شعر زیبا
الا اى از خرد بیگانه گشته
به دیو جاهلى همخانه گشته
ز راه رفعت او سر کشیده
به کوى پست قدر آن رمیده
پى دجال کیشان بر گرفته
به تو نیرنگ ایشان در گرفته
ترا دجال شد چون هادى راه
بجز دوزخ کجا یابى وطنگاه
فتادى در پى گمگشته اى چند
سرا پا در گناه آغشته اى چند
به ایجاد جهنم گشته باعث
اسیران درک را بوده وارث
شیاطین را به سامان کار از ایشان
مقیمان درک را عار از ایشان
در آن دم کز پى تسخیر خیبر
ز کین گشتند یاران حمله آور
به اول ساز رسم جنگ کردند
در آخر ترک نام و ننگ کردند
هزیمت ریخت در ره خار غمشان
وزان بشکفت گلهاى المشان
که بود آن کس که سلطان رسالت
گل نوخیز بستان رسالت
به عزم فتح با او کرد همراه
لواى نصرت « نصر من الله»(6)
ز منقارش دو انگشت همایون
ز پاى فتح خار آورد بیرون
که تابد غیر از او خیبر گشودن
درى آن طور از خیبر ربودن
در علم نبى غیر از على کیست
ز هستى مدعا غیر از على چیست
زهى از آفرینش مدعا تو
در گنجینه ى سر خدا تو
گدایانیم از گنج سخایت
نهاده چشم بر راه عطایت
نه سیم و زر گدایى از تو داریم
گدایى آشنایى از تو داریم
در این دریاى ناپیدا کناره
که غیر از غرقه گشتن نیست چاره
اگر تو بگذرى از آشنایى
که از موجش دهد ما را رهایى
بخار ظلم این دریاى پر شور
چراغ معدلت(7) را کرده بى نور
مگر فرمان دهى صاحب زمان را
که شمعى از تو افروزد جهان را
رسد صیت ظهورش تا ثریا
فرود آید مسیح از دیر مینا
ره طى کرده گیرد پیک خور پیش
دگر ره باز گردد از پى خویش
برد آب روان را شوق از کار
ز بیهوشى دمى افتد ز رفتار
بفرماید که برخیزند از خاک
هواداران وصل او طربناک
از این دجال طبعان وارهد دور
نماند کار و بار عالم این طور
بناى ظلم در دوران نماند
جهان زین بیشتر ویران نماند
شود تاریکى ظلم از جهان دور
نماند شمع بزم عدل بی نور
ز آب عدل عالم را بشوید
به جاى سبز گنج از خاک روید
به نقد خود ننازد محتشم پر
کند خود را چو درویشان تصور
جهان را رسم عشرت تازه گردد
نواى دین بلند آوازه گردد
به وحشى کز گدایان است ، او را
یکى از بی نوایان است ، او را
ز خوان مرحمت بخشد نوایى
رساند از ره لطفش به جایى
وحشی بافقی
مظلومیت اهلبیت علیهم السلام
کینههاى قریش نسبت به بنىهاشم و پیامبر و عترت او، از بین رفتنى نبود. پیامبر هم با چشم بصیر خویش، آینده و مظلومیت خاندانش را مىدید و بارها با على علیه السلام و زهرا علیهاالسلام در این باره سخن گفته و خون گریسته بود. از سخنان اوست که:"ابکى لذریتى و ما تصنع بهم شرار امتى من بعدى."(6)
حضرتعلى علیه السلام مىفرماید: کنار پیامبر خدا نشسته بودیم. حضرت سر بر دامن من گذاشته بود و چشمانش در خواب. سخن از دجال مىگفتیم و بیم از اغواگرىهایش، که پیامبر بیدار شد و با چهرهاى برافروخته فرمود: بیش از دجال، بر شما از غیر دجال بیمناکم. بیم من از پیشوایان و زمامداران گمراه گر و ریخته شدن خون خاندانم پس از من است.(7)
این نگرانىها را حتى در زمان خویش نسبت به مکر و دشمنى یهود با عترتش نیز داشت. در واقعه گم شدن امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در دوران کودکى و نگرانى پیامبر و حضرت زهرا علیهاالسلام نسبت به جان آن دو فرزند عزیز و یافته شدن آن دودر زیر درختى در باغ ابى دحداح، پیامبر نگرانى و بیم خویش را از کید یهود نسبت به جان حسن و حسین علیهماالسلام ابراز فرمود. (8)
این رشته، بسیار دراز دامن است و به همین اشاره بسنده مى کنیم.
هواپرستى امت
بیشترین نقلهاى روایى درباره نگرانى پیامبر، نسبت به همین موضوع است، یعنى عارضه تبعیت از هواى نفس و در سر پروراندن آرزوهاى دور و دراز، که نشانه وابستگى به دنیا و مظاهر آن است؛ نتیجه طبیعى این دو بیمارى اخلاقى، دور شدن از حق و فراموش کردن قیامت است و همین، براى سقوط یک فرد یا امت کافى است.
این نگرانى با تعابیر متفاوت و متواتر نقل شده که به چند نمونه اشاره مى شود:
"ان اخوف ما اخاف علیکم اتباع الهوى و طول الامل، اما اتباع الهوى فیصد عن الحق و اما طول الامل فینسى الاخره(9)؛ آنچه که بیش از هر چیز بر شما بیم دارم، پیروى از هواى نفس و آرزوى دراز است؛ هواپرستى،- آدمى را- از حق باز مىدارد و آرزوى دراز، آخرت را از یاد انسان مى برد."
این مضمون با عباراتى شبیه همین، از حضرت على علیه السلام و امامان دیگر نیز نقل شده است.
پیامبرخدا صلی الله علیه و آله در سخنى دیگر فرموده است:
"شر ما اتخوف علیکم اتباع الهوى و طول الامل، فاتباع الهوى یصرف قلوبکم عن الحق و طول الامل یصرف هممکم الى الدنیا... (10)؛ بدترین چیزى که بر شما بیمناکم، پیروى از هواى نفس و طول آرزوست؛ هواپرستى، دلهایتان را از حق برمىگرداند و آرزوى دراز، همتهاى شما را به دنیا مصروف مى سازد... ."
بیشترین نقلهاى روایى درباره نگرانى پیامبر، نسبت به عارضه تبعیت از هواى نفس و در سر پروراندن آرزوهاى دور و دراز، که نشانه وابستگى به دنیا و مظاهر آن است، نتیجه طبیعى این دو بیمارى اخلاقى، دور شدن از حق و فراموش کردن قیامت است و همین، براى سقوط یک فرد یا امت کافى است. پیامبر اکرم میفرمایند: "آنچه که بیش از هر چیز بر شما بیم دارم، پیروى از هواى نفس و آرزوى دراز است؛ هواپرستى،- آدمى را- از حق باز مىدارد و آرزوى دراز، آخرت را از یاد انسان مى برد."
دنیا زدگى
نگرانى دیگر پیامبر آن بود که با دست یافتن مردم به مال و ثروت و چشیدن شیرینى دنیا، دلهاى آنان دنیازده شود و از ارزشها دست بشویند و در کسبها و در آمدها مراعات حلال و حرام ننمایند و هدفشان انباشتن ثروت و افزودن مکنت باشد، از هر راه که باشد. نتیجه این دنیازدگى، فراموشى خدا و آخرت و در نهایت، سقوط اخلاقى است و دور شدن از ساده زیستى و گرفتارى در دام تجملات.
حضرت رسول اکرمصلی الله علیه و آله مىفرماید:
"لکنى اخاف ان یفتح علیکم الدنیا بعدى فینکر بعضکم بعضا و ینکرکم اهل السماء عند ذلک (11)؛بر شما از آن بیم دارم که پس از من دنیا به روى شما گشوده شود (و به دنیا و ثروت برسید.) آنگاه یکدیگر را نشناسید! آن وقت است که آسمانیان هم شما را نشناسند.
و در بیانى دیگر چنین مىفرماید:
"ان اخوف ما اتخوف على امتى من بعدى هذه المکاسب المحرمه و الشهوه الخفیه و الربا (12)؛بیشترین بیمى که بر امت خودم پس از خویش دارم، این کسبهاى حرام و درآمدهاى نامشروع و شهوت پنهانى و رباست."
