیبا، محاسنی انبوه و گونه هایی کم گوشت، میانه رو و متوسط القامه بود. پس از غیبت، وقتی به سوی قوم بازگشت تغییر کرده بود و او را نشناختند.
این مطالب نمونه هایی چند از غیبت انبیا و اولیای الهی بود که به عنوان شاهد بر وجود غیبت در زمان قبل از ولی عصر (عج) ارائه گردید.
اولین خطبه حضرت مهدی (عج) در صبح شنبه عاشوراي موعود
صبح شنبه عاشورای موعود که بناست حضرت مهدی(عج) ظهور کنند، وارد مسجدالحرام می شوند و دو رکعت نماز رو به کعبه و پشت به مقام به جا می آورند و پس از دعا به درگاه الهی به نزدیک کعبه رفته و با تاکید بر حجرالاسود رو به جهانیان کرده و اولین خطبه تاریخی خویش را پس از حمد خداوند و سلام و صلوات بر آستان با عظمت پیامبر اکرم (ص) و خاندان بزرگوارشان سلام الله علیهم اجمعین ایشان بیان می کنند.
حضرت حجت(عج) پس از قرائت دو رکعت نماز در مسجدالحرام رو به جهانیان کرده و اولین خطبه تاریخی خویش را بیان می کنند.
صبح شنبه عاشورای موعود که بناست حضرت مهدی(عج) ظهور کنند، وارد مسجدالحرام می شوند و دو رکعت نماز رو به کعبه و پشت به مقام به جا می آورند و پس از دعا به درگاه الهی به نزدیک کعبه رفته و با تاکید بر حجرالاسود رو به جهانیان کرده و اولین خطبه تاریخی خویش را پس از حمد خداوند و سلام و صلوات بر آستان با عظمت پیامبر اکرم (ص) و خاندان بزرگوارشان سلام الله علیهم اجمعین ایشان بیان می کنند.
مهدی موعود چنین بیان می کنند: ای مردم! ما برای خداوند یاری می طلبیم و کیست که ما را یاری کند. آری ما خاندان پیامبرتان محمد مصطفی (ص) هستیم و سزاوارترین مردم نسبت به خدا و ایشان.
هر کس با من در رابطه با آدم محاجه کند من سزاوارترین مردم نسبت به اویم و همین طور راجع به نوح، ابراهیم و محمد (ص) و دیگر پیامبران و کتاب خداوند که به هر کدام از دیگر مردم اولی هستم.
مگر خداوند متعال در کتابش نفرموده است: "به درستی که خداوند آدم، نوح، خاندان ابراهیم (ع) و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید، خاندانی که برخی از آنها از بعضی دیگرند و خداوند شنوا و داناست."
من بازمانده آدم، ذخیره نوح، برگزیده ابراهیم و عصاره وجود محمد (ص) هستم. هر کس درباره سنت رسول الله (ص) با من محاجه کند، من سزاوارترین مردم نسبت به آن هستم.
هر که امروز کلام مرا می شنود، به خداوند متعال قسم می دهم که به غایبان برساند، به حق خداوند متعال و رسول گرامیش و حق خودم از شما می خواهم که من حق قرابت و خویشاوندی رسول الله (ص) را بر گردن شما دارم که شما ما را یاری کنید و در مقابل آنها که به ما ظلم می کنند، حمایت کنید که اهل باطل به ما دروغ بستند.
از خدا بترسید و خدا را درباره ما در نظر داشته باشید، ما را خوار نکنید و یاریمان کنید تا خداوند متعال شما را یاری کند.
سپس حضرت دست هایشان را به آسمان بلند کرده و با دعا و تضرع این آیه را به درگاه الهی عرضه می دارند. "امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء؛ کیست آن که وقتی شخص مضطر دعایش کند، او را پاسخ داده و بدی را از او برطرف کند."
منبع:
کتاب شش ماه پایانی، نوشته مجتبی الساده، ترجمه محمود مطهری نیا
چهره امام مهدی(ع) در آیینه القاب
منتظَر:
یکى دیگر از لقبهاى معروف حضرت مهدى(ع) »منتظَر« است. منتظر به کسى مىگویند که عدهاى در انتظار او باشند. بر این اساس امام عصر(ع) را از آن جهت منتظر مىنامند که شیعیان در انتظار ظهور او به سر مىبرند تا پس از اذن ظهور پیدا کردن آن حضرت از طرف خداوند متعال به یارى او بشتابند و او را در فراهم ساختن زمینه تشکیل حکومت عدل الهى، برچیدن بساط ظلم و نابسامانى از سرتاسر عالم و برقرارى صلح و امنیت واقعى، که آرزوى همیشگى انسان در طول تاریخ بوده است، یارى کنند؛ آنگاه در بسترى که به برکت حاکمیت عدالت و صلح و صفا فراهم شده است به کسب فضایل اخلاقى و کمالات انسانى، که سعادت ابدى او در گرو آراستگى به آنهاست، بپردازند.
درباره علت منتظَر نامیده شدن امام مهدى(ع) روایاتى از طرف ائمه اطهار(ع) نقل شده است از جمله نقل مىکنند.
