همراز مهدي
موضوعات
امام زمان مهدی (عجل الله فرجه) (32) قائم آل محمد (29) گالری عکس تصویر فیلم (29) روانشناسی اسلامی (26) کنکور دانشگاه مهدی (25) مذهبی و معنوی (25) عشق و محبت (22) فرهنگی اجتماعی (22) نماز قرآن سنت (22) فلسفه و عرفان لاهوتیان (21) انتظار فرج و ظهور (21) یا اباصالح المهدی (21) سلام و صلوات (19) اخلاقی و سخنرانی (17) حدیث حکایت روایت (16) گل نرجس (16) دجال ملعون (15) آموزشی تحقیقاتی (13) کتاب علم فن آوری (13) مقاله پیام نامه بیانیه (13) عدالت انسانیت مسلمانیت (12) زندگی و خانواده (12) صبر و خویشتن دارى (12) شعر و شاعر (12) مشاوره عمومی نظرات (11) دانلود نرم افزار (8) شجاعت و شهامت (8) غدیر خم (8) سفیانی ملعون (6) مسئله پاسخ سوال جواب (6) دعا مناجات دلنوشته (6) اطلاعات و اخبار (5) نویسنده و داستان (5) ادب هنر طنز (5) سیدحسنی خراسانی یمانی (4) سید عبدالعظیم حسنی (4) شهید و دفاع مقدس (3) فروشگاه اینترنتی (2) جبهه جنگ ایثار شهادت (2) مذهبي و معنوي (2) الاسلام القرآن الکریم الشیعه اهل البیت علیهم السلام (2) آموزشي تحقيقاتي (2) مقاله پيام نامه بيانيه (2) حديث حكايت روايت (2) فلسفه و عرفان لاهوتيان (2) فرهنگي اجتماعي (2) يا اباصالح المهدي (1) روانشناسي اسلامي (1) نويسنده و داستان (1) عدالت انسانيت مسلمانيت (1) كتاب علم فن آوري (1) آدينه و متفرقه (1) Mahdism Doctrine Islamic (1) مرجع تقلید فتوی مجتهد (1) كنكور دانشگاه مهدي (1) امام زمان مهدي (عجل الله فرجه) (1) ورزشی و سیاحتی (1) پزشکی بهداشتی سلامت (1) گل گیاه طبیعت محیط زیست (0) سیاست پول اقتصاد (0) اینترنت رایانه کامپیوتر موبایل (0) سینما تئاتر نمایش (0) آدینه و متفرقه (0) بدون موضوع (46)
صفحه ها
همراز توجه : بیننده عزیز سلام علیکم برای اینکه از این وبلاگ دیدن میکنید سپاسگذارم لطفا برای تعجیل در فرج آقا امام زمان (عجل الله)<1>ءالی<100>صلوات بفرستید که برای برآورده شدن حاجت هم خوب است. آثار نماز آثار نماز نخواندن ويژگي هاي حضرت مهدي (عجل الله) 5 ويژگي هاي حضرت مهدي (عجل الله) 4 ويژگي هاي حضرت مهدي عليه السلام 3 ويژگي هاي حضرت مهدي عليه السلام 2 ويژگي هاي حضرت مهدي عليه السلام 1 مدح و منقبت سوّمين اختر فروزنده امامت و ولايت پنجره امام زمان علیه السلام چهل داستان و چهل حديث از امام حسين (ع) درخشش پنجمين نور ايزدى رمضان، منتخب از مفاتيح الجنان آيين رمضان مناسبتها، احکام، ادعيه و آداب ابوالأسود دوئلي شاعر ايمان و ولايت صداي سخن عشق، حماسه ديني در ادب پیک در وضو شریک نگیرید! قدمگاه کتاب ديگر قرآن! تكلیف عاشق ساعت به وقت شرعی دوازده! علم امام به رفتار ما روزه خواری اکیدا ممنوع! مهر من نثار تو آمنه بنت شريد رسم عاشق کشی اسلام چگونه گسترش يافت؟ فرهنگ ايراني چهار پناهگاه قرآنی تشيع و انديشه‌ شيعي2 تشيع و انديشه‌ شيعي سرز مین مقدس و خاندان آل اشعر
فيدها
آفات غفلت‏ در عصر غيبت
 ایمان به غیب از اصول مسلّم دین‏
از اصول مسلم دین مقدس اسلام و همة ادیان آسمانی، مسألة «ایمان به غیب» است. غیب، یعنی چیزی که پنهان و پوشیده است. یک نقطة اساسی که مکتب الهی از مکتب مادی در آن نقطه از هم جدا می‏شوند؛ همین مسئله است. طرفداران مکتب مادی معتقدند عالم منحصر به همین محسوسات و موجودات مادی و طبیعی است و جز عالم حس، عالم دیگری نیست. جهان از ماده شروع می‏شود و به ماده هم ختم می‏گردد. به فرمودة قرآن:
[دهریّون‏] گفتند: جز زندگی دنیا چیزی نیست، دهر و طبیعت است‏ که ما را زنده می‏کند و می‏میراند.1
اما طرفداران مکتب الهی معتقدند عالم منحصر به جهان حس و طبیعت‏ نیست؛ بلکه عالمی در ماوراء این عالم حس و محسوسات وجود دارد به نام عالم غیب که پنهان از حس است و تمام محسوسات از آن عالم نشأت گرفته و به وجود آمده‏اند و سرانجام به آن عالم منتهی می‏شوند.
 در این حقیقت تردیدی نیست که تمام محسوسات در ذات خود معدومند و از خود هستی ندارند و هستی را از خارج از ذات خود گرفته‏اند. ما قبلاً نبودیم و الان هستیم و بعد هم به این کیفیت نخواهیم بود و به معدوم شدگان ملحق خواهیم شد. در این نیز شکی نیست که معدوم نمی‏تواند خود را موجود کند و ممکن نیست عدم و نیستی خود به خود مبدل به هستی شود، بلکه بدیهی است که معدوم نیاز به هستی‏بخش خارج از ذات خود دارد.
 
مرتبة حس، نازل‌ترین مرتبة هستی‏
تمام موجوداتی را که ما در اطراف خود می‏بینیم به همین فقر و نیاز ذاتی مبتلایند که احتیاج به هستی‌بخش خارج از ذات خود دارند و تردیدی نیست که آن موجود هستی‌بخش خارج از ذات معدومات، باید در ذات خود وجود محض و هستی مطلق باشد یعنی از هیچ جهت عدم و نیستی به ذات او راه نیابد. نه مسبوق به عدم باشد و نه ملحوق به عدم، وگرنه او هم در جرگة معدومات ذاتی قرار خواهد گرفت. او نه در احاطة زمان قرار می‏گیرد و نه در احاطة مکان و نه مُدرَک به ادراک می‏گردد؛ زیرا نازل‌ترین مرتبه‏ هستی، مرتبة حس است و هر چه درجة وجود بالا برود از عالم حس فاصله می‏گیرد و وارد عالم غیب می‏شود.
 شما در ساختمان وجود خود بنگرید، آنچه که عالی‏تر است غیب است و پنهان از حس، و آنچه که محسوس است نازل‌تر و کم‏ارزش‏تر است. قوة بینایی در وجود ما ارزشمند است و غیب است، اما حدقة چشم محسوس است و اگر عاری از بینایی باشد کور است و بی‏ارزش. شنوایی در وجود ما با ارزش است و غیب است، اما لالة گوش محسوس است و اگر عاری از شنوایی باشد کر است و بی ارزش. نیروی نطق و گویایی ارزش است و غیب است، اما زبان که قطعه‏ای گوشت در داخل دهان است محسوس است و اگر عاری از قدرت بیان باشد لال است و بی ارزش. فکر و عقل و هوش در وجود ما کمال است و غیب است یعنی با چشم دیده نمی‏شود و با گوش شنیده نمی‏شود و با دست لمس نمی‏گردد. پس هر چه که در ساختمان وجود ما محسوس است کم ارزش است و هرچه که غیب است و نامحسوس ارزشمند است و در مرتبة عالی از وجود است.
 
روحی در باطن عالم به نام غیب‏
 ملکات علمی یک انسان دانشمند غیب است و با هیچ‌کدام از حواس‏ ادراک نمی‏شود. ملکة نقاشی در دست یک هنرمند نقاش، غیب است و محسوس به هیچ حسی از حواس نمی‏باشد. درختی را می‏بینیم که در بهاران شاخ و برگ شاداب دارد و در فصل خزان آنها را از دست می‏دهد و سال دیگر از سر می‏گیرد. می‏فهمیم این درخت علاوه بر ساقه و شاخه و برگ، نیروی غیبی دیگری دارد به نام «روح نباتی» که این همه طراوت و شادابی درخت از آن است و آن غیب است و با حس ادراک نمی‏شود. در این عالم کبیر بنگرید، از اول پیدایش عالم و آدم علی الدوام انسان‏ها می‏میرند، حیوانات می‏میرند، نباتات می‏میرند، ولی می‏بینیم عالم همچنان سرپاست. انسان‏ها هستند، حیوانات و نباتات هستند، در صورتی که اگر عالم منحصر به همین محسوسات بود باید با مردن و از بین رفتن آنها بساط نسل موجودات از صفحة زمین برچیده شده باشد و حال آنکه همه چیز هست. معلوم می‏شود این عالم روحی در باطن خود دارد که غیب و پنهان از حس است و اوست که ایجاد و افناء می‏کند، زنده می‏کند و می‏میراند. انسان و حیوان و نبات می‏آفریند و آفریده‏های خود را از بین می‏برد و دوباره از سر می‏گیرد.
می‏درد می‏دوزد آن خیاط کو
می‏دمد می‏سوزد آن نفّاث2‏ کو
در قرآن کریم نیز می‌فرماید:
در هر روز [هر زمان‏] او در کاری است.3
شب را داخل در روز و روز را داخل در شب می‏کند4
زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون می‏آورد.5
و او بر هر چیز قادر و تواناست.6
نام مقدس آن غیب «الله» ـ جلّ جلاله و عظم شأنه ـ است.
و برای خدا هر چه در آسمان‏ها و زمین است، سجده می‏کند.7
غیب آسمان‏ها و زمین از آن خداست و تمام امور به او برمی‏گردد.8
مشرق و مغرب از آنِ خداست و به هر سو رو کنید، رو به خداست.9
او غیب و ناپیداست اما آثارش در همه جا پیداست. هیچ جا خالی از او نیست ولی او مستقر در هیچ جا نیست. او با همه چیز هست ولی هیچ‌کدام از آن چیزها نیست. باز از باب تقریب به ذهن در ساختمان وجود خود بیندیشیم. روح و جان در تمام نقاط وجود ما هست. در مغز سرمان هست. در انگشت کوچک پایمان نیز هست. در چشم و گوش و دست و پایمان هست. در ریه و کلیه و کبدمان نیز هست. اگر در یک زاویه از زوایای بدنمان نباشد، آن زاویه خواهد مرد؛ ولی با این همه، مستقر در هیچ جای از بدنمان نیست؛ زیرا اگر در یک نقطه از بدنمان باشد، نقاط دیگر بدن از آن خالی خواهد بود و خواهد مرد؛ و لذا هیچ جای بدن از روح خالی نیست. ولی در هیچ جای از بدنمان نیست. روح با تمام اعضا و جوارحمان از درون و برون هست ولی هیچ‌کدام از آنها نیست. روح نه چشم نه گوش نه دست نه پا، نه کلیه ‏است و نه... ولی با همة آنها هست. روح و جان در ساختمان وجود ما غیب است، محسوس ما و دیگران نیست.
 