سرمستى مال و طغیان ثروت، خیلىها را بر زمین مىزند و بسیارى از مدعیان ایمان، از آزمایش پول موفق بیرون نمىآیند و پاى اراده شان در لغزشگاه مال دنیا مىلغزد و به عیاشى و بىدردى مبتلا مىشوند. این نگرانى را رسول خدا صلی الله علیه و آله در ذیل چند نگرانى دیگر بیان کرده و این گونه اشاره فرموده است:"او یظهر فیهم المال حتى یطغوا و یبطروا (13)؛ بیم آن دارم که... یا ثروت در میان آنان آشکار شود، تا آن جا که به طغیان و سرمستى برسند."
و در حدیث دیگرى تعبیر"او دنیا تقطع رقابکم..."(14) آمده است، "دنیایى که گردنهاى شما را قطع مىکند."
حوادث پس از رحلت پیامبر و مسابقه برخى از امت او در زراندوزى و دنیاطلبى و روى آوردن به کاخ نشینی و تجملات و عیش و نوش و... شاهدى بر درستى نگرانى رسول خدا از آینده امت خویش است.
فتنه و گمراهى
به هم آمیختن حق و باطل و آشفته ساختن مرزها و معیارها و زیر پا گذاشتن اصول و انکار مسلمات دین، موجب مىشود عدهاى از هدایت دست بشویند و گمراه شوند. در این جا نقش آنان که کار فکرى مىکنند و با افکار و اندیشههاى مردم سروکار دارند، حساستر است.
دانایان و دانشمندان، همچنین زمامداران و مسئولان نیز در گمراه شدن مردم نقش دارند و اگر بلغزند، جامعه را به اشتباه و لغزش مىاندازند. در این زمینهها به چند حدیث اشاره مىکنیم:
آن حضرت فرمود:
"انما اخاف على امتى الائمه المضلون...(15)؛ بر امت خویش، از زمامداران گمراه کننده بیمناکم."
و فرمود:"انى اخاف علیکم استخفافا بالدین و بیع الحکم و قطیعه الرحم و ان تتخذوا القرآن مزامیر، تقدمون احدکم و لیس بافضلکم (16)؛ بر شما از آن بیم دارم که دین، سبک شمرده شود؛ حکم و داورى، خرید و فروش شود؛ پیوندهاى خانوادگى از هم بگسلد؛ قرآن را وسیله ساز و آواز قرار دهید و کسانى را جلو بیندازید که برترین شما نیستند."
در حدیثى دیگر نگرانى پیامبر خدا از لغزش عالمان و مجادله منافقان با قرآن و دنیاطلبى بیان شده است و این که در این سه مورد، انسان باید خود را متهم بداند و از این لغزشگاهها مصون و در امان نپندارد.(17)
همچنین گمراهى پس از هدایت، فتنههاى گمراه کننده، شکم و شهوت، از عوامل دیگر نگرانى آن حضرت به شمار آمده است، آن جا که مىفرماید:
"ثلاثه اخافهن على امتى من بعدى: الضلاله بعد المعرفه و مضلات الفتن و شهوه البطن و الفرج."(18)
در حدیثى سه خصلت دیگر موجب نگرانى حضرت رسولاکرمبیان شده است: یکى آن که قرآن را به غلط تاویل کنند و معانى و تفاسیر آن را نادرست و به دلخواه و مطابق سلیقه و گرایش خود معنى کنند، دیگر آن که در پى لغزش عالمان باشند تا از رهگذر مطرح ساختن اشتباهات علما، به فتنه گرى و تشویش اذهان بپردازند، سوم آن که با فراوان شدن مال و ثروتشان دچار اسراف و اتراف و طغیان و خوشگذرانى شوند. و اینک متن حدیث:
"انما الخوف على امتى من بعدى ثلاث خصال: ان یتاولوا القرآن على غیر تاویله او یتبعوا زله العالم، او یظهر فیهم المال حتى یطغوا و یبطروا..."(19)
در حدیثى سه خصلت که موجب نگرانى حضرت رسول اکرم بوده،بیان شده است: یکى آن که قرآن را به غلط تاویل کنند و معانى و تفاسیر آن را نادرست و به دلخواه و مطابق سلیقه و گرایش خود معنىنمایند، دیگر آن که در پى لغزش عالمان باشند تا از رهگذر مطرح ساختن اشتباهات علما، به فتنه گرى و تشویش اذهان بپردازند، سوم آن که با فراوان شدن مال و ثروتشان دچار اسراف و اتراف و طغیان و خوشگذرانى شوند.
سلطه و نفوذ منافقان
همیشه بزرگترین خطر براى هر نهضت و انقلاب، یا مکتب و آیین، تحرکات عناصر نفوذى بیگانه به داخل مجموعههاى خودى و انقلابى بوده است. نفاق، همزبانى و همراهى ساختگى دروغین کسانى با امت اسلام است که در دل، هیچ عقیدهاى به مبانى و ارزشها ندارند و با زبان بازى و زرنگى و همرنگى ظاهرى، خود را داخل نیروها جا مىزنند و از پشت ضربه مىزنند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله در طول دوران حکومت در مدینه، با پدیده منافقان دست به گریبان بود، و عمیقتر آن که کسانى در زمره اصحاب و همراهان او بودند که در دل عقیدهاى به دین و رسالت نداشتند، اما با گفتن شهادتین و شرکت صورى در نماز و برنامههاى دیگر، خود را در صفوف مسلمانان جا زده بودند و پس از رسول خدا، براى اعاده جاهلیت و شرک، به دست و پا افتادند و فتنه گرىها کردند.
نگرانى رسول خدا از این دشمنان خوش خط و خال اما زهرآگین بود،نه از مومن یا کافر، که ایمان یا کفر خویش را به صراحت اظهار مىکردند.
فرموده است:"ولکنى اخاف علیکم کل منافق حلوا للسان...(20)؛ از منافق شیرین زبانى بر شما بیمناکم که حرفهایش برایتان آشناست، ولى عمل و رفتارش به گونهاى است که نمىشناسید."
در حدیث دیگر صریحتر بیان فرموده است:
"انى لا اتخوف على امتى مومنا ولا مشرکا، فاما المومن فیحجزه ایمانه و اما المشرک فیقمعه کفره، ولکن اتخوف علیکم منافقا علیم اللسان،یقول ما تعرفون و یعمل ما تنکرون (21)؛ من هرگز بر امتم از سوى مومن و مشرک بیمناک نیستم؛ مومن را ایمانش باز مىدارد و مشرک را کفرش ریشه کن مىسازد. لیکن نگرانى و بیم من بر شما از سوى منافق دانا زبان است که مىگوید آنچه را مىشناسید و عمل مىکند آنچه را نمىشناسید."
چنین منافقانى که مجهز به دانش دین و آشنا به زبان انقلاباند، در پیکره امت اسلامى نفوذ مىکنند و به نام دین حرف مىزنند و عمل مىکنند و از درون ضربه مىزنند. چنین کسانى پس از پیامبر خدا، بر سرنوشت دین و دنیا و حکومت و خلافت مسلط شدند و اوج آن، استیلاى امویان بر خلافت اسلامى بود که پس از قدرت یافتن، کفر درونى خویش را آشکار ساختند و ضربههاى جبران ناپذیر زدند. معاویه و یزید را از بارزترین آنان مىتوان شمرد.
نگرانى رسول خدا از نقش منافقان، هشدارى براى فرزندان انقلاب و مسلمانان آگاه است که نامحرم را به حریم نظام اسلامى راه ندهند و فریب چهرههاى انقلابى نما و حرفها و شعارهاى فریبنده را نخورند که آنچه مىگویند، تنها در نوک زبان است، نه در ژرفاى دل و عمق باور.
جعل و نسبتهاى دروغ
دروغ بستن به رسول خدا صلی الله علیه و آله هم در زمان حیات آن حضرت بود و آزارش مىداد که کسانى حرفهایى را به دروغ از قول حضرتش نقل مىکردند، هم نسبت به آینده و پس از وفاتش نگران آن بود که هر کس هر چه را مىخواهد به او نسبت دهد و حاکمان براى توجیه مفاسد خویش یا کوبیدن هر کس و هر چیزى، به حدیثى ساختگى از زبان پیامبر، تمسک جویند.