روزى شخصى از امام باقر(ع) سؤال کرد: اى فرزند رسول خدا به چه دلیل مهدى آل محمد(ص) را منتظَر نامیدهاند؟ آن حضرت در جواب مىفرمایند:
به این دلیل او را منتظَر مىگویند که آن حضرت دوره غیبت بسیار طولانى خواهد داشت که پیروان مخلص او در طول این دوره با وجود سختىهاى زیادى که دارد در انتظار ظهور او به سر خواهند برند این در حالى است که بسیارى از افراد تردید کننده، قیام و ظهور او را منکر خواهند شد...1
علاوه بر روایات در مجموعه زیارات و ادعیه نیز از آن حضرت با لقب منتظَر یاد شده است به عنوان نمونه در بخشى از دعاى ندبه مىخوانیم:
أَینَ المفنْتَظَرف لأقامَةف الأمتف وَالعفوَجف؟
کجاست آن امامى که مردم به منظور برطرف ساختن اساس کژىها و انحرافها در انتظار او به سر مىبرند؟
یا در زیارت صاحبالامر(ع) آمده است:
اَلسلامفعَلَىالقائفمفالمفنتَظَرفوَ العَدلف المفشتَهَرف.
درود بر آن قیام کنندهاى که جهانیان در انتظار اویند و سلام بر آن امام عادلى که عدالتش سرتاسر عالم را فراخواهد گرفت...2
6 - منتظفر:
امت اسلامى در برخى از روایات به عنوان امت »منتظفر« نامیده شده است؛ چون همیشه آنها در انتظار مهدى موعود(ع) به سر مىبرند. امام صادق(ع) به ابوابصیر در ضمن روایتى در این باره مىفرمایند:
اى ابو بصیر! خوشا به حال شیعیان و پیروان قائم ما اهلبیت؛ چون آنها در زمان غیبت او منتظر ظهور او هستند و وقتى آن حضرت ظهور نمایند در زمان ظهورش مطیع و فرمانبردار او خواهند بود. آنان اولیاى خدایند و هیچ ترس و اندوهى بر آنها وجود ندارد.3
در بسیارى دیگر از روایات و تعابیر دعاها از خود امام زمان(ع) با لقب »منتظفر« یاد شده است. به عنوان مثال در دعاى روز عید فطر عبارتى به این صورت به چشم مىخورد:
أللّهم، صلّ على ولیّک المنتظفر امرَک، المنتظفر لففَرَجف اَولیائفکَ...
بار خدایا! بر ولى خودت درود فرست آن ولى که منتظفر فرمان توست و همواره در آرزوى گشایش کار دوستان تو در حال انتظار به سر مىبرد.4
براین اساس چون امام منتظر مانند مردم، خود نیز در انتظار صدور اذن الهى به سر مىبرد تا قیام نموده و جهانف گرفتار دربند و جور و ستم ستمگران و ظالمان را از وضع نابسامانى که دارد رهایى بخشد و اهداف بلند انبیاى الهى را، که همانا هدایت و کمال پیدا کردن مردم جهان است، محقق سازد لذا به این جهت او را هم منتظفر مىنامند. مردم منتظرند امامشان ظهور کند تا در رکاب او از طریق پیروى از رهنمودها و دستورات او به امنیت و عدالت و رفاه و آسایش برسند. او انتظار مىکشد تا لحظه ظهور فرا رسد و به این ترتیب دوران رنج و اندوه بشر پایان یابد و حاکمیت ارزشهاى الهى و فضیلت اخلاقى در سرتاسر عالم تحقق پیدا کند و از این رهگذر زمینه تعالى معنوى و رشد کمالات واقعى انسانى فراهم شود.
آن حضرت در برخى از دعاهاى عارفانهاى که از ایشان به یادگار مانده است آرزوها و اهداف خود را بیان کرده و شوق و اشتیاق غیرقابل وصف خود را براى تحقق یافتن واقعه ظهور به نمایش گذشتهاند. در یک مورد آن حضرت مىفرمایند:
پروردگارا بر محمد و آل محمد(ص) درود فرست و دوستانت را با تحقق بخشیدن به وعدههایى که به آنان دادهاى گرامى بدار و آنان را به آرزوهایى که داشتهاند برسان؛ زیرا که مهلت حاکمیت ستمگران در نظر ما به پایان رسیده است و ما از آنچه که خشمگین هستى خشمگینیم و همواره در یارى حق کوشاییم. ما به صدور فرمان تو مشتاقیم و چشم به راه تحقق وعدههایى که دادهاى هستیم .
... خداوندا به این قیام اذن صادر کن و راههاى آن را هموار ساز و تحقق شایسته آن را آسان گردان، برنامه آن را به ما بیاموز و سپاهیان و یاوران این قیام را تائید کن. قدرت و توانایىات را به ستمگران و زورگویان هرچه زودتر آشکار ساز و شمشیر انتقامت را به سر دشمنان کینهتوز فرود آور...5
باز در جاى دیگر مىفرماید:
اى نور روشنایىها و اى تدبیر کننده کارها... براى من و پیروانم در سختىها گشایشى قرار بده و از غمها و اندوهها راه نجاتى فراهم ساز... خداوندا وعدههایى که به من دادهاى تحقق بخش... و فرج مرا زود برسان و به قدرت و نصرتت فتح بزرگ را نصیب گردان.6
نتیجه آن که: از دید روایات در جامعه اسلامى عصر غیبت هم امام و هم امت، هر دو منتظرند، امت در انتظار امام خود است و مىخواهد هرچه زودتر او از پس پرده غیب به درآید و راه نجات از نابسامانىها را به انسانها بیاموزد و امام نیز در حال انتظار به سر مىبرد، تا اجازه ظهورش فرا رسد، تا انقلاب حیات بخش خود را آغاز کند و به آرمانهاى انبیا و اولیا، که ستمگران مانع تحقق آنها در طول تاریخ بشریت شدهاند، جامه عمل بپوشانند.