نبوّت و امامت، آمیزه‏ای از حس و غیب‏
ذات اقدس الله ـ جل جلاله ـ هم در همه جای عالم هست ولی مستقر در هیچ‏ جای عالم نیست که منزه از مکان است. او با همه چیز هست:
او با شماست، هر کجا که باشید.10
ولی هیچ‌کدام از آنها نیست. هیچ‌جا خالی از خدا نیست ولی خدا مستقر در هیچ جا نیست. خدا از هیچ چیز جدا نیست ولی هیچ چیز خدا نیست. او غیب است و مبدأ و منتهای عالم هستی همو است:
إنّا لله و إنّا إلیه راجعون.11
عالم هستی از غیب نشأت گرفته است و به غیب باز می‏گردد. حال از ذات‏ اقدس الله ـ جل جلاله ـ که درجة اول غیب است، پایین آمده و می‏رسیم به مرتبة وحی و نبوت که درجة دوم غیب است. یعنی آن نیز پنهان از حس است؛ آن نیروی معنوی که عالی‏ترین مرتبة درک و شعور انسانی و مرتبط با عالم اعلای ربوبی است، در احاطة هیچ‌یک از حواس ظاهری قرار نمی‏گیرد و لذا برای اینکه آن نیروی غیبی، از لحاظ تعلیم و تربیت، در دسترس عالم حس قرار گیرد، حضرت خالق حکیم فرد کاملی از انسان‏ها را بر می‏گزیند و او را حامل وحی و نبوّت قرار می‏دهد و حس و غیب را با هم می‏آمیزد. او را از جنبة غیبی با خودش مرتبط می‏گرداند و از جنبة حسی به بشر متصل می‏سازد و می‏گوید:
بگو، من مثل شما بشری هستم که [از عالم رب‏] به من وحی می‏شود.12
 پیامبر اکرم(ص) همان انسان کاملِ گیرندة وحی است که از نظر جسم و بدن محسوس است اما از نظر وحی و نبوت غیب و از حس ما پنهان است. امامت نیز که از حیث تبیین و اجرای وحی خدا تداوم بخش نبوت است به همین منوال است؛ یعنی امام از لحاظ جسم و بدن، محسوس است اما از لحاظ امامت که همانند یک نیروی معنوی است، غیب است و از حس ما پنهان است. امامت، یعنی زعامت و پیشوایی عقل‏های آدمیان. عقل در وجود انسان یک نیروی غیبی است و طبعاً نیاز به یک زعیم و پیشوای غیبی دارد. خالق حکیم، عالم را بر محور وجود انسان می‏چرخاند که فرموده:
تمام آنچه را که در آسمان‏ها و زمین است مسخّر شما [و در مسیر خدمت به شما آدمیان‏] قرار داده است.13
و تمام فرشتگان را به خضوع و سجده در برابر انسان واداشته است:
وقتی خدای تو به فرشتگان گفت: در برابر آدم به سجده بیفتید، تمام آنها همگی سجده کردند.14
 
امام(ع) عالِم به حقایق عالَم‏
بنابراین، کسی که می‏خواهد امامت بشر را به عهده بگیرد، باید توانایی‏ تدبیر و تسلط بر تمام عالم را داشته باشد. کسی که می‏خواهد عقل بشر را بچرخاند؛ باید بتواند تمام آسمان‌ها و زمین‌ها را بچرخاند؛ زیرا تمام سماوات و ارضین به فرمودة خالقشان بر محور عقل بشر می‏چرخند و از این رو است که می‏گوییم، تنها کسی می‏تواند هادی عقل بشر باشد که از طرف خالق عقل بشر برای همین کار آفریده شده باشد و ابزار هدایت عقل به دست او داده شده باشد، چنان که فرموده است:
ما آنان را پیشوایان و امامانی قرار داده‏ایم که با [ابزار] فرمان ما رهبری می‏کنند.15
آیا فرمان او چیست؟ همان است که خودش فرموده است:
فرمان او این است که هر چه را بخواهد دستور می‏دهد: موجود شو. او هم موجود می‏شود.16
 فرمان خدا ایجاد است و این فرمان به دست امام داده شده است. امام به‏ اذن خدا هم عالم به حقایق تمام اشیاء و هم قادر به ایجاد تمام اشیاء است. از این روست که مولای ما امام امیرالمؤمنین(ع) فرمود:
ای مردم! [من تا در میان شما هستم و] تا مرا از دست نداده‏اید، از هر چه که می‏خواهید از من بپرسید و از من بهره بگیرید؛ چرا که من به راه‏های آسمان‏ها بهتر از راه‌های زمین آگاهی دارم.17
 
امامت بدون اذن خدا خیانت است‏
لذا جز دارندگان مقام وحی و اذن خدا، هر کسی ادعای امامت و زعامت‏ عقل بشر را بنماید او یا اوّل خائن به بشر است و یا اول جاهل به حال بشر و یا هر دو! آدم‏سازی به این سادگی نیست که هر کسی مدعی آن گردد. درست کردن یک آبگوشت چقدر دقت می‏خواهد؟ اگر نیم مثقال نمکش کم و زیاد بشود قابل خوردن نیست. درست کردن یک انسان چقدر دقت می‏خواهد؟ درجة شهوت و غضب انسان اگر اندکی از حد تعادل خارج شود، دنیا را به آتش می‏کشد.
 این دنیای بشری است که هم اکنون می‏بینید چه زندگی جهنمی به وجود آورده‏اند و نفس‏ها را در سینه‏ها تنگ کرده‏اند. در همه جا جز فساد و جنایت و خیانت چیزی مشاهده نمی‏گردد، چرا؟ چون شهوت و غضب بشر از حد تعادل خارج شده است و معدّل‏ (تعدیل‌کننده) ندارد. آشپزها نالایقند و عرضة پختن عقل بشر را ندارند که این چنین لقمه‏های تلخ و ناگوار و گلوگیر نکبت و نفرت تحویل جوامع می‏دهند. آن کیست که بتواند در دامن خود سلمان و ابوذر و مقداد را بپروراند و مالک اشتری بسازد که در عین داشتن فرمانروایی یک مملکت در میان مردم آنچنان ساده حرکت می‏کند که کسی احتمال نمی‏دهد او (حتی) کدخدای یک دهی باشد.
آن کشور اسلامی مجموعه‏ای به هم پیوسته از چند کشور از مصر و عراق و شام و حجاز و یمن و روم و ایران بود و امیرالمؤمنین(ع) حاکم بر آن کشور پهناور بود و مالک اشتر هم استاندار آن حضرت یعنی فرمانروای در یک مملکت، شاید ایران و روم، بود. اما این ریاست و این قدرت، کمترین تغییری در وضع روحی او نداده بود در حالی که شراب مقام و ریاست از آن شراب‏های مردافکنی است که اگر جرعه‏ای از آن به کام کسی برسد و میز و صندلی رنگ و رو رفته‏ای نصیبش شود، آن قدر نعره می‏کشد و پا به زمین می‏کوبد که گوش فلک را کر می‏کند. امام امیرالمؤمنین(ع) فرموده‏اند:
مستی حکومت، بسیار دیرتر از مستی خمر مرتفع می‏شود.18
 می‏گویند: جوجه پهلوانی پیش شراب‏فروشی رفت و گفت: به قدر یک‏ تومان مثلاً به من شراب بده. او گفت: عمو! یک تومان شراب به قدر یک قاشق چایی هم نمی‏شود! گفت: تو همین قدر سبیلم را تر کن بد مستی‏هایش با خودم!!
حالا هستند کسانی که از شراب ریاست تنها سبیلشان تر شده است و بقیه‏اش بد مستی است.
 
مالک اشتر، تربیت شدة مکتب امامت‏
مالک اشتر فرمانروا در حالی که یک پیراهن بلند کرباسی بر تن داشت و عمامة کوچکی بر سر از مقابل یک مغازة خرمافروشی می‏گذشت. صاحب مغازه که جوانی بود، کنار مغازه‏اش نشسته و خرما می‏خورد. چشمش که به مالک افتاد از وضع لباس ساده و رفتارش گمان کرد او فردی است که از روستا به شهر آمده است. هوس کرد اندکی با او شوخی کند و سر به سرش بگذارد. هستة خرما را از دهانش درآورد و به سمت مالک پرتاب کرد. هسته به عمامة مالک خورد. او اعتنایی نکرد و رد شد. هستة دوم به پیشانی او خورد، مالک نگاهی به جوان کرد و بدون اینکه چیزی بگوید عبور کرد! هستة سوم به گردن مالک خورد و همچنان رفت تا از چشم جوان دور شد. مردی که از پشت سر می‏آمد و ناظر جریان بود با شتاب و ترس و وحشت به جوان رسید و گفت: این مرد را نشناختی؟ گفت: نه. مردی از روستاییان بود و خواستم با او شوخی و تفریحی کرده باشم. گفت: ای بیچاره، او مالک اشتر استاندار امیرالمؤمنین(ع) و فرمانروای مملکت است. جوان تا اسم مالک اشتر را شنید بر خود لرزید و سخت پریشان شد که هم اکنون مأموران می‏رسند و دست‌بندم می‏زنند و به عقوبت‌گاهم می‏کشند.
مرد گفت، تا دیر نشده است تند برو و دست و پایش را ببوس و عذر جسارت بخواه که شاید عفوت کند. جوان با شتاب آمد و او را ندید. از کسانی پرسید که مردی را با این وضع و با این لباس در این گذرگاه ندیده‏اید؟ آنها گفتند، اگر حضرت مالک را می‏گویی داخل این مسجد رفت. جوان داخل مسجد شد، دید در حال نماز است، ایستاد نمازش تمام شد. افتاد روی قدم‏های مالک که ای بزرگ! عفوم کن، نفهمیدم، اشتباه کردم، شما را نشناختم. مالک از زمین بلندش کرد و گفت: فرزندم، من برای تو به مسجد آمدم و این نماز را هم برای تو خواندم و از خدا خواستم که تو را بیامرزد. من از تو راضی هستم، برو که خدا از تو راضی باشد.
این یعنی آدم و یعنی انسان. اگر دستور می‏داد او را بگیرید و ببندید و به‏ چارمیخش بکشید و... در این صورت او دیگر آدم نبود. بلکه ببر و پلنگی بود اما او با این عمل، هم وقار و هم متانت و بزرگواری روحش را نشان داد و هم ناپخته و خامی را آدم کرد. آری، قرآن کریم در مقام مدح این نمونه‏های انسانی است که می‏فرماید:
بندگان حضرت رحمان آن کسانی هستند که در میان مردم با تواضع و افتادگی خاصی حرکت می‏کنند و به هنگام برخورد با مردم نادان [و در جواب خشونت آنان‏] به آنها سلام می‏کنند.19
 
 اصلاح‏طلبان مفسد و مغرور
 اینها پرورش یافتگان مکتب وحی و نبوت و امامتند. اینها اگر از دست‏ طاغوت‏ها مجالی می‏یافتند دنیا را غرق در نور انسانیت و آدمیت می‏کردند و حلاوت و شیرینی زندگی را به ذائقه‏ها می‏چشاندند. اینک چقدر مضحک و خنده‏آور است که یک مشت مردمی که غرق در هوای نفسانی خود هستند و غیر از اشباع شهوات حیوانی به چیزی نمی‏اندیشند و چیزی نمی‏طلبند (برجهان حکمرانی می‌کنند). آری اینان دم از اصلاح بشر می‏زنند و سخن از حفظ حقوق بشر به میان می‏آورند و با افکار و آراء ناقص خود دم به دم کشتی حیات بشر را به غرقاب فنا نزدیک‌تر می‏کنند. به فرمودة قرآن:
وقتی به آنان گفته شود، ایجاد فساد در زمین نکنید می‏گویند: خیر، ما مصلحیم.20
آخر شما کجا و اصلاح بشر کجا. شما دارید افساد می‏کنید. تیشه به ریشة خود و دیگران می‏زنید. (می‌گویند) اصلاً برنامة اصلاح بشر تنها برنامة ما و راه و رسم حفظ حقوق بشر تنها راه و رسم ماست.
آگاه باشید، اینها مفسدند و خودشان نمی‏فهمند.21
وقتی به آنها گفته شود، شما هم مثل دیگران ایمان بیاورید (در مقابل فرمان خالق خود تسلیم شوید) می‏گویند، مگر ما سفیهیم‏ و ابله و نابخردیم که همراه سفیهان بشویم.22
 مگر ما مرتجع و کهنه‏پرستیم که با کهنه‏پرستان همراهی کنیم و اهل‏ مسجد و جلسه و ذکر و دعا بشویم.
متوجه باشید! آنها خودشان سفیهند، ولی پی به سفاهت خود نمی‏برند.23
در میان مردم کسانی هستند که گفتارشان بسیار شگفت‏انگیز و فریبنده است، چنان قاطعانه حرف می‏زنند که خدا را شاهد بر نیات خود می‏گیرند و حال آنکه سرسخت‏ترین دشمنان خدا همانها هستند. همین‏ها اگر به حکومت برسند دست به ریشه‏کن کردن دین و ایمان ‏مردم می‏زنند، آبادی‏ها را ویران و نسل‏ها را فاسد می‏کنند.24
 