پیامبر اکرم کسانى را که به او دروغ بندند، نفرین و لعنت کرده است و وعده دوزخ بر ایشان داده است.(22)
از جمله در خطابه بلیغ و تاریخى خویش در حجة الوداع، که بسیارى از گفتنىها، توصیهها، هشدارها و نگرانىها را بیان نمود، چنین فرموده است:
"قد کثرت على الکذابه و ستکثر، فمن کذب على متعمدا فلیتبوا مقعده من النار(23)؛ دروغ بستن بر من بسیار شده و در آینده هم افزایش خواهد یافت. پس هر کس به عمد، بر من دروغ بندد، جایگاهش را در آتش دوزخ فراهم سازد."
شگفتا که این خطر و این جنایت، در زمان ما نیز وجود دارد و حضرت امام خمینى (ره) نیز این نگرانى را نسبت به آینده داشتند، از این رو در صفحه آخر وصیت نامه سیاسى، الهى خویش به صورت تذکر افزودند:"اکنون که من حاضرم، بعضى نسبتهاى بى واقعیت به من داده مىشود و ممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود. لهذا عرض مىکنم آنچه به من نسبت داده شده یا مىشود، مورد تصدیق نیست، مگر آن که صداى من یا خط من و امضاى من باشد، با تصدیق کارشناسان، یا در سیماى جمهورى اسلامى چیزى گفته باشم."(24)
جالب است که رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز براى تشخیص صحت یا نادرستى آنچه از قول او در آینده نقل مىشود، معیار ارائه فرموده و آن، "عرضه بر کتاب خدا" است تا هر چه که مخالف قرآن کریم باشد، از اعتبار ساقط شود.
تکذیب تقدیر و تصدیق نجوم
از نگرانىهاى رسول خدا صلی الله علیه و آله در زمینه سست شدن ایمانها و عقیدههاى توحیدى، آن بود که مردم بهتدریج به نقش خدا و تقدیرات الهى در حوادث، کم اعتقاد شوند، برعکس به آنچه منجمان و ستاره شناسان مىگویند، دل بندند و تدبیر و برنامهها و تصمیمهاى خود را بر اساس علم نجوم تنظیم کنند. در حدیثهاى مکررى این نکته مطرح شده است، از جمله:
"اخاف على امتى خصلتین: تکذیبا بالقدر و تصدیقا بالنجوم."(25)
"ان اخوف ما اخاف على امتى، التصدیق بالنجوم و التکذیب بالقدر و ظلم الامه."(26)
در حدیث دوم، "ظلم به امت" نگرانى و بیم دیگرى است که افزوده است.
در حدیثى هم از سه نکته اظهار نگرانى فرموده است: یکى از ستم و تعدى حاکمان و مسئولان در حق مردم، دیگرى تکذیب تقدیرات الهى و سوم باران طلبیدن از ستارهها و حرکت نجوم؛ یعنى به جاى آن که خدا را منشا برکت آسمان و نزول باران بدانند و از او آب و باران بطلبند، این برکت را از ستارهها و جهش و سقوط آنها بدانند. این باور در جاهلیت وجود داشت، رسول خدا بیم آن داشت که روى آوردن به ستاره به جاى خدا بار دیگر زنده شود و عقیده توحیدى خلل پذیرد. اینک متن حدیث نبوى:
"اخاف على امتى ثلاثا: استسقا بالانوا و حیف السلطان و تکذیبا بالقدر."(27)
اینها برخى از نگرانىهاى حضرت محمد صلی الله علیه و آله بود که نسبت به آینده امتش و در دوره پس از خودش داشت و به تناسب آنها، هشدار مى داد و موعظه مىکرد.
دامنه این بحث را مىتوان گسترده تر از این قرار داد. آنچه خواندید، گذرى شتابان از این وادى بود و در استخراج احادیث، عمدتا به یک منبع (بحارالانوار) استناد شد، وگرنه سخن بسیار است و نگرانىهاى حضرت رسالت نیز فراوان.
پى نوشتها:
1. مائده / 67.
2. بحارالانوار، ج 37، ص 170.
3. همان، ج 39، ص 342 و ج 85، ص 89.
4. همان، ج 33، ص 153.
5. همان،ج 39 ص 76 و ج 40، ص 29 و 35.
6. عوالم العلوم، حضرت زهرا(س)، ص392.
7. بحارالانوار، ج 28، ص 48.
8. همان، ج 43، ص 313.
9. همان، ج 32، ص 355.
10. همان، ج 74، ص 117، 188، 293 و 296 و ج 2، ص 106.
11. همان، ج 79، ص 137.
12. همان، ج 70، ص 158 و ج 100، ص 54.
13. همان، ج 69، ص 63.
14. همان، ج 70، ص 92.
15. همان، ج 28، ص 32.
16. همان، ج 69، ص 227، ج 71، ص 92 و ج 76، ص 243.
17. همان، ج 2، ص 49.
18. همان، ج 22، ص 451، ج 10، ص 368 و ج 68، ص 269.
19. همان، ج 2، ص 42 و ج 69، ص 63.
20. همان، ج 33، ص 588.
21. همان، ج 2، ص 110 و ج 33، ص 549 و 582.
22. اضوا على السنه المحمدیه، محمود ابوریه، ص 62.
23. سفینه البحار، ج 7، ص 456.
24. ر.ک: وصیت نامه سیاسى، الهى امام خمینى(ره)، تذکرات پایانى .
25. بحارالانوار، ج 55، ص 277.
26 و 27. همان، ص 330.
مسیح بیاید، صلیب ها را خواهد شكست و دجال را خواهد كشت
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
که ز انفاس خوشش بوی کسی می آید
گویند وقتی که مسیح بیاید، صلیب ها را خواهد شکست و دجال را خواهد کشت. او صلیب ها را می شکند تا بگوید که او نه شریک خداست و نه فرزند او.
در قرآن آمده است که: « او (عیسی) گفت: همانا من بنده خاص خدایم که مرا کتاب آسمانی و شرف نبوت عطا فرمود و مرا هر کجا باشم برای جهانیان مایه برکت و رحمت گردانید و تا زنده ام مرا به عبادت نماز و زکات سفارش کرد و به نیکویی با مادر توصیه نموده و مرا ستمکار وشقی نگردانید و سلام حق بر من باد روزی که به دنیا آمدم و روزی که از جهان بروم و روزی که برانگیخته شوم.
این سخن عیسی بن مریم است، سخن حقی که مردم در امر خلقتش شک دارند. خدا هرگز فرزندی را اتخاذ نکرده که وی منزه از آن است. او قادری است که چون حکم نافذش به ایجاد چیزی تعلق گیرد، گوید موجود باش، بی درنگ آن چیز موجود می شود. (عیسی گفت) خدای یکتا پروردگار من و شما (و همه عالم) است، او را بپرستید که راه راست همین راه خداپرستی است.»
فلسفه غیبت حضرت مسیح(ع) با غیبت امام زمان(عج) گره خورده است و تقدیر الهی چنین است که جهان در عصر غیبت آن دو نور، در فراق انتظار به سر برد.
مسیح مریم، ذخیره خدا برای مهدی فاطمه است. اوست که در مسجد الاالحرام در نماز به امام زمان (عج) اقتدا خواهد کرد تا جایگاه والای ولایت و امامت را به جهانیان بنمایاند و نبوت خویش را در خدمت امامت بگمارد. به راستی که او شریف ترین و برجسته ترین مأموم خواهد بود.
و این امر باعث می شود که بسیاری از پیروان حضرت مسیح به مهدی ما، امام زمانمان اقتدا نمایند و به اسلام روی آورند.
ای عزیز دل، آقاجان بیا که سخت مشتاق دیدار روی ماهت هستیم. بیا که تشنه اقتدای به تو هستیم. راستی نمازی را که به تو اقتدا نمائیم، چه نمازی است، نماز عشق و بندگی و سرسپردگی، نماز شکر و نیاز و دلبردگی.
یابن الحسن بیا که در انتظارت سوخته ایم و دیگر تاب تحمل هجران را نداریم.
نشانههاى ظهور
یکى از باورهاى مشترک میان همه ادیان الهى، اعتقاد به ظهور منجى و رهانندهاى است که مىآید و جهان را مملو از نور و نیکى مىکند. ظهور این منتظر نیز با وقایع و حوادثى خاص توام است که در منابع ادیان مختلف، کم و بیش مشابهتهایى میان آنها دیده مىشود. این مقاله نگاهى تطبیقى به برخى نشانههاى ظهور در اسلام و مسیحیت دارد که مورد بررسی قرار میگیرد.