مهدويت و فرقه هاي انحرافي -1
مساله ی حضرت بقیته الله الاعظم ، مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه) ، یکی از بارزترسن و بدیهی ترین مسایل اسلامی و مورد تایید و اعتقاد همه ی مسلمانان به ویژه شیعیان است ،زیرا صدها آیات قرآنی و روایات نبئی این مساله ی با اهمیت را به طورکسترده و مبسوط عنوان و مطرح ساخته اند و جزئیات آن را با بیاناتی دقیق و روشن ، ذکر کرده اند ، به طوری که ابهامی برای کسی باقی نگذاشته اند .
تمامی فرق اسلامی – تقریباٌ – این آیات و روایات و مفاد آن ها را به نحوی در کتب حدیثی و کلامی و تفسیری و احیاناف رجالی و تاریخی خود متعرض شده اند و درباره آن به شکل های مختلف سخن گفته اند ، تا جایی که می توان ادعا کرد که کم تر دانشمند و عالمی ، بلکه مسلمانی یافت می شود که به این موضوع مهم و خطیر نپرداخته اند ، یا این مطلب به گوش او نرسیده باشد .
شاهد روشن و قوی این مدعا ، صدها کتابی است که در طول تاریخ ، با استفاده ار این نام شریف و مقدس به وجود آمده است . اما این مساله ی مقدس و بدهی – بسان هر مساله دیگر دیگر دینی واسلامی حتی مانند الوهیت و ربوبیت و رسالت – که گاهی مورد سوء استفاده ی افراد یا گروههایی البته با انگیزه های شخصی یا سیاسی ، قرار گرفته و می گیرد و اهداف و اغراض خاصی از این عمل دنبال شده می شود.
مگر نه این که جهان همیشه شاهد این مطلب است که افرادی گستاخانه مدعی الوهیت یا ربوبیت شده و کوس خدایی زده اند و یا مدعی نبوت و رسالت شده و دعوی پیغمبری نموده اند ؟ !! بدیهی است که این سوء استفاده ها و این ادعاهای مفتضح و رسوا ، هرگز به اصل و اصالت این حقایق ضربه نمی زند و کسی نمی تواند با این بهانه که گه گاهی این نوع مطالب واقعی و ریشه دار در فطرت و عقل و موید به صدها بلکه هزاران دلیل ، مورد سوء استفاده قرار گرفته یا می گیرد ، آن ها را زیر سئوال ببرد و یا این که به نحوی در صحت اصل آن ها ، تشکیک کند .
از آنجا که مساله ی حضرت بقیه الله العظم ، مهدی (عجل الله تعالی فرجه) ، که در آیات و روایات فراوانی خصوصیات آن مطرح شده است ، نزد مسلمانان ، مساله ای مقدس و ظهور حضرتش همواره آرزوی آنان بوده است ، از این قاعده مستثنا نبوده و نیست . این مساله ی مهم از همان زمان ائمه ی اطهار (علیه السلام) و حتی با وجود خود امامان – که جزو مبشران و نوید دهندگان به آن بوده اند – به نحوی مورد سوء برداشت قرار گرفت و با برخورد ائمه (علیه السلام) ، مواجه شد .
این روند خطرناک و انحرافی در عصر غیبت صغری مخصوصا پس از آن ، به شکل هایی مانند ادعای دروغین (سفارت و نیابت خاصه ) حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) تجلی می نمود ، که مورد تکذیب حضرت (عجل الله تعالی فرجه) و هشدار آن وجود مقدس قرار می گرفت و مومنان تنها به سفرا و نواب واقعی توجه داده می شدند و البته این حرکت در زمان های بعد ، نه تنها در جوامع شیعی بلکه درجوامع سنی نیز ادامه پیدا کرد و از اعتقاد و علاقه ی مسلمانان به ایمن مطلب مقئس و حساس و سرنوشت ساز ، بی محابا وناجوانمردانه بهره برداری می شد !
با این حال ، خوشبختانه با هشدارهای قوی وبه موقع عالمان دین و صدور ده ها روایت که شمایل و نشانه های آن حضرت ، شرایط ظهور و نحوه کار آن ذخیره ی الهی را بیان می کرد ، ماهیت پلید آن حرکت های شوم و مغرضانه آشکار می شد و صاحبان آن مفتضح و رسوا می گشتند .
این ماجرا سر درازی دارد که از حوصله ی این مقاله ی مختصر بیرون است . لذا ما دراین جا تنها به بخشی از آن چه در دو قرن اخیر واقع شد و مسلمانان بخصوص شیعیان هنوز از تبعات و پیامدهای ناگوار آن رنج می برند ، می پردازیم تا شاید گامی ، در جهت تنویر اذهان بشد.