 مراتب غیب و مصداق بارز ایمان به غیب‏
حاصل اینکه غیب در درجة اول الله است و بعد نبوت و سوم‏ امامت. آنگاه در میان انبیاء و اولیاء(ع) یک فرد استثنایی هست که هم امامتش غیب است و هم شخص وجود مبارکش. و او وجود اقدس امام حجت بن‏الحسن المهدی(عج) است. سایر انبیا و اولیا(ع) نبوت و امامتشان غیب بود ولی شخص خودشان محسوس و در مرئی و منظر مردم بود، اما حضرت امام دوازدهم(ع) هم امامتش غیب و هم شخص خودش غیب است و از نظرها پنهان. ایمان به غیب با تمام مصادیقش از مختصات و ویژگی‏های متقیان است که قرآن کریم در اولین آیات از سورة مبارکة بقره اولین صف از صفات متقیان را ایمان به غیب معرفی کرده و فرموده است:
الۤمۤ٭ ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتّقین٭ الَّذین یؤمنون بالغیب.25
[متقین‏] کسانی [هستند] که به غیب ایمان می‏آوردند.
در تفسیر این آیه از امام(ع) نقل شده است که:
«متقین» شیعة علی [بن ابیطالب‏] هستند و «غیب» حجت غائب است‏ [یعنی از مصادیق غیب آن امام غائب است‏].26
ما خدا را شاکریم که این توفیق را شامل حال ما کرده که بتوانیم هم معتقد به امامتش باشیم و هم معتقد به ولادت و حیات و عمر و غیبت طولانیش باشیم و بدانیم آن وجود اقدس هم اکنون روی این زمین زنده است و از همین هوا تنفس می‏کند، ولی به اراده و خواست خدا غایب و از چشم‏ها پنهان است تا روزی که خدا بخواهد ظاهر شود و دست به اصلاح عالم بگشاید و این غیبت طولانی امام(ع) نیز یک صحنة امتحانی بسیار بزرگی است که خدا برای بشر پیش آورده است. رسول خدا و ائمة هدی(ع) برای مردم زمان غیبت اظهار نگرانی‏ها می‏کردند و احیاناً ناله‏ها و گریه‏ها داشتند. از جمله به این جریان توجه فرمایید:
از سدیر صیرفی از اصحاب امام صادق(ع) منقول است که گفته است:
روزی من با مُفَضّل ‏بن عمر و ابوبصیر و اَبان بن تَغْلِب به حضور امام صادق(ع) شرفیاب شدیم. دیدیم امام(ع) روی خاک نشسته و همچون مادر فرزند مرده ناله و گریه می‏کند و این جملات را می‏گوید:
سیّدی غیبتک نفت رقادى و ضیّقت علیّ مهادى و ابتزّت منّى راحة فؤادى.
ای آقا و ای سرور من، غیبت تو خواب از چشمم ربوده، آسایش از جانم‏ برداشته و زندگی را بر من تنگ کرده است.
از این قبیل جملات می‏گوید و سیل اشک بر رخسارش فرو می‏ریزد. ما از دیدن آن وضع و حال و شنیدن این جملات تعجب کردیم! آتش بر جانمان افتاد و هوش از سرمان پرید که چه مصیبت جانکاهی بر امام وارد شده که این چنین ناراحت شده است. پرسیدم: مولای من، چه حادثة ناگواری پیش آمده که اینگونه غمگینتان ساخته است؟ امام(ع) آهی از اعماق دل برکشید و فرمود: امروز به فکر زمان غیبت فرزندم مهدی(ع) افتادم که مردم آن زمان چه گرفتاری‏ها خواهند داشت و بر اثر طول غیبت او شک و تردید در دل‏ها به وجود می‏آید و بسیاری از دین خارج می‏شوند و منکر اصل ولایت و امامت می‏گردند. از این فکر امواج غصه و غم بر دلم فرو ریخت و اشکم جاری شد.27

برادران رسول اکرم(ص) در آخرالزمان‏
چهارده قرن قبل، امام صادق(ع) از اندیشة وضع زمان فعلی ما آنچنان‏ دگرگون می‏شود که مثل مادر جوان مرده می‏نالد و می‏گرید. پس ما که هم اکنون امواج سهمگین آن طوفان را در سراسر دریای زندگی خویش احساس می‏کنیم، چگونه باید بشویم. منتهی ما آن درک امام صادق(ع) را از سنگینی موضوع غیبت و پیامدهای هلاک‏انگیز آن نداریم و لذا آنگونه احساس حزن و اندوه فراوان نمی‏کنیم وگرنه از شدت پریشان حالی از زندگی بیرون رفته و سر به بیابان می‏گذاشتیم. آن امام بزرگ می‏فرمود:
متوجه باشید، قسم به خدا امام شما سال‏هایی از روزگارتان را در غیبت خواهد بود و شما مورد آزمایش سخت قرار خواهید گرفت تا آنجا که گفته می‏شود، او از دنیا رفت، کشته شد، به هلاکت رسید. به کدام دره‏ای وارد شد در حالی که دیدگان مؤمنان بر آن امام اشک می‏ریزد و شما همچون کشتی‏هایی که دستخوش امواج دریا شده و سرنگون می‏شوند دگرگون خواهید شد.28
روزی پیامبر اکرم(ص) در میان اصحابشان چنین دعا کردند:
خدایا، برادران مرا به دیدار من برسان.
حضرت این جمله را دوبار فرمودند. اصحاب گفتند، ای رسول خدا! مگر ما برادران شما نیستیم. فرمود: «نه، شما اصحاب و همراهان من هستید. برادران من کسانی هستند در آخرالزمان که به من ایمان می‏آورند در حالی که مرا ندیده‏اند. هر یک از آنها چنان در دینش ثابت است که دین نگهداریش از تراشیدن خارهای درخت قتاد در تاریکی شب بسی دشوارتر است. یا مانند کسی که آتش درخت غضا را در دست گرفته باشد».29
کسی که در شب تاریک دست بالای شاخة پر از خارهای تیز همچون‏ سوزن بگذارد و بکشد پایین چقدر دشوار است؟ دشوارتر از آن نگه داشتن دین در آخرالزمان است.
 «غضا» نام درختی است که چوب آن حرارت آتش را تا مدت زیادی در خود نگه می‏دارد و به زودی خاموش نمی‏شود و به همین جهت زغال آن مطلوب است.
 
دشواری‏های زندگی در آخرالزمان‏
رسول خدا(ص) فرمود:
زمانی بر مردم می‏آید که بی همسر ماندن حلال می‏شود.
گفتند: یا رسول الله، شما ما را امر به ازدواج کرده‏اید حال چطور می‏فرمایید ترک آن حلال می‏شود.
فرمود: «بله، من دستور ازدواج داده‏ام ولی در آن زمان طوری‏ می‏شود که والدین سبب هلاک فرزندشان می‏شوند. اگر والدین نشوند، زن و فرزندش سبب هلاکتش می‏شوند. و اگر زن و فرزند هم نداشته باشد، اقربا و خویشاوندان و همسایگانش به وادی هلاکتش می‏افکنند». گفتند: این چگونه می‏شود ای رسول خدا. فرمودند: «او را به خاطر کمبود مال و تنگدستی و ضیق معیشت، توبیخ و سرزنش می‏کنند و به کارهای فوق طاقتش وا می‏دارند و سرانجام او را به وادی‏های هلاک و تباهی می‏افکنند.»30
 چه بسیارند پدران و مادرانی که فرزندان خود را به دست آوردن پول بیشتر و نیل به مقامات دنیایی عالی‏تر به بلاد کفر و کشورهای غیر اسلامی می‏فرستند و کمک‏های مالی می‏کنند و گویی اصلاً نمی‏اندیشند که اینها در آنجا اندک دین و ایمانی هم که دارند از دست می‏دهند و مخصوصاً اگر تولید فرزندانی کرده باشند و آنها در آن محیط پرورش یابند، کلاً رنگ غیر دینی به خود می‏گیرند. آیا اینان نزد خدا مسئولیتی ندارند و مصداق گفتار پیامبر خدا(ص) نشده‏اند که فرمود:
در آن زمان پدر و مادر، سبب هلاک فرزندشان می‏شوند.

امام زمان(ع) حاضر است ولی ظاهر نیست‏
حاصل آنکه ایمان به غیب که سرمایة اصلی ما مسلمانان است، باید در زندگی اثر بارزی داشته باشد و زندگی ما را از زندگی کافران جدا کند. تنها ادعای اینکه ما ایمان به خدای غیب و وحی و نبوت و امامت غیب و امام غائب داریم کافی نیست. اثر این ایمان باید در زندگی بارز گردد. امام از نظر ما غائب است اما ما که از نظر او غائب نیستیم. ما خطاب به امام می‏گوییم:
أشهد أنک ترى مقامى و تسمع کلامى و تردّ سلامى.
من شهادت می‏دهم، تو [ای حجّت خدا] جای ایستادنم را می‏بینی و سخنم را می‏شنوی و به سلامم جواب می‏دهی.31
کسی که این چنین می‏گوید خود را معتقد به آن نشان می‏دهد، چگونه‏ ممکن است کاری یا گفتاری برخلاف و پسند او انجام بدهد. حضرت امام باقر(ع) فرمودند:
اگر اینگونه معتقد باشید که ما همراه شما چشم بینا و گوش شنوا نداریم، بد اعتقادی دربارة ما داشته‏اید. به خدا قسم هیچ چیز از اعمال شما بر ما مخفی نیست. [هم اعمال‏ شما را می‏بینیم و هم گفتار شما را می‏شنویم]. همة ما را حاضر بدانید. خودتان را به کار خوب و خیر عادت دهید. از اهل خیر باشید و [در میان مردم‏] به اهل خیر بودن شناخته‏ شوید.32
 بین «ظهور» و «حضور» فرق است. امام(ع) اکنون ظاهر نیست، اما حاضر هست و شاهد اعمال و احوال ماست. طوری زندگی کنید که مردم شما را متقی و عادل بشناسند و از خوبی‏ انگشت‌نما باشید.
حضرت بقیةالله ـ ارواحنا فدأه ـ ضمن توقیعشان به مرحوم شیخ مفید(ره) مرقوم فرموده‏اند:
ما هیچ‌گاه در مراعات حال شما، اهمال روا نمی‏داریم و شما را فراموش نمی‏کنیم. اگر این عنایات ما نسبت به شما نبود، دشواری‏ها بر شما فرود آمده‏ بود و دشمنان، شما را لگدمال کرده بودند.33
آنچه بین ما و شیعیان فاصله انداخته، اعمال ناپسندی است که آنها انجام می‏دهند و خوشایند ما نمی‏باشد.34
 
تقوی و پرهیز از محرمات در عصر غیبت
 البته چراغانی کردن در ایّام میلاد مبارک آن امام عزیز و اطعام و پذیرایی از دوستان آن حضرت بسیار خوب است و مصداق تعظیم شعائر است اما آنچه که خودشان بیش از همه چیز از ما خواسته‏اند تقوی و ورع و پرهیز از محرمات و دوری کردن از گناه است که حضرت امام صادق(ع) فرموده‏اند:
بر شما باد پرهیز از گناه و راست‌گویی و امانت‏داری و پاکدامنی.35
این مطلب باید باورمان بشود که سرّ اثرنابخشی اعمال عبادی ما در روح‏ ما همین ناپرهیزی ما از گناهان است، که همان حضرت(ع) فرمودند:
آن تلاش و کوشش در امر عبادت که با ورع و پرهیز از گناه همراه‏ نباشد، نفعی نخواهد داشت.36
ما بحمدالله اهل نماز و روزه و حج و دیگر عبادات هستیم ولی یاللاسف که مانند بیماری شده‏ایم که داروی شفابخش می‏خورد، اما پرهیز از غذاهای زیان‏بخش نمی‏کند. طبیعی است که این ناپرهیزی آن دارو را بی‏اثر می‏سازد و احیاناً بر شدّت بیماری می‏افزاید. از خدا می‏خواهیم به ما رشد عقلی و توفیق پرهیز از گناه عنایت بفرماید تا عبادت‏های ما در روح و جانمان اثر گذار گردد.
 