نشانههاى ظهور
رخدادهایى که بر اساس پیشبینى معصومین(علیهم السلام) در آستانه ظهور موعود(عج) پدید خواهند آمد، نشانههاى ظهورند و اگر چه زمان ظهور بر هیچ کس روشن نیست اما، تحقق این نشانهها نویدبخش نزدیکى ظهور است .
در روایات اسلامى نشانههاى ظهور به دو دسته نشانههاى حتمى و نشانههاى غیر حتمى تقسیم شدهاند. علائم حتمى ظهور آنهایى هستند که تحققشان بدون هیچ قید و شرطى الزامى است؛ اما علائم غیر حتمى، نشانههایى هستند که ممکن است تغییر یابند و یا به کلى حذف شوند .
در سخنان عیسى مسیح (علیه السلام) و نیز نوشتههاى رسولان او نشانههایى از هر دو گونه ذکر شده است که با آنچه در روایات ما آمده، هماهنگیهاى کلى دارد. برخى از این نشانهها عبارتند از:
علامه مجلسى، در باب نشانههاى ظهور، روایتى را از امام صادق (علیه السلام) آورده که در آن، بیش از یکصد نوع گناه و انحراف اخلاقى، اجتماعى، اعتقادى و فرهنگى که در دوران غیبت، دامنگیر جوامع اسلامى مىشود، پیشگویى شده است. از جمله: رشوهخوارى، قماربازى، شرابخوارى، زیاد شدن زنا، لواط، قطع صله رحم، سنگدل شدن مردمان، اهتمام مردم تنها به شهوت و شکم، از میان رفتن شرم، نپرداختن زکات و خمس، کمفروشى، بىاعتنایى به اوقات نماز، آراستن مساجد به زیورآلات، گزاردن حج به انگیزههاى مادى و براى غیر خدا، رعایت نکردن احترام بزرگترها، پیروى از ثروتمندان، صرف کردن سرمایههاى عظیم در فساد و ابتذال و بىدینى، چاپلوسى و تملقگویى و ...
1- صیحه آسمانى:
یکى از حوادثى که در فاصله کمى از قیام مهدى منتظر (عج) رخ مىدهد، ندایى است که از آسمان برخاسته و نام حضرت قائم را به گوش تمام جهانیان مىرساند. شیخ طوسى، نعمانى و شیخ صدوق در کتابهاى خود روایات زیادى را در این مورد نقل کردهاند که در اینجا به یک مورد اشاره مىشود:
نعمانى به سند خود از امام محمد باقر (علیه السلام) چنین نقل مىکند: (1)
«آن نداى آسمانى بر نخواهد خاست مگر در ماه رمضان که ماه خداست. آن ندا از جبرئیل است که خطاب به مردم سر داده مىشود و نام قائم را در همه جا طنینانداز مىسازد تا آنجا که همه ساکنان زمین از شرق تا به غرب آن ندا را خواهند شنید. از وحشت شنیدن آن ندا هر کس که در خواب فرو رفته بیدار شده و هر کس برپا ایستاده ناچار به نشستن مىشود و هر کس بر زمین نشسته به ناگاه از جاى برمىخیزد. پس رحمت الهى بر کسى باد که این ندا را بشنود و به آن پاسخ گوید.»
در باور مسیحیان نیز از نشانههاى آمدن منجى، ندایى است که از آسمان برمىخیزد و یاران مسیح را گرد هم مىآورد:
و سرانجام نشانه آمدن من در آسمان ظاهر خواهد شد. آنگاه مردم دنیا مرا خواهند دید که در میان ابرهاى آسمان، با قدرت و شکوهى خیره کننده مىآیم و من فرشتگان خود را با صداى بلند شیپور خواهم فرستاد تا برگزیدگان مرا از گوشه و کنار زمین و آسمان گرد آورند. (2)
2- آتشى از آسمان:
در بعضى از روایات اسلامى به آتش زرد و سرخ خامى اشاره شده که از مقدمات ظهور حضرت مهدى (عج) است . از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
وقتى آتش بزرگى از سوى مشرق مشاهده گردید که در بعضى شبها بالا مىآید، در آن هنگام گشایش کار مردم پدید مىآید و این آتش اندکى قبل از ظهور قائم خواهد بود. (3)
و از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
وقتى از جانب مشرق آتشى بزرگ و سرخ خام مشاهده نمودید که سه یا هفت روز بالا مىآید . در آن هنگام به خواست خدا منتظر فرج آل محمد (صلی الله علیه و آله) باشید و خدا عزیز و حکیم است. (4)
در نسخه خطى ابن حماد از ابن معدان نقل شده است که گفت: (5)
وقتى در ماه رمضان ستونى از آتش از جانب شرق در آسمان مشاهده نمودید تا مىتوانید مواد غذایى و خوراک تهیه نمایید که آن سال قحطى خواهد بود.
در انجیل لوقا نیز از آتشى شبیه آنچه در روایات اسلامى آمده به عنوان نشانهاى از ظهور یاد شده است:
در آن زمان، دنیا مانند زمان لوط خواهد بود که مردم غرق کارهاى روزانهشان بودند، مىخوردند و مىنوشیدند و خرید و فروش مىکردند، مىکاشتند و مىساختند تا صبح روزى که لوط از شهر سدوم بیرون آمد و آتش گوگرد از آسمان بارید و همه چیز را از بین برد. بلى به هنگام بازگشت من، اوضاع دنیا به همین صورت خواهد بود. (6)
3- خروج دجال:
این نشانه، در کتابهاى اهل سنت، از نشانههاى برپایى قیامت دانسته شده است ولى در منابع روایى شیعه، از نشانههاى ظهور به شمار مىرود. بر اساس آنچه از ظاهر اخبار استفاده مىشود، دجال فردى است که در آخرالزمان و پیش از قیام مهدى (عج) خروج مىکند و غیر عادى است و با انجام کارهاى شگفتانگیز جمع زیادى از مردم را مىفریبد و سرانجام به دست عیسى مسیح (علیهالسلام) در کنار دروازه «در» در منطقه شام به هلاکت مىرسد. (7)
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مىفرماید:
قیامت برپا نمىشود، تا وقتى که مهدى (علیه السلام) از فرزندانم قیام کند و مهدى (عج) قیام نمىکند، تا وقتى که شصت دروغگو خروج کنند. (8)
یا مىفرماید:
پیشاپیش برپایى قیامت، خروج دجال است و پیش از دجال، سى دروغگو، یا بیشتر خروج خواهند کرد. (9)
در کتاب مقدس نیز اطلاعات جامعى پیرامون دجال آمده است. البته واژه دجال (antichrist) تنها در مسایل یوحنا وارد شده اما ادعا شده است که در مکاشفه یوحنا، وسایل پولس و با صراحت کمترى در اناجیل و کتاب دانیال نیز مترادفهاى این واژه به کار رفته است. (10)
در مسایل یوحنا آمده است:
فرزندان عزیزم، پایان دنیا نزدیک شده است. شما حتما درباره ظهور دجال که دشمن مسیح است چیزهایى شنیدهاید . حتى الان نیز مخالفین مسیح همه جا دیده مىشوند. (11)
یوحنا نیز از چندین دجال سخن مىگوید ولى بین دجالان بسیار و یک دجال فرق مىگذارد:
دجال مىآید. الحال هم دجالان بسیار ظاهر شدهاند. (12)
امام باقر (علیه السلام) مىفرماید:
براى مهدى ما، دو نشانه است که از هنگامى که خداوند آسمانها و زمین را خلق فرمود، سابقه ندارد: خسوف در اول ماه رمضان و کسوف در نیمه همان ماه.
4- خسوف و کسوف:
یکی دیگر از نشانههاى ظهور، کسوف در نیمه ماه رمضان و خسوف در آخر و یا اول همان ماه است که در احادیث فراوانى از آنها نام برده شده است .
امام باقر (علیه السلام) مىفرماید:
براى مهدى ما، دو نشانه است که از هنگامى که خداوند آسمانها و زمین را خلق فرمود، سابقه ندارد: خسوف در اول ماه رمضان و کسوف در نیمه همان ماه. (13)
در منابع مسیحى نیز سخن از خورشید گرفتگى و تیرگى ماه به عنوان نشانههاى ظهور به میان آمده است:
پس از این مصیبتها، خورشید تیره و تار خواهد شد و ماه، دیگر نخواهد درخشید، ستارهها خواهند افتاد و آسمان دگرگون خواهد شد. آنگاه تمام مردم، مرا خواهند دید که در ابرها با قدرت و شکوه عظیم مىآیم. (14)
5- جنگهاى خونین و قتلهاى فراوان:
روایتهاى اسلامى خبر از وقوع جنگها، فتنهها و آشوبهاى گسترده و فراوان در آخرالزمان و در آستانه ظهور امام مهدى (عج) مىدهند، فتنههایى که پىدرپى مىرسند و سرزمینهاى بسیارى را در برمىگیرند .