آن چه فعلا در این مقله مطرح است، بررسی کوتاهی است درباره ی فرقه ای که متاسفانه ، زمینه ساز پیدایش فرقه ضاله ی بابیت و سپس بهائیت شد. لازم به ذکر است که این مقاله یک مرور اجمالی بیش نیست، و تفصیل کلام به شماره های بعد موکول می شود.
شیخیه ، ریشه بهائیت
اگر بخواهیم تصویری جامع و گویا از فرقه ی ضاله ی بهائیت داشته باشیم، لازم است ریشه پیدایش بهائیت را مورد بررسی و دقت قرار دهیم. در حقیقت ، بهائیت زائیده ی بابی گری است و بابی گری ازکشفیه ، و کشفیه هم فرزند ناخلف شیخی گری است . قهرا برای پی بردن به واقعیت بهائی گری باید ریشه ها و دامنه هایی را که در آن متولد شده و پرورش یافته است ، بشناسیم. لذا قبل از ورود به بحث بهائیت، باید دو فرقه دیگر را مورد بررسی قرار بدهیم . ما در این جا اول فرقه ی شیخیه را مورد بحث قرار می دهیم.
الف – شیخیه
1 – شیخ احمد احسائی کیست؟
مؤسس فرقه شیخیه ، شیخ احمد احسائی است . شیخ احمد احسائی فرزند زین الدین بن ابراهیم بن صفر بن راغب بن رمضان در سال 1160 ﻫ در قریه ای به نام مطیرفی از قراء احساء یا (لهسا) متولد شد . وی از اعراب صحرانشین بود، ولی به خاطر اختلافی که بین جد دوم و سومش (دائر و رمضان) پیدا شد، به منطقه ی احساء رفتند. اجداد شیخ احمد از سنی های متعصب بودند، ولی آمدن آن ها به منطقه احساء که شیعه نشین بود، باعث شد تحت تاثیر شیعه قرار گرفتند. با این حال، به دلیل سابقه ی تعصب و صحرانشینی ، به نظر می رسد تشیع آن ها از روی تحقیق و تعقل نبوده است و چه بسا از باب هم رنگ شدن با محیط جدید بوده است.
سيد خراساني
جابر از امام باقر (ع)روایت می کند: ((یخرج شاب من بنی هاشم بکفه الیمنی و باتی من خراسان برایات سود بین یدیه شعیب بن صالح یقاتل اصحاب السفیانی فیهز مهم)) الملاحم و الفتن ص52 باب97
جوانی از بنی هاشم (سید) از خراسان با پرچم های سیاه قیام می کندکه در کف دست راست او خالی(علامتی)است و پیشاپیش او مردی بنام شعیب بن صالح است که با لشکریان سفیانی می جنگد و آنها را شکست میدهد. پرچمهای سیاهی از مشرق به اهتراز در می آیند که با مردی از اولاد ابو سفیان می جنگد و زمینه فرمانبرداری از مهدی (عج) را فراهم می آورد. پرچمهای سیاهی که از خراسان در می آید در کوفه فرود می آید. هنگامی که مهدی(ع)ظهور کند این پرچم ها برای بیعت به حضور آن حضرت گسیل می شود. بحار الانوارج 52 ص 267....
خروج سفیانی،یمانی و خراسانی در روز واحد از ماه رجب یکسال خواهد بود. الحاوی للفتاوی ج 2 ص 126
پرچم های سیاهی از خراسان به اهتراز در می آید که چیزی نمی تواند از پیشروی آنها جلوگیری به عمل آورد تا در بیت المقدس فرود آید و استقرار یابد ملاحم و الفت ص 43 – روزگار رهاتی ص 1036
ظاهر شدن سید خراسانی . شعیب بن صالح در ایران: روایان بیانگر آن است که این دو از یاران مهدی (عج)خواهند بود و مقارن ظهور آن حضرت ازایران ظهور خواهند کرد.و در نهضت ظهورش شرکت می کنند.
بطور خلاصه نقش آن دو چناچه از منابع اهل سنت و بر خی از روایات شیعی این است که در آن زمان ایرانیان درگیر جنگی نابرابر با دشمنان خویشند و در اثر طولانی شدن آن جنگ سید خراسانی را به عنوان سر پر ستی امورشان انتخاب می کنند.گر چه وی به این امر چندان رغبتی نشان نمی دهد اما با اصرار زیاد آنرا می پزیرد.
زمانی که رهبری ایرانیان را می پزیرد با ایجاد وحدت کلمه در صفوف نیرو های مسلح،سردار رشید خود شعیب بن صالح را به فرماندهی نیروهای مسلح خود تعیین میکند. بدین ترتیب خراسانی و شعیب جنگ را در مرزهای ایران،ترکیه ،عراق هدایت و ارداه مینماید و نیروهای مستقر خود شام را به پیش رانده و در همان زمان ،آماده پیشروی بزرگ بسوی فلسطین و قدس عزیز می شود. و......
بر گرفته از کتاب عصر ظهور-علی کورانی-ص269
تالیف چند سال قبل از رحلت امام خمینی (ره)
امام مهدی(ع) و ميراث پيامبران
بیتردید هر یک از انبیا و اولیا آیات و معجزاتی داشتهاند که هم دلیل صدق آنها و هم یاور آنها در رویارویی با دشمنانشان بوده است، اما نکته جالب توجه این است که به اعتقاد ما همه این آیات و معجزات و یادگارهای انبیای پیشین اکنون در نزد آخرین حجت حق حضرت صاحبالامر(ع) است. چنانکه در زیارت آن حضرت میخوانیم:
السلام علی بقیه الله فی بلاده و حجته علی عباده المنتهی إلیه مواریث الأنبیاء و لدیه موجود اثار الأصفیاء...1.