خداوند بهترین طراح نقشه‏ها
سلاطین عباسی شنیده بودند که پیامبر اکرم(ص) فرموده است فرزندی از خاندان پیامبر به وجود خواهد آمد که جبّاران را سرکوب کرده و در سراسر جهان اقامة قسط و عدل خواهد نمود و همچنین شنیده بودند آن فرزند از صلب حضرت ابی‌محمد حسن عسکری(ع) متکوّن خواهد شد. از این جهت ترس و وحشت شدیدی در دستگاه حکومت عباسی پیدا شد و خواستند علاج واقعه را پیش از وقوع بکنند. دستور دادند امام هادی(ع) را با فرزندشان امام حسن عسکری(ع) از مدینه به عراق منتقل کردند و در سامرا که پادگان نظامیان بود اسکان دادند و دقیقاً تمام جریاناتی را که در خانوادة امام عسکری(ع) می‏گذشت، تحت مراقبت گرفتند.
 جاسوس‏ها از مرد و زن در داخل و خارج گماشتند که اگر زنی از خاندان‏ امام عسکری(ع) حامل شد و یا پسری به دنیا آمد، به دربار خلافت گزارش بدهند؛ از این طریق می‏خواستند راه را بر تدبیر و تقدیر حضرت حق ببندند. در حالی که پیش از آنها فرعون مصری نیز این چنین نقشه‏ای برای جلوگیری از پیدایش موسی بن عمران(ع) اجرا می‏کرد. کاهن‏های زمانش شبی را معین کرده و گفتند: امشب نطفة‏ آن کودک منعقد خواهد شد. دستور داد آن شب هیچ مردی حق ندارد در کنار زنش باشد. مردها را از زن‏ها جدا کردند. او نمی‏دانست که:
آنها نقشه‌ای دارند و خدا هم نقشه‏ای دارد اما خدا بهترین طراح‏ نقشه‏هاست.37
طوری پیش آمد که آن شب در کاخ اختصاصی خود فرعون نطفة موسی‏(ع) منعقد شد و در تمام دوران حمل احدی از حمل مادر موسی(ع) آگاه نشد. در خاندان امام عسکری(ع) نیز که در نزدیکی کاخ عبّاسیان قرار داشت جناب نرجس همسر بزرگوار امام(ع) حامل بود اما احدی از حمل آن بانو جز امام عسکری(ع) آگاه نبود و عجیب اینکه خود آن بانو نیز از حمل خویش آگاهی نداشت.
 
ضرورت هوشیاری اهل ایمان در عصر غیبت‏
فعلاً ما در زمان غیبت در یک صحنة بسیار دشوار امتحانی قرار گرفته‏ایم. این همان زمانی است که فرموده‏اند. دینداری در آن، از نگه داشتن آتش در دست دشوارتر است و لذا مراقبت بسیار لازم است تا این گوهر گرانبهای ایمان به غیب را سالم نگه داریم و با جانی مطهر و منور به عالم برزخ وارد شویم و باورمان بشود که تا پاک نرویم به جایگاه پاکان راهمان نمی‏دهند.
 البته اعتقاد به این داریم که محبّ علی(ع) جهنّمی خالد (همیشگی) نخواهد شد، امّا شستشو و تطهیر حتماً و قطعاً لازم است. طوری آلوده نرویم که بخواهند در برزخ و محشر تطهیرمان کنند، که تطهیر در آنجا تحملش بسیار رنج‏آور و دشوار است. تا زنده‏ایم از خداوند مهربان بخواهیم که به حرمت مقربان درگاهش توفیق توبة حقیقی به ما عنایت کند تا با روحی پاک و نورانی از مادر دنیا متولد بشویم و در آن عالم در سایة لطف و مرحمت مولایمان امیرالمؤمنین(ع) مشمول رحمت حضرت حق قرار گیریم. ان شأالله.
  پروردگارا! ما را در زمرة منتظران حقیقی حضرتش(ع) قرار بده؛ به حرمت امام زمان(ع) در فرجش تعجیل بفرما؛ دشمنی با دشمنانش را در دل‏های ما بیفزا؛ و حُسن عاقبت به همه‏ی ما عنایت بفرما.
 
 
پی‌نوشت‌ها:
٭ این سخنرانی در تاریخ 15 شعبان المعظم 1425 برابر با 10 مهر 1383 ایراد شده است. صفیر هدایت، ش 30، با تلخیص. 
1. سورة جاثیه(45)، آیة 24.
2. نفّاث: دمنده.عصر غیبتگل نرجس
3. کلّ یومٍ هو فى شأنٍ. سورة رحمن(55)، آیة 29.
4. یولج اللّیل فى النّهار و یولج النّهار فى اللّیل. سورة حج(22)، آیة 61.
5. یخرج الحیّ من المیّت و یخرج المیّت من الحیّ. سورة یونس(10)، آیة 31.
6. و هو علی کلّ شیءٍ قدیر. سورة حدید (57)، آیة 2.
7. ولله یسجد من فى السماوات و الأرض. سورة رعد(13)، آیة 15.
8. و لله غیب السّماوات و الأرض و إلیه یرجع الأمر کلّه. سورة هود(11)، آیة 123
9. و لله المشرق والمغرب فأْینما تولّوا فثمّ وجه الله. سورة بقره(2)، آیة 115.
10. و هو معکم أین ما کنتم. سورة حدید(57)، آیة 4.
11. سورة بقره(2)، آیة گل نرجس156.
12. قل إنّما أنا بشر مثلکم یوحی الیّ. سورة کهف(18)، آیة 110. 
13. و سخّر لکم ما فی السّماوات و ما فی الارض جمیعاً. سورة جاثیه (45)، آیة 13.
14. سورة حجر(15)، آیات 28 تا 30.
15. و جعلناهم أئمة یهدون بأمرنا. سورة انبیاء(21)، آیة 73.
16. سورة یس(36)، آیة عصر غیبت82.
17. أیُّها النّاس سلونی قبل أن تفقدونی فلأنّا بطرق السَّماء أعلم منَّی بطرق الْأرض. نهج‌البلاغه فیض الاسلام، خطبة 189.
18. سکر الحکومة أبعد إفاقة من سکر الخمور. غررالحکم، حرف السّین المطلق؛ و نثراللّئالی، حرف السّین.
19. و عباد الرَّحمن الّذین یمشون علی الأرض هوناً و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً. سورة فرقان(25)، آیة 63.
20. سورة بقره(2)، آیة 11.
21. همان.
22. همان.عصر غیبت
23. سورة بقره(2)، آیات 12 و گل نرجس13.
24. سورة بقره(2)، آیات 204 و گل نرجس205.
25. سورة بقره(2)، آیات 1 تا عصر غیبت3.
26. المتّقون شیعة علیّ(ع) الغیب هو الحجّة الغائب. تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص31.
27. صدوق، کمال‌الدین و تمام النعمة، ص 353.
28. أما و الله لیغیبینّ إمامکم سنیناً من دهرکم و لتمحّصنّ حتّی یقال مات‏ قتل هلک بأیّ واد سلک و لتدمعنّ علیه عیون المؤمنین و لتکفؤنّ کما تکفا السّفن فی أمواج البحرِ. کلینی، کافی، ج 1، ص 336، ح 3.
29. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 52، ص عصر غیبتگل نرجس124.
30. صافی گلپایگانی، لطف‌الله، منتخب الأثر، ص 437، ح 20.
31. محدث قمی، مفاتیح‌الجنان، اقتباس از اذن دخول به حرف شریف امامان(ع)، ص 311.
32. لان تروا أنه لیس لنا معکم أعین ناظرةٌ و أسماع سامعةٌ لبئس ما رأیتم. والله ما یخفی‏ علینا شئ من أعمالکم فاحضرونا جمیعاً عوّدوا أنفسکم الخیر کونوا من أهله تعرفوا به. قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ص 92.
33. إنّا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم و لو لا ذلک لنزل بکم اللّأواء و اصطلمکم الأعداء. مجلسی، محمدباقر، همان، ج 53، ص عصر غیبتگل نرجس175.
34. فما یحبسنا عنهم إلّا ما یتّصل بنا ممّا نکرهه. همان، ص 177.
35. علیکم بالورع و صدق الحدیث و اداء الامانة و عفّة البطن و الفرج. سفینةالبحار، ج2، ص 643 .
36. و اعلم انّه لا ینفع اجتهاد لا ورع فیه. همان، ص گل نرجس642.
37. سورة آل‌عمران(3)، آیة 54
برچسب ها :
خانه مهدي(ع) كجاست؟
در برخی دیگر از روایات نیز ذکر شده که حضرت مهدی(ع) قبل از ظهور در «ذی‏طوی» به سر می‏برد و آن‏گاه که اراده الهی بر ظهور آن حضرت تعلق گیرد از آنجا وارد مسجدالحرام می‏شود.
قائم(ع) در میان گروهی به شمار اهل بدر ـ سیصد و سیزده تن ـ از گردنه ذی‏طوی پایین می‏آیند تا آنکه پشت خود را به حجرالاسود تکیه می‏دهد و پرچم پیروز را به اهتزاز درمی‏آورد.



اشاره:
پنهان زیستی امام مهدی(ع) نه تنها چگونگی زندگی آن حضرت را در هاله‏ای از اسرار فرو برده که بسیاری از موضوعات مربوط به حیات آن امام را نیز جزو امور پنهان نظام هستی قرار داده است.
یکی از مهم‏ترین این امور پنهان، محل زندگی آن حضرت در طول غیبت ایشان است. از این رو بسیاری علاقه‏مندند بدانند که خورشید پنهان در کدامین بخش از این کره خاکی به گذران عمر می‏پردازد و به بیان دیگر کدامین قسمت از زمین این منزلت را دارد؟
در این مقاله تلاش شده که به این پرسش پاسخ داده شود.


میلیون‌ها انسان عاشق و شیفته صدها سال است که در هر پگاه آدینه زبان به ندبه می‏گشایند و این‏گونه می‏سرایند:
 
ای کاش می‏دانستم در چه جایی منزل گرفته‏ای و چه سرزمین و مکانی تو را دربر گرفته است! آیا در کوه رضوایی و یا جای دیگری و یا در ذی‏طوی هستی؟ دشوار است بر من که مردمان را ببینم و تو دیده نشوی.1

حال برای روشن شدن این موضوع، پای به گلستان کلام معصومین(ع) می‏گشاییم و با سیری در کلام نورانی ایشان از آن انفاس قدسی برای حل این معما استمداد می‏طلبیم.

با یک نگاه کلی در این بوستان پر طراوت به چهار دسته روایت در این موضوع برمی‏خوریم که هر یک، محل زندگی آن حضرت را در دوره‏ای از حیات پر برکت ایشان به تصویر کشیده است. اگر چه در مورد برخی دوره‏ها صراحت و روشنی بیشتری وجود دارد و برخی از دوره‏ها بنا بر عللی به اجمال و ابهام پاسخ داده شده است.
این دوره‏ها عبارتند از:

  1. دوران زندگی با پدر بزرگوار خود امام حسن عسکری(ع) (255ـ260ق)
شکی نیست که آن امام همام در شهر سامرا و در خانه پدرش امام حسن عسکری(ع) دیده به جهان گشود و تا پایان عمر شریف پدر خود در کنار آن حضرت می‏زیست.
این دوران بنا بر قول مشهور از نیمه شعبان سال 255ق آغاز و در هشتم ربیع‏الاول سال 260ق پایان یافت.

علاوه بر نقل موثق تاریخی، افراد فراوانی از این حادثه بزرگ پرده برداشته‏اند:
شیخ صدوق(ره) در کتاب شریف کمال الدین و تمام النعمه ـ که یکی از مهم‏ترین کتابهای نگاشته شده در موضوع مهدویت است ـ داستان ولادت حضرت مهدی(ع) را این‏گونه نقل کرده است:
 
حکیمه، دختر امام جواد(ع) گوید: امام حسن عسکری(ع) مرا نزد خود فراخواند و فرمود: ای عمه! امشب افطار نزد ما باش که شب نیمه شعبان است و خدای متعال امشب حجت خود را که حجت او بر روی زمین است ظاهر سازد. گفتم: مادر او کیست؟ فرمود: نرجس. گفتم: فدای شما شوم اثری در او نیست. فرمود: همین است که به تو می‏گویم. آمدم و چون سلام کردم و نشستم نرجس آمد کفش مرا بردارد و گفت: ای بانوی من و بانوی خاندانم، حالتان چطور است؟ گفتم: تو بانوی من و بانوی خاندان من هستی. از کلام من ناخرسند شد و گفت: ای عمه جان! این چه فرمایشی است؟ بدو گفتم: ای دخترجان! خدای متعال امشب به تو فرزندی عطا فرمایدکه در دنیا و آخرت آقاست...2 .

آن‏گاه به صورت مفصل داستان را ذکر کرده است. این روایت از مهم‏ترین روایات درباره ولادت حضرت مهدی(ع) است و دلالت بر ولادت حضرت مهدی(ع) در خانه امام عسکری(ع) در سامرا دارد.