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از این فتنهها چنین یاد مىکنند:
فتنهاى به پا مىشود و به دنبال آن فتنهاى دیگر برمىخیزد. فتنه اولى در مقایسه با دومى همانند تازیانه خوردن است در مقایسه با ضربات لبه تیز شمشیر! سپس فتنهاى پدید مىآید که همه محرمات در آن حلال شمرده شود، آنگاه خلافت به بهترین مردم روى زمین مىرسد در حالى که او در خانهاش نشسته باشد. (15)
و نیز در جایى دیگر فرمودند:
بعد از من چهار فتنه بر شما فرود آید که در اولى خونها مباح مىشود، در دومى خونها و ثروتها مباح مىگردد، در سومى خونها و ثروتها و ناموسها مباح مىشود و در چهارمى آشوبى کور و کر جهان را مضطرب مىسازد. (16)
در منابع مسیحى نیز به وقوع جنگها و قتلهاى فراوان اشاره شده است:
از دور و نزدیک خبر جنگها به گوشتان خواهد رسید. اما پریشان نشوید، زیرا جنگها رخ خواهد داد؛ اما آخر دنیا در آن زمان نیست. (17)
قومها و ممالک جهان با یکدیگر به ستیز برخواهند خاست. (18)
در نقاط دور و نزدیک جنگهاى بسیارى بروز خواهد کرد ولى این علامت فرا رسیدن آخر زمان نیست . (19)
در روایات اسلامى نشانههاى ظهور به دو دسته نشانههاى حتمى و نشانههاى غیر حتمى تقسیم شدهاند. علائم حتمى ظهور آنهایى هستند که تحققشان بدون هیچ قید و شرطى الزامى است؛ اما علائم غیر حتمى، نشانههایى هستند که ممکن است تغییر یابند و یا به کلى حذف شوند .
6- زیاد شدن گناهان و مفاسد اخلاقى:
علامه مجلسى، در باب نشانههاى ظهور، روایتى را از امام صادق (علیه السلام) آورده که در آن، بیش از یکصد نوع گناه و انحراف اخلاقى، اجتماعى، اعتقادى و فرهنگى که در دوران غیبت، دامنگیر جوامع اسلامى مىشود، پیشگویى شده است. از جمله: رشوهخوارى، قماربازى، شرابخوارى، زیاد شدن زنا، لواط، قطع صله رحم، سنگدل شدن مردمان، اهتمام مردم تنها به شهوت و شکم، از میان رفتن شرم، نپرداختن زکات و خمس، کمفروشى، بىاعتنایى به اوقات نماز، آراستن مساجد به زیورآلات، گزاردن حج به انگیزههاى مادى و براى غیر خدا، رعایت نکردن احترام بزرگترها، پیروى از ثروتمندان، صرف کردن سرمایههاى عظیم در فساد و ابتذال و بىدینى، چاپلوسى و تملقگویى و ... (20)
در باور مسیحیان نیز به افزایش گناه و فساد به عنوان نشانههاى ظهور و حوادث آخرالزمان اشاره شده است:
این را نیز باید بدانى که در زمانهاى آخر، مسیحى بودن بسیار دشوار خواهد بود زیرا مردم خداپرست، پولدوست، مغرور و متکبر خواهند بود، و خدا را مسخره کرده، نسبت به والدین نامطیع و ناسپاس خواهند شد و دست به هر عمل زشتى خواهند زد. مردم سنگدل و بىرحم، تهمتزن و ناپرهیزکار، خشن و متنفر از خوبى خواهند بود و کسانى را که مىخواهند زندگى پاکى داشته باشند به باد تمسخر خواهند گرفت. در آن زمان، خیانت در دوستى امرى عادى به نظر خواهد آمد، انسانها خودراى، تندخو و مغرور خواهند بود و عیش و عشرت را بیشتر از خدا دوست خواهند داشت. به ظاهر افرادى مومن، اما در باطن بىایمان خواهند بود. فریب اینگونه اشخاص خوش ظاهر را نخور. (21)
بسیارى برخاسته، خود را نبى معرفى خواهند کرد و عده زیادى را گمراه خواهند نمود، گناه آنقدر گسترش پیدا خواهد کرد که محبت بسیارى سرد خواهد شد . (22)
کلام آخر:
با توجه به این نشانهها و نیز علائمى دیگر که بىشک واقع خواهد شد و معصومین (علیهم السلام) به آنها اشاراتى فرمودهاند، به نزدیکى باور مسلمانان و مسیحیان پیرامون موضوع آخرالزمان پى مىبریم و این امر مىتواند سرآغازى براى مطالعهاى دقیقتر در خصوص مهدویت باشد . انشاءالله
پىنوشتها:
1- در انتظار موعود، ص103 .
2- متى، 24: 30 و 31 .
3- بحارالانوار، ج52، ص240 .
4- بحارالانوار، ج52، ص230 .
5 - عصر ظهور، ص297 .
6- لوقا، 17: 28 و 29 و 30 .
7- حوزه، ش71، ص262 .
8- ارشاد، ج2، ص371 .
9- بحارالانوار، ج52، ص300 .
10- موعود، ش31، دجال (آنتى کریست در کتاب مقدس) .
11- رساله اول یوحنا، 2: 18 .
12- رساله اول یوحنا، 2: 18 .
13- منتخبالاثر، ص444 .
14- مرقس، 13: 24، 25، 26 .
15- روزگار رهایى، ص894 (به نقل از الحاوى للفتاوى، ج2، ص136) .
16- همان، ص896 .
17- متى، 24: 6 .
18- متى، 24: 7 .
19- مرقس، 12: 7 .
20- حوزه، ش71، ص273 .
21- نامه دوم پولس به تیمورتائوس، 3 .
22- متى، 24: 11، 12، 13 .
منابع و مآخذ: (به ترتیب اهمیت در نقل مطالب)
1. CD نور، 2، جامعالاحادیث - مرکز تحقیقات کامپیوترى علوم اسلامى .
2 . انجیل عیسى مسیح (ع) .
3 . کامل، سلیمان، روزگار رهایى، ترجمه علىاکبر مهدوىپور .
4 . کورانى، على، عصر ظهور، ترجمه عباس جلالى، سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ دوم 1371 .
5 . شفیعى سروستانى، ابراهیم، در انتظار موعود، مؤسسه فرهنگى موعود، چاپ اول 1376 .
6 . حوزه، شماره 71 و 70 ویژهنامه حضرت بقیةاللهالاعظم (عج)، مهر، آبان، آذر و دى 1374 .
7 . موعود، شماره 31، فروردین و اردیبهشت 1381 (دجال: مترجم اسماعیل نعمتالهى) .
منبع:
ماهنامه موعود جوان، ش 26 ، سهیلا صلاحى اصفهانى .
دجال دروغگوى فریبنده
در روایاتی که در مورد امام زمان و آخرالزمان موجود است؛ لفظ "دجال" نیز به کار رفته است. بنا بر روایات ظهور دجال یکی از نشانه های ظهور امام زمان (عج) می باشد که در این مطلب تا حد امکان دجال را معرفی می نماییم.
در فرهنگ جدید عربى - فارسى منجدالطلاب و فرهنگ لاروس معانى لغت دجال چنین آمده است: «آب طلا، گروه بزرگ انبوه، دروغگو، فریبنده لقب مسیح کذاب که در آخرالزمان ظهور کند.»
مرحوم علامه علىاکبر دهخدا این لغت را در لغتنامه خود، هم با تشدید «جیم » و هم بدون تشدید «جیم» ضبط نموده است.
مهدى پرتوى آملى درباره این لغت مىنویسد: «دجال صیغه مبالغه از لغت دجل و به معنى خدعه، نیرنگ، حیله و باطل است.»