سلام بر بقیه خدا در شهرهایش و حجت او بر بندگانش؛ همو که مواریث پیامبران به او رسیده و آثار اصفیا در نزد او موجود است... .
در این مقاله شما با برخی از این یادگارها آشنا میشوید.
وجود مبارک امام عصر(ع) علاوه بر صحف انبیای الهی، علم انبیا و اسم اعظم، ودایع و آثار انبیای الهی را نیز به ارث برده است که در اینجا با بهرهگیری از روایات معصومین(ع) به برخی از این ودایع اشاره میکنیم:
1. عصای موسی(ع)
امام باقر(ع) فرمود:
عصای موسی از آن آدم(ع) بود که به شعیب رسید و سپس به موسیبن عمران رسید، آن عصا نزد ماست و اندکی پیش نزدم بود؛ مانند وقتی که از درختش جدا شده سبز است و چون از او سؤال شود جواب گوید و برای قائم ما (حضرت مهدی(ع)) آماده گشته است، او (حضرت مهدی) با آن، همان کار که موسی
میکرد انجام دهد. آن عصا هراسآور است و ساختههای جادوگران را میبلعد و به هر چه مأمور شود انجام دهد؛ چون حمله کند هر چه به نیرنگ ساختهاند میبلعد و برایش دو شعبه باز شود که یکی در زمین و دیگری در سقف باشد و میان آنها (میان دو فکش) چهل ذراع باشد و نیرنگ ساختهها را با زبانش میبلعد.
(بهطوری که در زمان حضرت موسی(ع) سحر ساحران را بلعید)2.
امام صادق(ع) نیز فرمود:
الواح موسی(ع) (تورات) و عصای او نزد ماست و ما وارث پیامبرانیم3.
با توجه به این روایت میتوان گفت: عصای حضرت موسی(ع) و تورات دست به دست به حضرت صادق(ع) و پس بعد از ایشان هم دست به دست به سایر ائمه رسیده است و اکنون نیز این عصا در اختیار امام مهدی(ع) - که خداوند ظهورش را نزدیک گرداند - قرار دارد.
عصای حضرت موسی چندین معجزه داشته که قرآن به آنها اشاره کرده است:
1. مار شدن عصا هنگام مبعوث شدن حضرت موسی(ع) به پیامبری: در سوره قصص آیه 31 میفرماید:
و أن ألق عصاک فلمّا رءاها تهتزّ کأنّها جانّ ولّی مدبراً و لم یعقّب یا موسی أقبل ولا تخف إنّک من الأمنین.
و [فرمود:] «عصای خود را بیفکن» پس چون دید آن مثل ماری میجنبد، پشت کرد و برنگشت. «ای موسی، پیش آی و مترس که تو در امانی».
2. اژدها شدن عصا نزد فرعون: در سوره شعراء آیه 32 میفرماید:
فألقی عصاه فإذا هی ثعبان مبین.
پس عصای خود بیفکند و بهناگاه آن اژدهایی نمایان شد.
3. بلعیدن سحر ساحران توسط عصا: در سوره شعراء آیات 45 و 46 میفرماید:
فألقی موسی عصاه فإذا هی تلقف ما یأفکون فألقی السّحره ساجدین.
پس موسی عصایش را انداخت و بهناگاه هر چه را به دروغ برخاسته بودند بلعید. در نتیجه، ساحران به حالت سجده درافتادند.
4. زدن عصا به دریا و باز شدن راه برای نجات قوم بنیاسراییل: در سوره شعراء آیه 63 میفرماید:
فأوحینآ إلی موسی أن اضرب بعصاک البحر فانفلق فکان کلّ فرق کالطود العظیم.
پس به موسی وحی کردیم: «با عصای خود برین دریا بزن». تا از هم شکافت، و هر پارهای همچون کوهی سترگ بود.
5. زدن عصا به سنگ و بیرون آمدن دوازده چشمه آب برای اسباط بنیاسراییل: در سوره بقره آیه 60 میفرماید:
و إذ استسقی موسی لقومه فقلنا اضرب بعصاک الحجر فانفجرت منه اثنتا عشره عیناً... .
و هنگامی که موسی برای قوم خود در پی آب برآمد، گفتیم: «با عصایت بر آن تخته سنگ بزن». پس دوازده چشمه از آن جوشیدن گرفت... .
این عصا، در ابتدا متعلق به حضرت آدم(ع) بوده و سپس به حضرت شعیب(ع) رسیده و آنگاه که موسی(ع) به خدمت حضرت شعیب(ع) درآمد آن عصا به او
رسید. در کتابهای تاریخ انبیا برای این عصا حوادث و وقایع گوناگونی نقل شده است.
2. سنگ حضرت موسی(ع)
قرآن کریم در دو مورد از این سنگ یاد کرده است؛ یکی آیه 60 سوره بقره - که پیش از این ذکر آن گذشت - و دیگری آیه 160 سوره اعراف که میفرماید:
و قطّعناهم اثنتی عشره أسباطاً أمماً و أوحینا إلی موسی إذ استسقاه قومه أن اضرب بعصاک الحجر فانبجست منه اثنتا عشره عیناً قد علم کلّ أناس مشربهم.