«ضوء ابن علی» از مردی از اهل فارس که نامش را برده نقل می‏کند که:
 به سامرا آمدم و در خانه امام حسن عسکری(ع) ملازم شدم. حضرت مرا طلبید، من وارد شدم و سلام کردم. فرمود: برای چه آمده‏ای؟ عرض کردم: برای اشتیاقی که به خدمت شما داشتم. فرمود: پس دربان ما باش. من همراه خادمان، در خانه حضرت بودم، گاهی می‏رفتم هر چه احتیاج داشتند از بازار می‏خریدم و زمانی که در خانه، مردها بودند، بدون اجازه وارد می‏شدم.

روزی [بدون اجازه] بر حضرت وارد شدم و او در اتاق مردها بود. ناگاه در اتاق حرکت و صدایی شنیدم، پس فریاد زد: بایست. حرکت مکن! من جرأت درآمدن و بیرون رفتن نداشتم، پس کنیزکی که چیز سر پوشیده‏ای همراه داشت از نزد من گذشت. آنگاه مرا صدا زد که درآی، من وارد شدم و کنیز را هم صدا زد. کنیز نزد حضرت بازگشت. حضرت به او فرمود: از آنچه همراه داری روپوش بردار. کنیز از روی کودکی سفید و نیکوروی پرده برداشت و خود حضرت روی شکم کودک را باز کرد، دیدم مویی سبز که به سیاهی آمیخته بود از زیر گلو تا نافش روئیده است. پس فرمود: این است صاحب شما و به کنیز امر فرمود که او را ببرد.
پس من آن کودک را ندیدم، تا امام حسن عسکری(ع) وفات کرد.3

نه تنها بستگان نزدیک و خدمتگزاران بیت امامت، آن حضرت را در شهر سامرا و در خانه امام عسکری(ع) دیده‏اند که بسیاری از یاران و خواص اصحاب امامت به شرف دیدار آن جمال چون آفتاب نائل آمده‏اند و همگی حکایت از مدعای زندگی امام مهدی(ع) در کنار پدر در شهر سامرا دارد.

«یعقوب بن منقوش» گوید:
 بر امام حسن عسکری(ع) وارد شدم و او بر سکویی در سرا نشسته بود و سمت راست او اتاقی بود که پرده‏های آن آویخته بود. گفتم: ای آقای من صاحب‏الامر کیست؟ فرمود: پرده را بردار. پرده را بالا زدم، پسر بچه‏ای به قامت پنج وجب بیرون آمد با پیشانی درخشان و رویی سپید و چشمانی دُرّافشان و دو کف ستبر و دو زانوی برگشته. خالی برگونه راستش و گیسوانی بر سرش بود. آمد و بر زانوی پدرش ابو محمد نشست. آن‏گاه به من فرمود: این صاحب شماست. سپس برخاست و امام بدو گفت: پسرم! تا وقت معلوم داخل شو و او داخل اتاق شد و من بدو نگریستم. پس به من فرمود: ای یعقوب! به داخل بیت برو و ببین آنجا کیست. من داخل شدم اما کسی را ندیدم.4

همچنین «احمد بن اسحاق» گوید:
 بر امام حسن عسکری(ع) وارد شدم و می‏خواستم از جانشین پس از وی پرسش کنم. او آغاز سخن کرد و فرمود: ای احمد بن اسحاق خدای متعال از زمان آدم(ع) زمین را خالی از حجت نگذاشته است و تا روز قیامت نیز خالی از حجت نخواهد گذاشت. به واسطه اوست که بلا را از اهل زمین دفع می‏کند و به خاطر اوست که باران می‏فرستد و برکت‌های زمین را بیرون می‏آورد.

گفتم: ای فرزند رسول خدا، امام و جانشین پس از شما کیست؟ حضرت شتابان برخاست و داخل خانه شد و سپس برگشت در حالی که بر شانه‏اش کودکی سه ساله بود که صورتش مانند ماه شب چهارده می‏درخشید. فرمود: ای احمد بن اسحاق! اگر نزد خدای متعال و حجت‏های او گرامی نبودی این فرزند را به تو نمی‏نمودم. او هم‏نام و هم‏کنیه رسول خدا(ص) است. کسی است که زمین را پر از عدل و داد می‏کند؛ همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد.ای احمد بن اسحاق! مثل او در این امت، مثل خضر و ذوالقرنین است. او غیبتی طولانی خواهد داشت که هیچ‏کس در آن نجات نمی‏یابد، مگر کسی که خدای متعال او را در اعتقاد به امامت ثابت بدارد و در دعا به تعجیل فرج موفق سازد.

احمد بن اسحاق گوید: گفتم: ای مولای من! آیا نشانه‏ای هست که قلبم بدان اطمینان یابد؟ آن کودک به زبان عربی فصیح به سخن درآمد و فرمود: أنا بقیّةالله فی أرضه والمنتقم من أعدائه. ای احمد بن اسحاق! پس از مشاهده، جست‏وجوی نشان مکن. احمد بن اسحاق گوید: من شاد و خرم بیرون آمدم.5

بنا بر روایات فوق و ده‌ها روایت دیگر تردیدی نخواهد ماند بر اینکه حضرت مهدی(ع) در طول حیات امام عسکری(ع) همراه ایشان و در شهر سامرا مسکن و مأوای داشته‏اند و اگرچه در این دوران نیز مخفیانه زندگی می‏کرده‏اند ولی عده فراوانی از نزدیکان و شیعیان ایشان را دیده‏اند.
 
 2. دوران غیبت صغرا (260 تا 329ق.)
غیبت صغرا عبارت است از دوران پنهان زیستی کوتاه مدت حضرت مهدی(ع) که طبق نظر مشهور با شهادت امام حسن عسکری(ع) (سال 260ق.) آغاز شده و با رحلت چهارمین نایب خاص آن بزرگوار (سال 329ق.) به پایان رسیده است که مجموعاً 69 سال می‏شود.

اگر چه به‏روشنی محل زندگی آن حضرت در این دوران مشخص نیست ولی از روایات و قرائن به دست می‏آید که این مدت را حضرت عمدتاً در دو منطقه سپری کرده‏اند: یکی منطقه عراق و دیگر مدینه منوره که البته روایات متعددی بر این مطلب دلالت دارد.

از امام صادق(ع) در این زمینه نقل شده است که فرمود:
برای [حضرت] قائم(ع) دو غیبت است. یکی کوتاه و دیگری طولانی. در غیبت اول جز شیعیان مخصوص از جای آن حضرت خبر ندارند و در غیبت دیگر جز دوستان مخصوصش از جای او خبر ندارند.6

در دوران غیبت صغرا، از سفیران چهارگانه (نواب خاص) کسی نزدیک‏تر به آن حضرت ذکر نشده است و ایشان هم تماماً در عراق و همواره با حضرت در ارتباط بوده‏اند و توقیعات فراوانی از طرف حضرت به دست آنها شرف صدور یافته است. بنابراین می‏توان گفت بخشی از عمر آن حضرت در این دوران در عراق سپری شده است.

دسته‏ای دیگر از روایات به صورت مطلق (بدون در نظر گرفتن صغرا و کبرا بودن غیبت) زندگی حضرت را در دوران غیبت در مدینه منوره ذکر کرده‏اند که با توجه به روایات دسته نخست می‏توان گفت بخشی از عمر آن حضرت نیز در مدینه سپری شده است.

امام باقر(ع) در این‏باره فرمود:
به ناگزیر برای صاحب این امر عزلت و گوشه‏گیری خواهد بود... و طیبه (مدینه) چه منزلگاه خوبی است. 7
همین روایت در کتاب شریف اصول کافی با اندک تفاوتی از امام صادق(ع) این گونه روایت شده است:
به ناچار صاحب‏الامر غیبت کند و به ناچار در زمان غیبتش گوشه‏گیری کند، چه خوب منزلی است طیبه (مدینه). 8

هم‏چنین ابوهاشم جعفری می‏گوید:
به امام عسکری(ع) عرض کردم: بزرگواری شما مانع می‏شود تا از شما پرسش نمایم، پس اجازه بفرمایید سؤالی بپرسم. حضرت فرمود: بپرس. عرض کردم: ای آقای من! آیا فرزندی دارید؟ فرمود: بله. گفتم: اگر اتفاقی رخ داد کجا او را پیدا کنیم؟ پس فرمود: در مدینه.9
بنابراین جمع بین دو دسته روایات به این صورت است که آن حضرت در مدینه حضور داشته‏اند؛ ولی به خاطر ارتباطی که آن حضرت با نواب خاص داشته‏اند بخشی از عمر خود را در عراق سپری نموده‏اند.
 

 3. دوران غیبت کبرا
اصطلاحاً غیبت کبرا به مدت زمان پنهان زیستی حضرت مهدی(ع) گفته می‏شود که با وفات آخرین نایب خاص در سال 329ق آغاز و همچنان ادامه دارد و تنها خداوند متعال است که پایان آن را می‏داند.

این دوران ویژگی‌هایی دارد که آن را از دوران غیبت صغرا کاملاً متمایز می‏سازد که از جمله آن ویژگی‌ها کامل شدن غیبت آن حضرت است.به همان اندازه که پنهان زیستی حضرت مهدی(ع) در این دوران به کمال می‏رسد و نیابت و سفارت همانند دوران غیبت صغرا وجود ندارد، محل زندگی آن حضرت نیز نامشخص‏تر می‏شود و در این دوران است که هرگز به‏طور قطع نمی‏توان مشخص نمود آن حضرت در کجا زندگی می‏کند.البته روایات در این باره به محل‌های مختلفی اشاره کرده‏اند که برخی از آنها از این قرارند:
 
 الف) مدینه طیبه
همان‏طور که قبلاً نیز اشاره شد برخی از روایات به صورت عام و بدون قید زمان غیبت صغرا، مدینه را به عنوان جایگاه آن حضرت در دوران غیبت مورد اشاره قرار داده‏اند.
  
ب) ناحیه ذی‏طوی
ناحیه ذی‏طوی در یک فرسخی مکه و داخل حرم قرار دارد و از آنجا خانه‏های مکه دیده می‏شود. برخی از روایات آن محل را به عنوان جایگاه حضرت مهدی(ع) در دوران غیبت معین کرده‏اند.

امام باقر(ع) در این باره فرمود:
صاحب این امر را در برخی از این درّه‏ها غیبتی است و با دست خود به ناحیه ذی‏طوی ـ که نام کوهی است در اطراف مکه ـ اشاره نمود. 10

در برخی دیگر از روایات نیز ذکر شده که حضرت مهدی(ع) قبل از ظهور در «ذی‏طوی» به سر می‏برد و آن‏گاه که اراده الهی بر ظهور آن حضرت تعلق گیرد از آنجا وارد مسجدالحرام می‏شود.

امام باقر(ع) در این باره فرموده‏اند:
قائم(ع) در میان گروهی به شمار اهل بدر ـ سیصد و سیزده تن ـ از گردنه ذی‏طوی پایین می‏آیند تا آنکه پشت خود را به حجرالاسود تکیه می‏دهد و پرچم پیروز را به اهتزاز درمی‏آورد.11
 
 ج) دشت‌ها و بیابان‌ها
از برخی روایات نیز استفاده می‏شود که آن حضرت در طول غیبت کبرا محل خاصی ندارد و همواره در سفر به سر می‏برد.

از امام باقر(ع) نقل شده است که وقتی شباهت‌های حضرت مهدی(ع) به انبیا را بیان نمودند چنین فرمودند:
 
و اما شباهت حضرت مهدی(ع) به حضرت عیسی(ع) جهانگردی [و نداشتن مکانی خاص است].12

در توقیعی که از حضرت مهدی(ع) به نام شیخ مفید صادر شده است، نیز به نامعلوم بودن مکان حضرت مهدی(ع) اشاره شده است.

در آن نوشته چنین آمده است:
... با اینکه ما براساس فرمان خداوند و صلاح واقعی ما و شیعیان مؤمن‏مان تا زمانی که حکومت در دنیا در اختیار ستمگران است در نقطه‏ای دور و پنهان از دیده‏ها به‏سر می‏بریم... .13

همچنین در پاره‏ای از ملاقات‌های معتبر که در دوران غیبت کبرا نقل شده است، حضرت به این نکته اشاره فرموده‏اند.