شادروان دکتر محمد خزائلى تعبیرى زیبا و ظریف از لغت دجال کرده است: « دجال کلمهاى مرکب است و الف و لام آن همان الف ولامى است که در نام هاى دانیال وخرقیال هم وجود دارد و به معنى «خدا» است. جزء اول آن هر چه باشد به معنى «ضد» و «دشمن» است و دور نیست که با «دژ»، «دشمن» و«دشوار» هم ریشه باشد. (1) بنابراین تعبیر دجال یعنى : ضد خدا، دشمن خدا.
شکل ظاهرى دجال
دجال را با سیمایى عجیب مجسم کردهاند. صورتى آبله رو که یک چشم او کور شده - چشم راست – و چشم دیگرش در وسط پیشانى ، مانند ستاره صبح درخشان است. این بیت مولانا جلالالدین بلخى به یک چشم بودن دجال گواهى دارد:
او به سر، دجال یک چشم لعین
اى خدا فریادرس نعم المعین
شناسایی دجال
نام اصلى دجال، «صائد بن صید» و کنیهاش «ابو یوسف» است. از مادرى یهودى به نام «میمونه» به دنیا آمده و در جزیرهاى به یک صخره بسته شده است. چون سال از چهارصد هجرت بگذرد، باید منتظر بود تا ظاهر شود و این ازعلامات آخرالزمان است.
خراسان و کوفه از نقاطى هستند که به عنوان محل خروج و ظهور دجال ذکر شدهاند. خاقانى شاعر نامى قرن ششم هجرى قمرى محل ظهور دجال را چنین ذکر مىکند:
نه عیسى راست از یاران کمینه سوزنى در بر؟ نه سوزن شبه دجال است یک چشم و صفاهانى (2) ؟
کیفیت خروج دجال
کیفیت خروج دجال به این ترتیب است که سه سال قبل از خروجش در دنیا قحطی و خشکسالى مىشود. به این صورت که سال اول، ثلث باران و سال دوم دو ثلث باران معمولى نمىبارد و سال سوم حتى یک قطره باران از آسمان به زمین نمىبارد و یک برگ سبز از زمین روییده نمىشود. در این موقع که گرسنگى و تشنگى بر عالمیان سایه افکنده است، دجال خروج مىکند. هنگامه عجیبى بر پا مىشود و دجال به کمک پیروانش بر تمام شهرها مسلط مىشود و « بیتالمقدس» را که ساکنانش حاضر به تسلیم نمىشوند، محاصره مىکند. در چنین زمانى به هنگام نماز صبح و یا عصر، حضرت مهدى صاحبالزمان علیه السلام ظهورمىکند و با جماعت محصورین به نماز مىایستد. حضرت عیسى بن مریم علیه السلام نیز از آسمان فرود مىآید و به صاحب الامرعلیه السلام اقتدا مىکند. آنگاه حضرت صاحبالزمان علیه السلام از حصار خارج شده، دجال و پیروانش را از میان برمىدارد.
دجال در اعتقادات مسیحیت
مسیحیان دجال را «مسیح کذاب و دروغین» مىدانند که دشمن و ضد مسیح (3) است. قاموس کتاب مقدس (صفحه 460) دجال را اسم عام و دجال و دجالان را کسانى مىداند که تجسم مسیح را تکذیب مىکنند. در همین کتاب آمده است که کلمه دجال در جایى دیگر جز در رساله «یوحنا» یافت نمىشود و مقصود از دجال کسى است که با مسیح مقاومت و ضدیت مىنماید و مدعى آن باشد که خود او در جاى مسیح است و در رساله اول یوحنا، مىگوید: « و هر روحى که عیساى مجسم شده را انکار کند از خدا نیست. این است روح دجال، که شنیدهاید، مىآید و الان هم در جهان است» و نیز مىگوید: «دروغگو کیست؟ جز آن که مسیح بودن عیسى را انکار کند و آن دجال است.»
دجال در کلام امیرمؤمنان على علیه السلام
«اسبغ بن نباته» از امیرالمؤمنین علیه السلام پرسید: « یا امیرالمؤمنین دجال کیست؟ فرمودند که: آگاه باشید، دجال «صائد بن صید» است و شقى کسى است که او را تصدیق کند و سعید کسى است که او را تکذیب کند... و از دهى که معروف به یهودیه است ، خروج مىکند. چشم راستش از اصل خلقت ندارد به طورى که گودى حدقهاش نیست و دیگرى که در پیشانیش است، مانند ستاره صبح مىدرخشد و در چشمش مانند پارچه گوشت چیزى است گویا که با خون ممزوج است و در میان چشمش لفظ «کافر» نوشته شده به طورى که همه کس آن را مىخواند خواه نویسنده باشد و خواه نه . به دریاها داخل مىشود و آفتاب با وى سیر مىکند و در پیش رویش کوهى است از دود و در پشت سرش کوه سفیدى است که خلایق چنین مىدانند که آن طعام است و در ایام قحطی شدید خروج مىکند و به درازگوش سبز یا خاکسترى رنگ سوار شود و زمین در زیر پایش پیچیده مىگردد و به هیچ آب نمىگذرد مگر این که خشکیده مىشود به طورى که جایش تا روز قیامت خشک مىماند و به آواز بلند ندا مىکند، به نوعى که همه جن وانس و شیاطین، که در ما بین مشرق و مغرباند صداى او را مىشنوند. چنین مىگوید:
«اى دوستان من! به زودى به سوى من آیید. منم آن کسى که مخلوقات را خلق نمود و ایشان را درمحکم نمودن ترکیبشان با هم مساوى گردانید و اندازه صورتها و هیاتهاى ایشان را تعیین نمود و منم آن پروردگار شما که بر همه اشیا قادر است.»
و این دشمن خدا، اینها را دروغ مىگوید، زیرا که او مردى است که طعام مىخورد و در بازارها راه مىرود و پروردگار شما کور نیست و طعام نمىخورد و راه نمىرود و از مکانى به مکان دیگر منتقل نمىشود. آگاه شوید به درستى که بسیارى از تابعان او در آن روز اولاد ... و صاحبان طیلسان سبز هستند و آن پارچهاى است مانند ردا که بر سر و دوش انداخته مىشود.
خداوند عزوجل او را در شهر«شام» در بالاى تلى که معروف است به تل «افیق» سه ساعت از روز«جمعه» گذشته به دست کسى که مسیح بن مریم علیه السلام در پشت سرشنماز مىگزارد، به قتل مىرساند. آگاه شوید به درستى که بعد از این طامه کبرى واقع خواهد شد و آن خروج دابه (4) از زمین است. بعد از آن امام على علیه السلام فرمودند که : از من مپرسید که بعد از خروج دابه چه واقع خواهد شد. در آن حال «ترال بن سبره» به صعصعه گفت که: امیرالمؤمنین از این کلام اعجاز نظام، چه چیز اراده نموده؟ صعصعه گفت: یابن سبره! کسى که عیسى بن مریم علیه السلام در پشت سرش نماز مىگزارد، امام دوازدهم است!» (5)
سیماى دجال در ادب فارسى
از راه احادیث اسلامى، دجال به صورت شخصى مقابل و ضد عیسى بن مریم ، در ادبیات فارسى مجسم شده است. قدیمىترین دیوان شعر که در آن کلمه دجال و مفاهیم مرتبط با او در آن دیده مىشود « دیوان حکیم ناصرخسرو قبادیانى» است ( تولد 394 ق وفات 481 ق) حکیم ناصرخسرو 7 بار کلمه دجالرا در دیوان اشعار خود آورده و در دو مورد «جهان» را به «دجال» شبیه و مانند کرده است:
دجال چیست؟ عالم و، شب چشم کور اوست وین روز چشم روشن او کیست، بى ریب عالم دجال تست و تو به دروغش بستهاى و ماندهاى و گشته یگانه
از دیگر شاعرانى که مضامین زیبایى از کلمه دجال ساخته،« افضلالدین بدیل بن على خاقانى» شاعر قرن ششم هجرى است. دربین شاعران، خاقانى بیشتر از همه، این کلمه را در شعر خود آورده است. دجال 22 بار در شعر خاقانى دیده مىشود. در شعر برخى شاعران دیگر کما بیش این کلمه دیده مىشود. بعضى ترکیبات و مضامین که شاعران با استفاده از کلمه دجال ساختهاند، چنین است:
- دجال بند، آن که دجال را به بند مىکشد.