و آنان را به دوازده عشیره که هر یک امتی بودند تقسیم کردیم، و به موسی - وقتی قومش از او آب خواستند - وحی کردیم که با عصایت بر آن تخته سنگ بزن.
پس، از آن دوازده چشمه جوشید. هر گروهی آبشخور خود را بشناخت.
امام باقر(ع) درباره این سنگ میفرماید:
چون حضرت قائم در مکه قیام کند و خواهد که متوجه کوفه شود منادیش فریاد کشد که کسی خوردنی و آشامیدنی همراه خود برندارد و سنگ حضرت موسی(ع) که به وزن یک بار شتر است با آن حضرت است. در هر منزلی که فرود آیند، چشمه آبی از آن سنگ بجوشد که گرسنه را سیر و تشنه را سیراب کند و
همان سنگ توشه آنهاست تا هنگامی که در نجف به پشت کوفه فرود آیند4.
در خصوص سنگ موسی(ع) ذکر چند نکته لازم است:
الف) الف و لام «حجر» در این آیه (بعصاک الحجر)، الف و لام معرفه است؛ یعنی این سنگ خاص و نه هر سنگی، لذا این سنگ به عنوان یکی از ودایع نبوت به دست امام عصر(ع) رسیده است و در هنگام ظهور و قیام حضرت مهدی(ع) این سنگ به عنوان توشه بین راه یاران آن حضرت مورد استفاده قرار میگیرد و
احادیث مربوط مبین این موضوع است.
ب) در زمان موسی(ع) چون قوم بنیاسراییل دوازده سبط بودند5، و این اسباط با هم اختلاف داشتند، دوازده چشمه از آن سنگ بیرون آمد تا هر گروهی چشمه آبی برای خود داشته باشند، اما در هنگام ظهور و قیام حضرت مهدی(ع) چون اختلاف و تفرقهای بین یاران امام مهدی(ع) نیست، از آن سنگ فقط یک چشمه آب بیرون خواهد آمد و این توضیح قسمت دیگر آیه است که فرمود: «فانفجرت منه اثنتا عشره عیناً».
سنگ حضرت موسی(ع) به عنوان یکی از ودایع نبوت دست به دست به وسیله اوصیای بعد از موسی(ع) به دست پیامبر اکرم(ص) رسیده و بعد از ایشان هم به دست امام الوصی، علی(ع)، تا حال حاضر که نزد خاتمالاوصیاء، مولانا المهدی(ع) است.
3. تابوت الشهاده (تابوت سکینه)
امام صادق(ع) فرمود:
داستان سلاح در خاندان ما، داستان تابوت است در بنیاسراییل؛ تابوت در هر خاندانی از بنیاسراییل که پیدا میگشت، نبوت به آنها داده میشد، هر کس از ما هم که سلاح به دستش رسد امامت به او داده میشود6.
نام «تابوت سکینه» یک بار در سوره بقره، آیه 248 ذکر شده است که میفرماید:
و قال لهم نبیّهم إنّ آیه ملکه أن یأتیکم التّابوت فیه سکینه من ربّکم و بقیّه ممّا ترک آل موسی و آل هارون تحمله الملائکه إنّ فی ذلک لأیه لّکم إن کنتم مؤمنین.
و پیامبرشان گفت: دلیل و نشانه بر پادشاهی او این است که تابوتی به سوی شما میآید که در آن سکینه و آرامشی از ناحیه پروردگارتان وجود دارد و از آنچه را که آل موسی و آل هارون باقی گذاشتهاند و آن تابوت بهوسیله فرشتگان حمل میشود، به راستی در آن معجزه و دلیل برای شماست چنانکه مؤمن باشید.
«تابوت سکینه» با نامهای صندوق عهد، تابوت یهودیان، تابوت مقدس، صندوق تورات، تابوت بنیاسرائیل و تابوتالشهاده نامیده شده است. که این نام اخیر در دعای «سمات» وارد شده است، آنجا که میفرماید:
و أسئلک اللّهمّ بمجدک الذی کلمّت به عبدک و رسولک موسی بن عمران، علیهالسلام، فی المقدّسین فوق إحساس الکروبین فوق غمائم النّور، فوق تابوت الشّهاده فی عمود النّار و فی طور سیناء و فی جبل حوریث و...7.
تابوت سکینه، طبق نوشتهها، صندوقی بوده است که الواح سنگی و احکام دهگانه (تورات) در آن قرار داشته بود و هر وقت قوم بنیاسراییل حرکت میکرد، این صندوق را با حرمت فراوان در ارابهای نهاده و پیشاپیش خود روان میداشتند و در جنگ نیز آن را پیشاپیش صفوف قرار میدادند تا باعث ثبات قدم و آرامش لشکریان گردد. این صندوق به فرمان حضرت موسی(ع) ساخته شده بود و علاوه بر آن الواح (دو لوح سنگی)، کاسهای از «منّ»؛ یعنی همان غذای آسمانی که در سوره اعراف، آیه 160 از آن یاد شده است، نیز در آن قرار داده بودند.