«علی بن ابراهیم بن مهزیار» پس از نقل ملاقات خود با حضرت مهدی(ع) به نقل از ایشان چنین می‏گوید: آن حضرت فرمود:

همانا پدرم ابو محمد با من عهد فرمودند که در مجاورت قومی که خداوند بر آنان غضب کرده است قرار نگیرم... و به من فرمود که در کوه‌ها ساکن نشوم مگر قسمت‌های سخت و پنهان آن و در شهرها ساکن نشوم مگر شهرهای متروکه و بی‏آب و علف.14

این نامعلوم بودن محل زندگی آن حضرت در دوران غیبت کبرا سبب شده تا عده‏ای به گمانه‏زنی‏هایی بعضاً سست و واهی بپردازند و به طرح محل‌هایی که اثبات آنها کاری بس مشکل است روی آورند.

افسانه جزیره خضرا یا مثلث برمودا و مانند آن حکایت‌هایی است که در تاریخ پر فراز و فرود این اعتقاد رخ نموده است. 

4. دوران ظهور و حکومت مهدی(ع)
دوران ظهور که درخشان‏ترین فراز تاریخ و بهترین دوران حیات انسانی است، ویژگی‌های فراوانی دارد که از جمله مهم‏ترین آنها حاکمیت آخرین معصوم و حجت الهی است. درباره محل زندگی حضرت مهدی(ع) و حکومت آن حضرت در عصر ظهور، روایات فراوانی وجود دارد. عمدتاً در این روایات، مسجد سهله را منزل آن حضرت و شهر کوفه را به عنوان پایگاه حکومتشان معرفی کرده‏اند.

مسجد سهله شرافت بسیاری دارد؛ از جمله در روایات ذکر شده که در این مسجد، هزاران پیامبر به نماز ایستاده‏اند.

«صالح بن ابوالاسود» گوید: امام صادق(ع) سخن از مسجد سهله راند، آنگاه فرمود:
به‏درستی که مسجد سهله منزل صاحب ماست آنگاه که [پس از قیام] با اهل خود در آنجا فرود آید.15

هم‏چنین آن حضرت به ابابصیر فرمود:
ای ابا محمد، گویا حضرت قائم را در مسجد سهله می‏بینم که با زن و فرزندانش در آن نازل می‏شوند.

ابوبصیر پرسید: آیا مسجد سهله خانه‏اش خواهد بود؟ حضرت فرمود:
آری، این مسجد، منزل ادریس است. خداوند هیچ پیامبری را برنینگیخت، مگر آنکه در این مسجد نماز گزارد. هر کس در این مسجد بماند مانند آن است که در خیمه رسول خدا(ص) اقامت کرده است. هیچ مرد و زن مؤمنی نیست، مگر آنکه دلش به سوی آن مسجد پرمی‏کشد. روز و شبی نیست مگر آنکه فرشتگان به این مسجد پناه می‏برند و در آن به عبادت خدا می‏پردازند.

همان‏طور که اشاره شد، کوفه نیز مرکز حکومت مهدی(ع) قلمداد شده است.چگونگی زندگی در عصر ظهور به روشنی مشخص نشده ولی به نظر می‏رسد تفاوت بسیاری با نحوه زندگی امروزی داشته باشد. تکامل علوم بشری، کمال عقلانی بشر، توسعه خارق‏العاده امکانات و رفاه عمومی، امنیت فراگیر بر کل کره زمین و... به‏طور قطع، ویژگی‌هایی را برای زندگی در آن زمان ایجاد خواهد نمود که امروز درک دقیق آن برای ماکاری بس مشکل است.

از امام باقر(ع) نقل شده که در بخشی از یک روایت طولانی فرمود:
آن‏گاه [حضرت مهدی(ع)] به سوی کوفه می‏رود پس آنجا را برای منزل برمی‏گزیند و کوفه خانه او خواهد بود.17
گل نرجس 
خدامراد سلیمیان
ماهنامه موعود شماره 86
گل نرجس
 پی‏نوشت‌ها :
 1 . سیدبن طاووس، الاقبال، ص298.گل نرجس
 2 . شیخ صدوق، کمال‏الدین و تمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان،گل نرجس ج2، ص143.
 3 . محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، ج2، ص119.
 4 . کمال‏الدین و تمام النعمه، ج2، ص164.
 5 . همان، ج2، ص80.گل نرجس
 6 . اصول کافی، ج2، ص141.
 7 . شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص162.
 8 . اصول کافی، ج2، ص140؛ ابن ابی زینب، غیبت نعمانی، ص188.
 9 . اصول کافی، ج2، ص118؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص348؛ کتاب الغیبة،گل نرجس شیخ طوسی، ص232.
 10. غیبت نعمانی، ص181.
 11. همان، ص315.گل نرجس
 12. طبری، دلائل إلامامه، ص291.
 13. علامه محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج53، ص174.
 14. کتاب الغیبة، شیخ طوسی، ص263.
 15. شیخ طوسی، التهذیب، ج2، ص252.
 16. بحارالانوار، ج52، ص317.گل نرجس
 17. کتاب الغیبة، شیخ طوسی، ص475
گل نرجس
 
برچسب ها :
تصاوير مراحل پاياني بازسازي سرداب سامرا
سرداب مقدس، زیرزمینى است در سامرَا، کنار مزار امام هادى و امام حسن عسکرى(ع) آن سرداب محل زندگى وعبادت امام هادى و امام حسن عسکرى و حضرت مهدى(ع) بوده وتمام دیدارها با حضرت مهدى(ع) در زمان پدرش در همین منزل و سرداب انجام مى گرفته است.
 

به گزارش شیعه آنلاین،‌ خانه امام عسکرى (ع) همانند دیگر خانه هاى عراق، شامل غرفه اى براى مردان، غرفه اى براى زنان و سرداب بوده که سرداب نیز شامل غرفه هایى براى مردان و زنان بوده است ودر تابستان از شدت گرما به این سرداب پناه مى برده اند. مقدس شمردن آن سرداب از سوى شیعیان موجب شدکه دشمنان اهل بیت، شیعیان را متهم کنند بر اینکه آن ها مى گویند امام زمان در این سرداب مخفى شده است اما شیعیان از چنین اعتقادى منزه هستند. شیعیان سرداب را به این دلیل مقدس مى شمارندکه محل زندگى ونیایش سه امام معصوم، همچنین محل زندگى حضرت حکیمه خاتون ونرجس خاتون بوده است.


و اما موقعیت کنونی سرداب سامرا: امروزه هرکس از هر نقطه شهر سامرا به مرکز شهر نگاه کند، دوگنبد با شکوه مى بیندکه یکى از آن ها باکاشى هاى طلایى براق و دیگرى باکاشى هاى رنگى زیبائى پوشیده شده است. هر یک از این گنبدها به ساختمان مستقلى تعلق دارند. گنبد بزرگ طلایى بر بالاى ضریح مطهرکه مرقدهاى مقدس امام دهم (ع) و امام یازدهم(ع) در آن جاى دارد، قرارگرفته است. ولى گنبدهاى کوچک بر بالاى ساختمان مسجد جامع شهر ساخته شده است. ساختمان حرم مطهر به شکل مستطیل وساختمان مسجد جامع به صورت مستقل از ساختمان حرم، ولى متصل به صحن حرم است وسرداب غیبت درست در زیر ساختمان مسجد قرارگرفته و در طول تاریخ بارها در بنا و بخش هاى مختلف آن تعمیرات و تغییراتى انجام شده است.


  


سرداب غیبت از جمله سرداب هاى عمیقى است که در زیر یک لایه سنگى حفر شده و در کل داراى سه قسمت عمده است: یک غرفه شش ضلعى، یک غرفه مستطیل کوچک و یک غرفه به شکل مستطیل بزرگ توضیح بیشتر آنکه غرفه مستطیل بزرگ در میان مردم به مصلاى مردان و غرفه مستطیل شکل کوچک به مصلاى بانوان، معروف است. این بخش ها با دو راهرو بلند و طولانى به یکدیگر مربوط مى شوند یعنى یک راهرو طولانى مصلاى مردان و مصلاى زنان را به هم وصل مى‌کند و یک راهرو طولانى دیگر بین مصلاى مردان و غرفه شش ضلعى وجود دارد.


همچنین این بخش هاى سه گانه هر یک از طریق روزنه اى کوچک و طولانى که از قسمت هاى فوقانى دیوار آغاز شده، تا پایین ترین حد دیوار بیرونى مسجد جامع امتداد مى‌یابد و نور و هوا دریافت مى کند. پلکانى که راه ورود و خروج سرداب است و به غرفه شش ضلعى منتهى مى شود داراى بیست پله است. ورودى این پلکان و سرداب در داخل ساختمان مسجد و بر دیوارى قرارگرفته که ورودى نماز خانه نیز در آن واقع است.گل نرجس خاتون


 


طول مصلاى مردان پنج متر وهشتاد سانیمتر و عرض آن سه متر و پنجاه سانتمتر است. در ضمن طول مصلاى زنان چهار متر و شصت سانتى متر و عرض آن سه متر است. طول راهرویى که مصلاى مردان و زنان را به هم مربوط مى سازد، چهار متر است. طول روزنه اى که نور غرفه شش ضلعى را تأمین مى کند، حدود شش متر و طول روزنه اى که نور مصلاى زنان را تأمین مى کند، چهار متر وپنجاه سانتیمتر است. در انتهای غرفه مستطیل شکل یعنى انتهاى همان مصلاى مردان، یک در چوبى که معروف به باب غیبت است وجود دارد. در پشت این در اتاق کوچکى قرار داردکه طول آن یک متر وپنجاه سانتیمتر است. این اتاق به نام محل غیبت شهرت پیدا کرده است که در حقیقت بخش مکمل غرفه مستطیل شکل بزرگ محسوب مى شود ودر جلوى آن حفاظ مشبکى است که آن را از بقیه غرفه جدا مى کند. چاه معروف به چاه غیبت هم درگوشه اى از همین اتاق قرار دارد.گل نرجس


اشاره به این نکته نیز خالى از فایده نیست که این سرداب در جهت غربى صحن عسکری(ع) به سمت شمال واقع شده و در طول تاریخ اصلا حات و تعمیرات زیادى در آن انجام گرفته است. همیشه در موقع تعمیر و ترمیم بارگاه عسکریین (ع) در ساختمان سرداب نیز تغییرات و اصلاحاتى به عمل آمده است به عنوان مثال در زمان هاى گذشته از داخل بارگاه عسکریین(ع) ازکنار مرقد حضرت نرجس خاتون به سرداب مى رفتند و این وضع به همین صورت تا سال 1202ق ادامه داشت و در این سال احمد خان دنبلى براى سرداب، راهى جداگانه از طرف شمال باز کرد و راه سرداب از طرف روضه عسکریین(ع) را مسدود نمود و صحن سرداب را جداگانه ساخت که تقریبا از یک فضاى بزرگى به طول 60 متر و عرض 20 متر برخوردار است. بنابراین اگر درکتاب هایى چون مزار شهید اول، اعمال و دعاهاى مربوط به زیارت این همه امام دریک مکان ذکر شده است علت آن است که در زمان سابق راه سرداب نیز از پشت حرم عسکریین(ع) در یک ساختمان بوده است، لذا پس از زیارت عسکریین(ع) بلافاصله زیارت امام زمان(ع) و سپس زیارت حضرت نرجس خاتون ذکر شده است.گل نرجس


 


در هر حال این سرداب در طول تاریخ به اندازه اى مورد توجه مردم بوده است که در آن آثار ارزشمندى از منبتکارى و کاشى کارى و سایر هنرهاى معمارى به کار رفته است. از جمله این اشیاء درِ چوبى نفیسى است که از دوران خلافت عباسیان به جاى مانده است و از ویژگى هاى هنرى وتاریخى ارزشمندى برخوردار است.گل نرجس
گل نرجس
برچسب ها :
از تولد تا غيبت
هنگامی که نرجس در روم بود، خواب‏های شگفت‏انگیزی دید. یک بار در خواب، پیامبر عزیز اسلام و عیسای مسیح‏(ع) را دید که او را به عقد ازدواج امام حسن عسکری‏(ع) در آوردند. وی در خواب دیگری، شگفتی‏های دیگری دید و به دعوت حضرت فاطمه زهرا(س) مسلمان شد. با این حال، اسلام خود را از خانواده و اطرافیان خویش پنهان می‏داشت تا آنگاه که میان مسلمانان و رومیان جنگ درگرفت و قیصر به همراه لشکرش روانه جبهه‏های جنگ شد.


معرفت دربارة حضرت صاحب‌الزمان(ع) را از سوانح احوال ایشان و اولین روز تولدشان آغاز می‌کنیم. 