قلزم دجله عطا، مهدى دجال بند کسرى جمشید جام خسرو خورشید فر. "مجید بیلقانى"
- دجال جفا، کنایه از دغل کار وستمگر
لب بگشا ، هیکل عیسى بخوان کز دم دجال جفا مردهاند ."مولوى"
- دجال چشم، کنایه از یک چشم
چرا سوزن چنین دجال چشم است که اندرجیب عیسى یافت ماوا. "خاقانى"
- دجال خلقت، کنایه از بد نهاد
گر او هست دجال خلقت به رغمش تو را کم ز عیسى مریم ندارم. "خاقانى"
- دجال راى، کنایه از بد اندیش
چه مىخواهى از این دجال رایان چه مىجویى از این مهدى نمایان. "عطار نیشابورى"
- دجال شکل، کنایه از فریبکار
کید این دجال شکلان آخراندرچه فتاد چون لواى مهدى آخرزمان آمد پدید. "مجید بیلقانى"
- دجال طبع، کنایه از بد نهاد و ستم پیشه
از این دجال طبعان وا رهد دور نماند کار و بار عالم این طور . "وحشى بافقى"
- دجال فعل، کنایه از فریبنده
نه روح الله بر این دیر است چون شد چنین دجال فعل این دیر مینا. "خاقانى"
- دجال کیش، کنایه از دروغگو و بدکردار
پى دجال کیشان برگرفته به تو نیرنگ ایشان در گرفته تو را دجال شد چون هادى راه به جز دوزخ کجا یابى وطنگاه. "وحشى بافقى "
- دجال عالم سوز، اشاره به فریب دادن دجال جهانیان را.( فراگیرشدن ظلم و ستم در عالم)
اى دریغا مهدیى، کامروز از هر گوشهاى یک جهان دجال عالم سوز سر برکردهاند . "سنایى"
دجال در ادبیات عرفانى نیز، گذشته از تعبیرات و معانى دینى و کلامى، کنایه از اهل نیرنگ و حیله است.
کلام آخر
به نظر مىرسد که خروج دجال و فتنه او در جهان و کشته شدنش به دست حضرت مهدى علیه السلام، نمودار و رمزى از جنگ «نور» و «ظلمت» باشد. بیان دیگرى از مبارزه نیکى و بدى و پیروزى نهایى روشنى و خیر بر تاریکى و شر که در فرهنگ ایران به صورت هاى گوناگون مطرح است و در اقوام و ملل دیگر هم سابقه دارد. در اوستا کتاب مقدس زرتشتیان هم از جنگ اهریمن و اهورامزدا، گفتگوهاست و آیین مانویان هم براساس درگیرى دائمى نور و ظلمت پىریزى شده است.به هر حال، روزى که دجال ظهورکند و جهان، پر از ظلم و ستم باشد، حضرت مهدى صاحب الزمان علیه السلام مىآید و ریشه ظلم و بیداد را برمىکند و طومار دجال و دجال صفتان را در هم مىپیچد و آن هنگامى است که این آیه شریفه براى چندمین بار مصداق پیدا مىکند:
به هر حال، روزى که دجال ظهورکند و جهان، پر از ظلم و ستم باشد، حضرت مهدى صاحب الزمان علیه السلام مىآید و ریشه ظلم و بیداد را برمىکند و طومار دجال و دجال صفتان را در هم مىپیچد و آن هنگامى است که این آیه شریفه براى چندمین بار مصداق پیدا مىکند:
«و قل جاءالحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا.» (6) ؛ و به امتت بگو که رسول حق آمد و باطل را نابود ساخت که باطل خود لایق محو و نابودى ابدى است.
و آن روزى است که وعده الهى تحقق پیدا کند:
« و نرید ان نمن على الذین استضعفوا فىالارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین.» (7) ؛ و ما اراده کردیم که بر آن طایفه ذلیل و ضعیف در آن سرزمین منت گذارده و آنها را پیشوایان خلق قرار دهیم و وارث ملک و جاه فرعونیان گردانیم.
دجال کيست ؟
یکی از علائم ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) که در برخی روایات از علائم حتمی شمرده شده ، خروج شخصی به نام «دجال» است . او یک طاغوت بسیار حیله گر است و عده بسیاری را با خود همراه می کند.
دجال در لغت:
دَجَل به معنای روکش نمودن یک شئ است که باطن آن کمارزش باشد ولی روی آن را زرق و برق داده یا طلاکاری کنند بنابراین وقتی دجال را برای کسی بکار میبرند یعنی آن شخص منافق، دروغگو و فریبنده است[1] البته معانی متعددی که گاه به ده معنا میرسد برای این واژه ذکر شده است، که به عنوان نمونه به یکی از آنها اشاره شد.
او چشم راست ندارد ، و چشم دیگرش در پیشانی اوست ، و مانند ستاره صبح می درخشد، چیزی در چشم اوست که گویی آمیخته به خون است. وی در یک قحطی سختی می آید .
پیشینة دجال:
تاریخچه دجال به قبل از اسلام برمیگردد در کتاب انجیل نام دجال نیز به میان آمده است از آیات انجیل استفاده میشود که دجال به معنای دروغگو و گمراه کننده است و چنین استفاده میشود که داستان خروج دجال و زنده بودنش در آن زمان هم در بین نصاری شایع بوده و در انتظار خروجش بودهاند[2] در اسلام نیز سخن از دجال به میان آمده است و روایاتی در این موضوع از فریقین (سنی وشیعه) وارد شده است، که روایات اهل سنت در این باب به مراتب بیشتر از روایاتی است که در منابع شیعه موجود میباشد و اکثر روایات شیعه نیز در این موضوع برگرفته شده از منابع حدیثی اهل سنت میباشد.
حتمی بودن خروج او :
حضرت علی (علیه السلام) از پیامبر اکرم (ص) نقل می کند که فرمود:«پیش از قیامت ده امر حتمی واقع می شود ، که خروج سفیانی و دجال از امور حتمیه ای است که اتفاق می افتد.
روایات اهل سنت در این باب به مراتب بیشتر از روایاتی است که در منابع شیعه موجود میباشد و اکثر روایات شیعه نیز در این موضوع برگرفته شده از منابع حدیثی اهل سنت میباشد
نام و نسب او :
عده ای گویند که نام دجال؛ صائد بن صید یا ابن صیاد است ،و برخی مخالف این امر هستند در لغت دجال به معنی کذاب (بسیار دروغ گو) است، و فعل آن را به معنی «آب طلا و آب نقره دادن» دانسته اند. دجال را در زبان های انگلیسی و فرانسه،«آنتی کریست» نامیده اند که به معنی دشمن و ضد مسیح است.
خصوصیات فردی او :
حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید: «او چشم راست ندارد ، و چشم دیگرش در پیشانی اوست ، و مانند ستاره صبح می درخشد، چیزی در چشم اوست که گویی آمیخته به خون است. وی در یک قحطی سختی می آید ، و بر الاغ سفیدی سوار است»
در صحیح مسلم در کلام رسول خدا (ص) دجال چنین توصیف شده است:«او مردی چاق، سرخ روی ، با موی سر مجعد و اعور (چپ چشم) است ،چشمش همچون دانه انگوری است که بر روی آب قرار گرفته باشد»
عقیده او :
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:«او با صدای بلندی فریاد می زند که بین مشرق و مغرب ، صدایش را جن و انس و شیطان می شنوند (ممکن است این عمل به وسیله رسانه های موجود از قبیل ماهواره ، اینترنت و شبکه های رادیویی صورت بگیرد) و می گوید: ای دوستان من! به سوی من آیید. من هستم کسی که آفریده است؟ پس استوار ساخته و مقرر کرده و هدایت نموده است. (و مردم را به شرک فرا می خواند) و می گوید (انا ربکم الاعلی یعنی: من پروردگار برتر شما هستم).
او مردی چاق، سرخ روی ، با موی سر مجعد و اعور (چپ چشم) است ،چشمش همچون دانه انگوری است که بر روی آب قرار گرفته باشد
مکان خروج :
امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمایند:«او از شهری(در آن سوی ماوراء النهرین) و قریه ای که معروف به «یهودیه» است بیرون می آید» و در روایات دیگر مکانهای مختلفی برایش نقل شده است از جمله اصفهان، خراسان، سجستان
مرگ او :
رسول خدا (ص) می فرمایند:«دجال در امت من بیرون می شود در چهل روز ، پس خداوند عیسی بن مریم را مأمور می کند، او را طلب می کند و از بین می برد. و حضرت علی (علیه السلام) ضمن یک خطبه طولانی فرمود:«مهدی (علیه السلام) با یارانش از مکه به بیت المقدس می آیند، و در آن مکان بین آن حضرت با دجال و ارتش او، جنگ واقع می شود، دجال و ارتش او مفتضحانه شکست می خورند ، به طوری که از اول تا آخر آنها به هلاکت می رسند و دنیا آباد می شود و حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) عدالت و قسط را در جهان به پا می دارد، و طبق روایتی آن حضرت، دجال را در کناسه کوفه به دار می زند.