تا اینکه فلسطینیها به یهودیان تاختند و بر آنها مسلط شدند و صندوق عهد را از ایشان گرفتند. بعد از آن حضرت داود(ع) جالوت، پادشاه فلسطینیها را کشت و
صندوق را به یهودیان باز گرداند. تا زمان حضرت سلیمان(ع) این صندوق در معبد «قبهالرّمان» قرار داشت.
گفتنی است که از قبهالرّمان نیز در دعای سمات یاد شده است:
و بمجدک الّذی ظهر لموسی بن عمران علیهالسلام علی قبّهالرّمان و...8.
مطالب دیگری نیز در خصوص تابوت سکینه وارد شده است؛ از جمله در کتاب قرب الإسناد حمیری (ص164) حدیثی از امام موسی بن جعفر(ع) نقل شده که حضرت درباره تفسیر «سکینه» در آیه «فیه سکینه من ربّکم...» فرمود:
این سکینه رایحهای است بهشتی که به شکل صورت انسانی از صندوق خارج میشد و آن صندوق هم اینک نزد ماست.
و همین معنا نیز از حضرت رضا(ع) وارد شده است.
تابوت الشهاده اکنون نزد امام مهدی(ع) است. پیامبر اکرم(ص) دراین باره میفرماید:
صندوق مقدس از دریاچه طبریه به دست وی (امام مهدی(ع)) آشکار میشود و آن را آورده و در پیشگاه مقدس او در بیتالمقدس قرار میدهند و چون یهودیان آن را مشاهده مینمایند به جز اندکی، بقیه آنان ایمان میآورند.9
4. پیراهن حضرت یوسف(ع)
مفضل بن عمر گوید، امام صادق(ع) به من فرمود:
میدانی پیراهن یوسف(ع) چه بود؟ عرض کردم، نه فرمود: چون برای ابراهیم(ع) آتش افروختند، جبرئیل(ع) جامهای از جامههای بهشت برایش آورد، او پوشید و با آن جامه گرما و سرما به ابراهیم زیانی نمیرسانید. چون مرگ ابراهیم رسید، آن را در غلافی نهاد و به اسحاق آویخت و اسحاق آن را به یعقوب آویخت و چون یوسف(ع) متولد شد آن را به او آویخت و در بازوی او بود تا امرش به آنجا که بایست رسید (زمام حکومت مصر را به دست گرفت)؛ چون یوسف آن را در مصر از غلاف بیرون آورد، یعقوب بوی خوش آن را دریافت و همین است که گفت: «اگر نادانم نمیخوانید من بوی یوسف را احساس میکنم»10 و آن همان پیراهنی بود که خدا از بهشت فرستاده بود. عرض کردم: قربانت گردم، آن پیراهن به چه کسی رسید؟ فرمود: به اهلش رسید و هنگامی که قائم ما (امام مهدی(ع)) ظهور کند، با او خواهد بود، سپس فرمود: هر پیغمبری که دانش یا چیز دیگری را به ارث گذاشته به آل محمد(ص) رسیده است.11
همانطور که در این حدیث طولانی آمده است، امام صادق(ع) حقیقت این پیراهن را بیان فرموده که از کجا آمده و در نهایت به دست اهل بیت(ع) رسیده است. و این پیراهن از جمله مواریث انبیا(ع) به شمار میآید.
همین یک حدیث در توضیح پیراهن حضرت یوسف(ع) ما را کفایت میکند. این پیراهن نیز هماکنون نزد حضرت حجهبنالحسن العسکری(ع) است.
5. طشت حضرت موسی(ع)، انگشتر حضرت سلیمان(ع)، شمشیر، پرچم و زره پیامبر اکرم(ص):
تعدادی دیگر از مواریث انبیا(ع) نیز هستند که آنها هم هر کدام بنا بر حکمت و مصلحتی، در اختیار امام مهدی(ع)اند. برای روشن شدن مطلب به ذکر یک حدیث مفصل اکتفا میکنیم.
بخشی از حدیثی که از امام صادق(ع) در این زمینه نقل شده، به شرح ذیل است:
همانا شمشیر رسول خدا(ص)، پرچم و جوشن و زره و خفود پیامبر(ص)، پرچم ظفربخش پیامبر(ص)، الواح موسی و عصای او، انگشتر سلیمان بن داود، طشتی که موسی(ع) قربانی را در آن انجام داد، اسمی که نزد پیامبر(ص) بود و چون آن را میان مسلمانان و کفار میگذاشت که از مشرکان به مسلمانان نشانهای نرسد (و من آن را میدانم) و هر آنچه را که فرشتگان آوردهاند نزد من است، داستان سلاح در خاندان ما همان داستان تابوت است در بنیاسراییل، و بر در هر خانهای که تابوت پیدا میشد، نشانه اعطای نبوت بود و سلاح به هر کس از خانواده ما رسد امامت به او داده میشود. همانا پدرم، امام باقر(ع)، زره رسول خدا(ص) را پوشید، دامنش اندکی به زمین میکشید و من آن را پوشیدم همچنان بود؛ قائم ما، امام مهدی(ع)، کسی است که چون آن را پوشد به اندازه قامتش باشد. انشاءالله.12
این حدیث بهطور صریح بخشی از ودایع نبوت و مواریث انبیای الهی(ع) را ذکر کرده است و تصریح نموده که همه آنها به دست ائمه رسیده و در نهایت نیز به خدمت امام عصر، حضرت مهدی(ع) میرسد.