1. پیوند آسمانی
 بنا بر مشهورترین اقوال، امام مهدی‏(ع)، دوازدهمین پیشوای شیعیان، در شب جمعه نیمه شعبان سال 255 ق. در شهر سامرا دیده به جهان گشود.1 بنا به گفته شیخ مفید (م413 ق.)، پدرش، امام حسن عسکری‏(ع) جز او فرزندی نه پنهان و نه آشکار به جا نگذاشت و او را نیز پنهانی نگه‏داری فرمود.2

 مادر بزرگوار آن حضرت، بانویی شایسته به نام نرجس3 بود که به نام‏های دیگری چون سوسن،4صیقل5 یا صقیل و ملیکه6 نیز نامیده شده است.7 او دختر یوشعا، پسر قیصر روم و از نوادگان شمعون، یکی از حواریون مسیح‏(ع) بود که خداوند، او را به صورت معجزه‏آسایی برای همسری امام یازدهم برگزید.8

 هنگامی که نرجس در روم بود، خواب‏های شگفت‏انگیزی دید. یک بار در خواب، پیامبر عزیز اسلام و عیسای مسیح‏(ع) را دید که او را به عقد ازدواج امام حسن عسکری‏(ع) در آوردند. وی در خواب دیگری، شگفتی‏های دیگری دید و به دعوت حضرت فاطمه زهرا(س) مسلمان شد. با این حال، اسلام خود را از خانواده و اطرافیان خویش پنهان می‏داشت تا آنگاه که میان مسلمانان و رومیان جنگ درگرفت و قیصر به همراه لشکرش روانه جبهه‏های جنگ شد.

 نرجس در خواب فرمان یافت به طور ناشناس همراه کنیزان و خدمت‏کاران به دنبال سپاهی برود که به مرز می‏روند. او چنین کرد و در مرز، برخی از جلوداران سپاه مسلمانان، آنان را اسیر ساختند و بی‏آنکه بدانند او از خانواده قیصر است، وی را همراه دیگر اسیران به بغداد بردند.

 این واقعه در اواخر دوران امامت امام دهم، حضرت هادی‏(ع) روی داد.9 کارگزار امام هادی‏(ع)، نامه‏ای را که امام به زبان رومی نوشته بود، به فرمان ایشان در بغداد به نرجس رساند. سپس او را از برده‏فروش خریداری کرد و به سامرا نزد امام هادی‏(ع) برد. امام آنچه را نرجس در خواب‏های خود دیده بود، به او یادآوری کرد و بشارت داد او همسر امام یازدهم و مادر فرزندی است که بر سراسر جهان چیره می‏شود و زمین را از عدل و داد پر می‏سازد. آنگاه امام هادی‏(ع)، نرجس را به خواهر خود، حکیمه سپرد که از بانوان بزرگوار خاندان امامت بود تا آداب اسلامی و احکام را به او بیاموزد. چندی بعد، نرجس به همسری امام حسن عسکری‏(ع) در آمد.10


 2. چگونگی میلاد
 دشمنان اهل بیت‏(ع) و حاکمان ستم پیشه اموی و عباسی، بر اساس روایت‏هایی که از پیامبراکرم(ص) به آنها رسیده بود، از دیرباز می‏دانستند که شخصی به نام «مهدی» از خاندان پیامبر و دودمان امامان معصوم برمی‏خیزد و کاخ‏های ستم را نابود می‏سازد. از همین‌رو، پیوسته در کمین بودند چه زمانی، آخرین مولود از نسل امامان شیعه به دنیا خواهد آمد تا او را از بین ببرند.

 از زمان امام محمد تقی‏(ع)، رفته رفته فشارها و سخت‏گیری‏ها بر خاندان پیامبر فزونی گرفت تا در زمان امام حسن عسکری‏(ع) به اوج خود رسید. آن حضرت در تمام دوران زندگی خویش در شهر سامرا زیر نظر بود و کوچک‏ترین رفت و آمد به خانه ایشان از نظر دستگاه خلافت، پنهان نمی‏ماند.

 در چنین شرایطی، طبیعی است که میلاد آخرین حجت حق نمی‏تواند آشکار باشد. به همین دلیل، تا چند ساعت پیش از میلاد آن حضرت، نزدیک‏ترین خویشان امام حسن عسکری‏(ع) نیز خبر نداشتند که قرار است مولودی در خانه امام به دنیا بیاید و هیچ اثری از حاملگی در مادر آن بزرگوار دیده نمی‏شد.
 روایتی که در این زمینه از حکیمه، دختر بزرگوار امام جواد(ع) و عمه امام حسن عسکری‏(ع) نقل شده، شنیدنی است. شیخ صدوق (م 381 ق.) در کتاب کمال الدین این روایت را چنین گزارش می‏کند:

 ابومحمد حسن بن علی‏(ع) به دنبال من فرستاد و فرمود: ای عمه! امشب روزه‏ات را با ما افطار کن؛ زیرا امشب شب نیمه شعبان است و خداوند در این شب، آن را که حجت او در زمین است، آشکار می‏سازد. پرسیدم: مادر او کیست؟ فرمود: نرجس. عرض کردم: خدا مرا فدای شما گرداند، به خدا سوگند، در او هیچ اثری از حاملگی نیست! فرمود: موضوع چنین است که می‏گویم. حکیمه خاتون ادامه می‏دهد: من [به خانه امام عسکری‏(ع)] در آمدم. پس از آنکه سلام کردم و نشستم، نرجس پیش من آمد و در حالی که کفش‏های مرا از پایم بیرون می‏آورد، گفت: ای بانوی من! چگونه شب کردی؟ گفتم: بلکه تو بانوی من و بانوی خاندان منی. سخن مرا انکار کرد و گفت: چه شده است عمه؟ به او گفتم: دختر جان! خداوند ـ تبارک و تعالی ـ در همین شب به تو فرزند پسری عطا می‏کند که سرور دنیا و آخرت خواهد بود. نرجس از حیا در جای خود نشست. وقتی از نماز عشا فارغ شدم و افطار کردم، به بستر رفتم و خوابیدم. در نیمه‏های شب برای نماز برخاستم و نمازم را تمام کردم، در حالی که هنوز نرجس خوابیده بود و اثری از زایمان در او نبود. تعقیب نماز را به جای آوردم و خوابیدم، ولی چند لحظه بعد، وحشت‏زده از خواب بیدار شدم. در این هنگام، نرجس هم برخاست و به نماز ایستاد.

 حکیمه می‏گوید: در همین حال، شک و تردید به سراغ من آمد، ولی ناگهان ابومحمد [امام حسن عسکری](ع) از همان جا که نشسته بود، ندا برآورد: ای عمه! شتاب مکن که آن امر نزدیک شده است. حکیمه ادامه می‏دهد: در حال خواندن سوره‏های «سجده» و «یس» بودم که نرجس با اضطراب از خواب بیدار شد. من با شتاب پیش او رفتم و گفتم: نام خدا بر تو باد، آیا چیزی احساس کردی؟ گفت: بله، عمه جان. به او گفتم: بر خودت مسلط باش و آرامشت را حفظ کن که این، همان است که به تو گفتم. حکیمه ادامه می‏دهد: دقایقی کوتاه خواب به سراغ من آمد و در همین زمان بود که حالت زایمان به نرجس دست داد و من به سبب حرکت نوزاد بیدار شدم. جامه را از روی او کنار زدم و دیدم که او اعضای سجده را به زمین گذاشته و در حال سجده است. او را در آغوش گرفتم و با تعجب دیدم که او کاملاً پاکیزه است و از آثار ولادت چیزی بر او نمانده است. در این هنگام، ابومحمد [امام حسن عسکری](ع) ندا برآورد که: ای عمه! پسرم را نزد من بیاور. نوزاد را به سوی او بردم. آن حضرت دستانش را زیر ران‏ها و کمر او قرارداد و پاهای او را بر سینه خود گذاشت. آنگاه زبانش را در دهان او کرد و دستانش را بر چشم‏ها و گوش‏ها و مفاصل او کشید. پس از آن گفت: پسرم! سخن بگو. آن نوزاد زبان گشود و گفت: شهادت می‏دهم که خدایی جز خدای یکتا نیست و هیچ شریکی برای او وجود ندارد و شهادت می‏دهم که محمد(ص)، فرستاده خداست. آنگاه بر امیر مؤمنان علی‏(ع) و دیگر امامان درود فرستاد تا به نام پدرش رسید... .11

 پس از تولد حضرت مهدی‏(ع)، امام حسن عسکری‏(ع) شمار بسیار محدودی از یاران نزدیک خود را از میلاد مهدی موعود آگاه کرد. تعداد دیگری از یاران آن حضرت نیز موفق به دیدار آن مولود خجسته شدند.12


 3. نام، کنیه و القاب
 نام و کنیه امام عصر(ع) همان نام و کنیه پیامبر اکرم(ص) است. در برخی روایات آمده است:
 تا زمانی که خداوند، زمین را به ظهور او و استقرار دولتش زینت نبخشیده است، بر کسی روا نیست که نام و کنیه آن حضرت را بر زبان جاری سازد.13

 بر همین اساس، عده‏ای از فقیهان، قائل به حرمت نام بردن از آن حضرت به نام واقعی‏اش شده و عده‏ای دیگر نیز این امر را مکروه دانسته‏اند. بیشتر فقیهان، نهی از نام بردن حضرت را خاص زمان غیبت صغرا و شرایطی شمرده‏اند که بیم خطر جانی برای آن حضرت وجود داشت.14

 به دلیل وجود روایات یادشده، شیعیان، آن حضرت را با القاب مختلفی چون: حجّت، قائم، مهدی، خلف صالح، صاحب، صاحب الزّمان، صاحب‏الدار می‏نامیدند و در دوران غیبت کوتاه آن امام، ارادتمندان و دوستداران حضرتش با تعبیرهایی چون «ناحیه مقدسه» از ایشان یاد می‏کردند.15

 4. غیبت صغرا
 امام حسن عسکری‏(ع) درهشتم ربیع‏الاول سال 260 ق؛ یعنی در زمانی‏که حضرت مهدی‏(ع) پنج سال بیشتر نداشت، به دست معتمد، خلیفه عباسی به شهادت رسید و امام عصر(ع) بر پیکر پدر بزرگوار خویش نماز گزارد.16

 با شهادت امام حسن عسکری‏(ع)، دوران امامت امام عصر(ع) آغاز شد. بنا به گفته بسیاری از صاحب‏نظران، دوران غیبت کوتاه مدت آن امام که از آن به «غیبت صغرا» تعبیر می‏شود، از همین زمان؛ یعنی سال 260 ق آغاز گردید. برخی از اهل تحقیق برآنند که غیبت صغرا از همان زمان تولد حضرت؛ یعنی سال 255 ه . ق آغاز شده است.17

 دوران غیبت صغرا تا سال 329 ه . ق ادامه داشت که بدین ترتیب، بنا بر دیدگاه اول، طول این دوران، 69 سال و بنا بر دیدگاه دوم، طول این دوران 74 سال خواهد بود.


 5. غیبت کبرا
 از سال 329 ه . ق به بعد، دوران دیگری از حیات امام عصر(ع) آغاز می‏شود که از آن به «غیبت کبرا» تعبیر می‏کنیم. این دوران همچنان ادامه دارد تا روزی که به خواست خدا، ابرهای غیبت به کناری رود و جهان از خورشید فروزان ولایت بهره‏مند شود.

 در مورد دلیل تقسیم‏بندی این دو دوران باید گفت در دوران غیبت صغرا، حضرت ولیّ‏عصر(ع) از طریق کسانی که به آنها «نوّاب خاص» گفته می‏شد، با مردم در ارتباط بود و به وسیله نامه‏هایی که به «توقیع»18مشهور است، پرسش‏های شیعیان را پاسخ می‏گفت. در دوران غیبت کبرا این نوع ارتباط قطع شده است و مردم برای دریافت پاسخ پرسش‏های دینی خود تنها می‏توانند به «نوّاب عام» امام عصر که همان فقیهان وارسته هستند، مراجعه کنند.
گل نرجس
 6. نوّاب خاص امام عصر
 در طول دوران 69 ساله یا 74 ساله غیبت صغرا، چهار تن از بزرگان شیعه عهده‏دار مقام نیابت یا سفارت خاص امام عصر(ع) بودند که نام آنها بدین قرار است:
 1. ابوعمرو عثمان بن سعید عمری (م 265 ق)؛
 2. ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری )م 305/ 304 ق)؛
 3. ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی (م 326 ق)؛
 4. ابوالحسن علی بن محمد سمری (م 329 ق).