هر مؤمنی که دجال را ببیند، آب دهان خود را بر روی او بیندازد و سوره مبارکه حمد را بخواند، تا سحر آن ملعون دفع شود و در او اثر نکند چون او ظاهر شود، عالم را پر از فتنه و آشوب نماید
بعضی از علما چون شیخ صدوق(ره) با استناد به پاره ای از روایات از جمله روایت امیرالمومنین معتقدند که غرض و هدف الهی ، بر این تعلق گرفته است که دجال زنده باشد و کسی نتواند او را بکشد.
مرحوم محدث قمی (رحمه الله) می گوید: در روایت ابو امامه است که رسول خدا (ص) فرمودند: «هر مؤمنی که دجال را ببیند، آب دهان خود را بر روی او بیندازد و سوره مبارکه حمد را بخواند، تا سحر آن ملعون دفع شود و در او اثر نکند چون او ظاهر شود، عالم را پر از فتنه و آشوب نماید، و میان او و لشکر قائم (علیه السلام) جنگ واقع شود و بالاخره آن ملعون به دست مبارک حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) یا به دست عیسی بن مریم (علیه السلام) کشته شود.
البته عقیده شیعه بر این است که امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است که دجال را می کشد نه حضرت عیسی(علیه السلام)
نتیجه گیری
باتوجه به خصوصیاتی که ذکر شد و در بعضی موارد با هم اختلاف دارند، بعضی از جمله مرحوم صدر [*] معتقدند: همان گونه که از ریشه لغت دجال از یک سو و از منابع حدیث از سوی دیگر استفاده می شود، دجال منحصر به فرد معینی نیست ، بلکه عنوانی است کلی برای افراد پر تزویر و حیله گر که برای کشیدن توده های مردم به دنبال خود از هر وسیله ای استفاده می کنند، اما حقیقت این است که این حرف وجاهت علمی ندارد و با فرمایشات معصومین (علیهم السلام) سازگار نیست، چنانکه در ابتدای کلام گذشت و پیامبر اکرم (ص) نیز فرموده اند:«هر پیامبری بعد از نوح قوم خود را از فتنه دجال بر حذر داشت و من نیز شما را بر حذر می دارم، پس دجال آن بوده که از ابتدای تاریخ مردمان را از فتنه ای او بیم می داده اند و چنانچه کسی اشکال کند ، که اخبار مربوط به دجال ، اخبار آحاد و خبر واحد بوده و خبر واحد از اعتبار کافی برخوردار نیست ، در پاسخ به او می گوییم : اولا اخبار آحاد بر اساس آنچه در کتب اصولی آمده ، چنانچه سایر شرائط را داشته باشد ، از اعتبار کافی بر خوردار است و در ثانی ، محتوای حدیث دجال اگر از تواتر و فراوانی لفظی برخوردار نباشد ، حتماً از تواتر در معنا برخوردار است و این کافی است در صحت احادیث آن ، پس دجال از علائم قطعیه ای است که حتماً رخ خواهد داد، ولی برخی از تعریفات و توصیفاتی که دربارهاش در برخی کتابها شده است مدرک قابل اعتمادی ندارد. و این قضیه بدون تردید با افسانههایی آمیخته شده است که صورت حقیقی خود را از دست داده است.
در عین حال پاره ای از دانشمندان از جمله ؛ مرحوم علامه سید محمد صدر در جلد سوم موسوعة ارزشمند الامام المهدی با عنوان «تاریخ الغیبة الکبری» بحث مفصلی را به بررسی دجال اختصاص داده است ایشان معتقدند که اخبار دجال مبتلا به دو اشکال جدی هستند. اول ضعف سندی دوم دلالت بر ایجاد معجزات مضلّه که به لحاظ قوانین کلامی محال است. که خداوند سبحان قدرت خرق عادت و اظهار معجزه را به افراد گمراه و گمراهکننده واگذار نماید.
و بعضی از محققین دیگر ریشة تعریفات و توصیفاتی که در رابطه با دجال به ما رسیده است را به دو روایت برمیگردانند که در کتاب بحارالانوار و کتب دیگر نقل شده است که از دیدگاه علم رجال سند این دو روایت ضعیف میباشد و نمیشود به این توصیفات اعتماد نمود.[3]
به قول بعضی از محققین بزگوار[4] روایات را اگر حمل بر معنای رمزی کنیم از کنار گذاشتن آن روایت بهتر است، مخصوصاً روایات دجال که بعضی از آنها به شخص حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله ـ میرسد و متعین است که بگوییم رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به یک سلسه معانی حقیقی گسترده اجتماعی با این عبارت اشاره فرموده اند. .
در مجموع میتوان بیان نمود که دو دیدگاه راجع به دجال وجود دارد.
1 . دجال شخصی: که در برخی روایات توصیفاتی برای او ذکر شده است مانند دجال مردی چاق،سرخ رو، موی سر مجعّد، چشم راست او اعور، چشم او مانند دانه انگوری است که بر روی آب قرار دارد ، که بیان شد .[5]
و در روایت دیگر آمده است در زمان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ دجال موجود بوده است و نامش عبدالله یا صائد بن صید است. پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و اصحابش به قصد دیدار او به خانهاش رفتند او مدعی خدائی بود عمر خواست او را به قتل برساند ولی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ مانع شدند.[6]
قابل توجه است که محمد ابن یوسف گنجی در کتاب البیان صفحه صد و هشت در این مطلب تردید کرده روایتی را نقل میکند که فرزند صائد، دجال بودن خود را انکار میکند، اشاره مینماید به روایتی که مسلم از قول او نقل کرده است که میگوید: پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: دجال فرزند ندارد و من دارم و همچنین پیامبر فرمود دجال وارد بر مکه و مدینه نمیشود ولی من در مدینه به دنیا آمدم و اکنون میخواهم به مکه بروم.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . نگرش بر اخبار و علائم ظهور حضرت مهدی، علی اکبر عارف، چاپ شریعت، ص 181.
[2] . دادگستر جهان، ابراهیم امینی. ص 224، چاپ 78.
[3] . دادگستر جهان، ابراهیم امینی، ص 225، چاپ 78.
[4] . تاریخ غیبت کبری، سید محمد صدر، ترجمة افتخارزاده، ص 643.
[5] . صحیح مسلم، ج 9، باب 1094، ح 1947.
[6] . بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج 52، ص 193، چاپ اسلامی.
[7] . نشانههای یار و چکامة انتظار، مهدی علیزاده، ص 67، به نقل از موسوعة امام مهدی، سید محمد صدر.
[8] . اثبات الهداة، شیخ حرعاملی، ج 7، ص 405و مختصر بصائر الدرجات، ص 202 و الغیبه طوسی، ص 426 و خصال شیخ صدوق، ج 2، ص 431.
[9] غیبة نعمانی،ص 245.
[*] علامه سیدمحمد صدر در این باره میگوید: مفهوم دجال سمبل پیچیدهترین و خطرناکترین دشمن اسلام و خداست و این در واقع توصیف نمودن و جهانبینی ماتریالیستی غرب است[7] و عدهای دیگر از بزرگان نیز دجال را نماد و سمبل میدانند و این نکته را نیز باید توجه داشت جدا از اینکه روایات دجال قابل اعتماد هستند یا خیر و اینکه شیعه هم مانند اهل سنت مسأله دجال را قبول دارند یا نه و با چشمپوشی از اینکه دجال شخصی است یا نوعی یک نظریة دیگری نیز دربارة دجال وجود دارد و آن اینکه دجال را بعضی جزء اشراط الساعه و علائم قیامت شمردهاند اگر این احتمال پذیرفته شود پرونده بحث دجال در باب علائم ظهور بسته خواهد شد خصوصاً که بعضی روایات این برداشت را تأیید مینمایند از جمله روایتی از پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ که ده نشانه قبل از وقوع قیامت را شمارش میفرمایند از جمله خروج دجال که در منابع مختلف و معتبر این رایت نقل شده است.[8]