همچنین در کتاب الغیبه نعمانی از عبدالله بن سنان روایت شده است که امام محمدباقر(ع) فرمود:
خداوند بر خلاف وقتی که تعیین کنندگان وقت ظهور امام مهدی(ع) معین کردهاند، عمل میکند. پرچم قائم، همان پرچم رسول خداست که جبرییل در روز جنگ بدر از آسمان آورد و آن را در میان جنگ به اهتزاز درآورد، آنگاه جبرییل عرض کرد: ای محمد، به خدا قسم این پرچم، از پنبه و کتان و ابریشم و حریر نیست. پیامبر فرمود: پس از چیست؟ گفت: برگ درخت بهشت است. پیغمبر آن را در جنگ برافراشت، سپس پیچید و به دست علی(ع) داد و پیوسته نزد آن حضرت بود تا اینکه در روز جنگ بصره (جمل) حضرت آن را برافراشته نمود و خدا او را پیروز گردانید؛ آنگاه علی - علیهالسلام - آن را پیچید و همیشه نزد ما بوده و هست و دیگر هیچ کس آن را نمیگشاید تا اینکه قائم ما(ع) قیام کند. وقتی قائم قیام نمود، آن را به اهتزاز درمیآورد و هرکس در شرق و غرب عالم باشد آن را میبیند؛ رعب و ترس از وی یک ماه زودتر، از پیش روی و چپ و راست او رفته و در دلها جای میگیرد. آنگاه گفت: ای محمد او به خونخواهی پدرانش قیام میکند و سخت خشمگین است و از اینکه خداوند بر این خلق غضب نموده متأسف میباشد. او پیراهن پیامبر(ص) را که در جنگ احد پوشیده بود، به تن دارد و عمامه و زره پیغمبر را که به قامت وی، رساست میپوشد و ذوالفقار، شمشیر پیغمبر را در دست دارد، سپس شمشیر برمیکشد و هشت ماه از کشتههای بیدینان، پشتهها میسازد...13.
دو روایت یادشده دقیقاً روشن میکند که تمامی مواریث انبیای الهی در نهایت به دست باکفایت جان جهان، امام مهدی(ع)، میرسد.
و حدیث ذیل اثبات میکند که تمامی ودایع و وصایای انبیای الهی(ع) توسط حضرت ابوطالب(ع) به دست پیامبراکرم(ص) رسیده است.
درست بن ابی منصور میگوید:
از ابوالحسن اول (امام هفتم(ع)) پرسیدم: آیا رسول خدا(ص) مأمور پیروی از ابوطالب(ع) بود؟ و ابوطالب از طرف خدا بر او حجت بود؟ فرمود: نه، ولی ابوطالب نگهدار ودائع نبوت بود و وصایا نزد وی سپرده شد، و او آنها را به آن حضرت(ص) داد. گفتم وصایا را به او داد به حساب اینکه حجت بر او (پیغمبر) بود؟ فرمود: اگر حجت بر او بود وصیت را به او نمیداد. گفتم: پس ابوطالب حالش چگونه بود؟ فرمود: به پیغمبر و هر چه آورده بود اقرار کرد و وصایا را به او داد و همان روز درگذشت.14
پینوشتها:
1 . شیخ عباس قمی، مفاتیحالجنان، زیارت حضرت صاحبالأمر به نقل از سیدبنطاووس.
2 . محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، باب ما عند الأئمه من آیات الأنبیاء علیهمالسلام، ص231، ح1؛ محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج52، ص318، ح19.
3 . محمدبن یعقوب کلینی، همان، ح2.
4 . همان، ح3؛ محمدباقر مجلسی، همان، ص324؛ همو، حیوهالقلوب، ج1، ص248؛ سید عبدالحسین طیب، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص6.
5 . اسباط دوازدهگانه عبارت بودند از: 1. بنی روبیل؛ 2. بنیشمعون؛ 3. بنی جاد؛ 4. بنییهودا؛ 5. بنی یساکار؛ 6. بنی زبولون؛ 7. بنی یوسف؛ 8. بنی بنیامین؛
9. بنیاشیر؛ 10. بنی دان؛ 11. بنی نفتالی؛ 12. بنی لاوی.
6 . محمدبن یعقوب کلینی، همان، باب أنّ مثل سلاح رسولالله مثل التابوت فی بنیاسرائیل، ص238، ح1 و 4.
7 . شیخ عباس قمی، همان.
8 . همان.
9 . الملاحم والفتن، ص57؛ لطفالله صافی گلپایگانی، منتخبالأثر، ص309.
10. سوره یوسف (12) آیه 94.
11. محمدبن یعقوب کلینی، همان، ص232، ح5؛ محمدباقر مجلسی، همان، ص327، ح45؛ همو، حیوهالقلوب، ج1، ص184.
12. محمدبن یعقوب کلینی، همان، باب ما عند الأئمه من سلاح رسولالله(ص) و متاعه، ص232-233، ح1؛ محمدباقر مجلسی، همان، ص360، ح129.
13. محمدبن ابراهیم نعمانی، کتاب الغیبه، ص
14. محمدبن یعقوب کلینی، همان، باب مولدالنبی(ص) و وفاته، ص445، ح18.