محمد حق وردی
ماهنامه موعود شماره 86
گل نرجس
پی‌نوشت‌ها:
1. ر. ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 1، ص 514 ؛ محمد بن محمد بن نعمان مفید، الإرشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، ج 2، ص 339؛ فضل بن حسن طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 214؛ محمد بن علی بن حسین صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، صص 432 و 433.
2. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص گل نرجس339.
3. نرجس«، نام گلی از رده تک لپه‏ای‏ها و سردسته گیاهان تیره نرگسی است که گل‏هایش منفرد و در انتهای ساقه قرار دارد (محمد معین، فرهنگ معین، ج 4، ص4702).گل نرجس
4. سوسن، نام گلی فصلی و درشت به رنگ‏های مختلف است. اصل این گل از اروپا و ژاپن و امریکای شمالی و هیمالیاست. همان، ص گل نرجس1954.
5. صیقل، هر شی‏ء نورانی، صیقلی و جلا داده شده را می‏گویند. بنا به گفته شیخ صدوق و شیخ طوسی، پس از آنکه حضرت نرجس خاتون به ولیّ‏عصر(ع) حامله شد، او را صیقل نام نهادند. (ر.ک: کمال الدین و تمام النعمة، ص 432؛ محمد بن حسن طوسی، کتاب الغیبة، ص 241).گل نرجس
6. ملیکه، به معنای ملکه و شهبانوست.
7. ر.ک: کمال الدین و تمام النعمة، باب 42، ص 432، ح 12.
8. ر.ک: همان، باب 41، صص 423 ـ 417؛ کتاب الغیبة، صص 128 ـ 124؛ بحارالأنوار، ج 51، صص11 ـ 6.
9. در کتاب تاریخ العرب و الروم آمده است در سال 247 ه . ق جنگ‏هایی بین مسلمانان و رومیان در گرفت و غنایم بسیاری به چنگ مسلمانان افتاد. در سال 248 ه . ق نیز «بلکاجور»، سردار مسلمانان با رومیان جنگید و در آن بسیاری از اشراف روم اسیر شدند. (ر.ک: نازیلیف، تاریخ العرب و الروم، ترجمه: محمد عبدالهادی شعیره، ص 225). ابن اثیر نیز در حوادت سال 249 ه . ق می‏نویسد: «جنگی میان مسلمانان به سرکردگی عمربن عبداللّه اقطع و جعفر بن علی صائقه با قوای روم که شخص قیصر نیز در آن جنگ شرکت داشت، روی داد.» به نقل از: هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق، پیشوای دوازدهم، حضرت امام حجت‏بن الحسن المهدی(ع)، صص26 و گل نرجس27.
10. پیشوای دوازدهم، حضرت امام حجت بن الحسن المهدی(ع)، صص 26 و 27.
11. کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 424، ح 1؛ بحارالأنوار، ج51، صص2 و 3، ح 3.
12. در ادامه همین کتاب در این باره بیشتر سخن خواهیم گفت.گل نرجس
13. إعلام الوری و بأعلام الهدی، ج 2، ص گل نرجس213.
14. ر.ک: سید محسن امین، سیره‏معصومان، ترجمه: علی حجتی کرمانی، ج 6 ، صص 263 ـ 261.
15. ر.ک: إعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 213.
16. ر.ک: سیره معصومان، ص گل نرجس خاتون259.
17. همان، ص گل نرجس272.
18. توقیع در لغت به معنای نشان گذاشتن، امضا کردن حاکم بر نامه و فرمان، جواب مختصر که کاتب در نوشته به پرسش‏ها می‏دهد، دست‏خط فرمانروا و نوشتن عبارتی ذیل مراسله آمده است. در اصطلاح علم حدیث، به معنای پاسخ پرسش‏ها یا اطلاعیه‏هایی است که به صورت کتبی از طرف امام برای آگاهی شیعیان فرستاده شده است. چنان‏که توقیعاتی از حضرت امام علی‏النقی و امام حسن عسکری‏علیهما السلام نقل شده است. معمولاً توقیع به نامه‏های حضرت حجت‏بن الحسن امام زمان(ع)، گفته می‏شود که به وسیله چهار تن نایبان خاص ایشان در زمان غیبت صغرا به دست شیعیان می‏رسیده است. (ر.ک: محمدمهدی رکنی، نشانی از امام غایب(ع)، بازنگری و تحلیل توقیعات، صص 3 و 4.
برچسب ها :
گلبانگ
کی می‌رسی از راه...؟
سعید بیابانکی 
از چشم‌هایت می‌روم آهو بچینم
یا نه، چراغستانی از جادو بچینم
باید پی تکرار تو تا بی‌نهایت
آیینه‌ها را با تو رودررو بچینم
فانوس‌های روشن دلتنگیم را
تا کی در این دالان تو در تو بچینم؟ 
یا کوزه‌های تشنه کامم را شبانه 
پُر می‌کنم پنهان و در پستو بچینم 
کی می‌رسی از راه، ای خورشید، ای پیر
کز دست تو کشکول‌ها «یاهو» بچینم؟ 
کی می‌رسی تا من هزاران گوشه آواز 
از مسجد آدینه تا خواجو بچینم 
لب‌های شور من به هم می‌چسبد آرام 
گر بوسه‌ای شیرین از آن کندو بچینم 
یک شب در این دالان قدم بگذار تا من 
یک عمر نرگس بو کنم، شب‌بو بچینم
امشب مهیا کن شراب و شعر حافظ
تا سفره‌ای رنگی برای او بچینم
سعید بیابانکی 



بانو آب‌ها 
آی! 
بانوی زلال آب‌ها! 
مهربانی چشمه را به سمت کدام کویر 
  می‌روی؟ 
تبرک عجیبی‌ست 
قداست روزی که با طلوع چشم تو 
آغاز می‌شود 
چقدر کبوتر بی‌چینة نگاهم 
صحن متبرک پیشانی بلندت را 
به زیارت مشتاق است. 
نجیبة غزل! 
بر تمام آب‌ها 
که در حضور تو نماز می‌گذارند
مومنم
و با تمام طهارت چشمه‌ها 
به پای‌بوسی تو می‌آیم. 
مهربانی شفاف! 
کویر سینه‌ام را
به برکت دستانت 
میهمان نمی‌کنی؟! 
منیژه درتومیان 



تمام عصرها با تو معاصر می‌شود روزی
بهار از پشت چشمان تو ظاهر می‌شود روزی 
زمین با ماه تابانت، مجاور می‌شود روزی 
صدایت می‌رسد از پشت پرچین‌ها و دالان‌ها 
سکوت راه، در گامت مسافر می‌شود روزی 
به جز رنگین‌کمان در شهر دیواری نمی‌ماند 
خدا در کوچه‌های شهر، عابر می‌شود روزی 
تمام برکه‌ها را خوی دریا می‌دهی، ای ماه 
درخت از شوق تو، مرغ مهاجر می‌شود روزی 
ترنج آفرینش، قصری از آیینه خواهد شد 
حریر نور و گل، فرش معابر می‌شود روزی 
چه باک از طعنة ناباوران؟ ما خوب می‌دانیم 
که شب می‌میرد و خورشید ظاهر می‌شود روزی 
سمند نور، زلف تیرگی‌ها را برآشوبد
به فرمانی که از چشم تو صادر می‌شود روزی 
تو باقی ماندة حقّی، به زیتون و زمان سوگند 
تمام عصرها، با تو معاصر می‌شود روزی 
در و دیوار، دیوان غزل‌های تو خواهد شد 
و حتی سنگ، با نام تو شاعر می‌شود روزی!‌
حامد حسین خانی 



خُم انتظار 
سوگند به زمزم نمازت 
بر زمزمه‌های سوز و سازت 
بر ذکر رکوع و بر سجودت 
بر حال قیام و بر قعودت
بر ذکر تشهد و قنوتت
بر بُهت خدایی سکوتت
خشت از خُم انتظار بردار 
مه را ز خمار غم برون آر 
ای روح دعا! سلام، مهدی 
محبوب خدا، سلام، مهدی گل نرجس
عباس براتی‌پور 



هار در راه است 
عزیزم! از تو چه پنهان، بهار در راه است 
بهار با نفس مشکبار در راه است 
جوانه‌های سپیدار می‌دهند نوید 
طراوتی که تویی دوستدار، در راه است 
نسیم مژده‌رسان، جان تازه می‌بخشد
سپیده با قدم زرنگار، در راه است 
بگو به خطار آشفته، در تبسم گل
قرار جان و دل بی‌قرار، در راه است 
خبر دهید به دل‌خستگان تشنة مهر 
زلال عاطفة خوشگوار در راه است 
قسم نمی‌خورم امّا به جان منتظران 
چراغ روشن آن انتظار در راه است 
اگر نه جمعة حاضر، که جمعه‌ای دیگر 
امید زمزمه دارد، سوار در راه است 
محمدجواد محبت 



پایان پریشانی‌ها 
چشم‌ها، پرسش بی‌پاسخ حیرانی‌ها
دست‌ها، تشنة تقسیم فراوانی‌ها 
با گُل زخم، سر راه تو آذین بستیم
داغ‌ها در دل ما، جای چراغانی‌ها 
حالیا، دست کریم تو برای دل ما 
سرپناهی‌ست در این بی‌سر و سامانی‌ها 
وقت آن شد که به گُل، حُکم شکفتن بدهی 
ای سرانگشت تو آغاز گل‌افشانی‌ها 
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزل‌ها و غزلخوانی‌ها 
سایة امن کسای تو مرا بر سر، بس 
تا پناهم دهد از وحشت عریانی‌ها 
چشم تو لایحة روشن آغاز بهار 
طرح لبخند تو پایان پریشانی‌ها 
قیصر امین‌پور 



کرامات نورانی 
هلا، روز و شب فانی چشم تو 
دلم شد چراغانی چشم تو 
به مهمان، شراب عطش می‌دهد
شگفت است مهمانی چشم تو 
بنا را بر اصل خماری نهاد 
ز روز ازل بانی چشم تو 
پر از مثنوی‌های رندانه است 
شب شعر عرفانی چشم تو 
تویی قطب روحانی جان من 
منم سالک فانی چشم تو 
دلم نیمه شب‌ها قدم می‌زند 
در آفاق بارانی چشم تو 
شفا می‌دهد آشکارا به دل 
اشارات پنهانی چشم تو 
هلا، توشة راه دریادلان 
مفاهیم توفانی چشم تو 
مرا جذب آیین آیینه کرد 
کرامات نورانی چشم تو 
از این پس مرید نگاه توام 
به آیات قرآنی چشم تو گل نرجس
سید حسن حسینی 



آبروی خاک 
ما بی‌تو تا دنیاست، دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
ای سایه‌سار ظهر گرم بی‌ترّحم!
جز سایة دستان تو، جایی نداریم
تو آبروی خاکی و حیثیّت آب 
دریا تویی، ما جز تو دریایی نداریم
وقتی عطش می‌بارد از ابر سترون
جز نام آبی تو، آوایی نداریم
شمشیرها را گو ببارند از سر بُغض
از عشق، ما جز این تمنایی نداریم!گل نرجس

برچسب ها :
گلستانه
به انگیزة ولادت امام علی(ع): 
تا بهار چشم تو
تا بروید آفتاب، از فرار چشم تو 
آسمان نشسته در انتظار چشم تو 
ای نجیب مهربان، ای صبور ناتمام! 
چند فصل مانده است، تا بهار چشم تو؟ 
روی دوش می‌کشی، کوفه کوفه درد را
دارِ عشق می‌زنند، در کنار چشم تو 
راستی چه می‌شود، یک نظر به ما کنی 
گرچه آسمانی است، اعتبار چشم تو 
هرچه گندم و عطش، سهم لحظه‌هایمان 
هرچه آب و آینه، از تبار چشم تو 
انتهای دفترم، یک غزل به نام تو 
مانده روی دست من، یادگار چشم تو 
معصومه سادات نبوی 


تقدیم به پیامبر خاتم، حضرت رسول اکرم(ص):
ای جنون جان 
ای که به یک اشاره‌ات، ماه دو نیم می‌شود 
حلقة زرّ مغربی، سکة سیم می‌شود 
پای به هر چه می‌نهی، مخملی از گل و گیاه
دست به هرچه می‌زنی، جور نسیم می‌شود 
گر تو بخواهی آب‌ها قهر کنند و شعله لطف 
آب زبانه می‌کشد، شعله رحیم می‌شود 
در اثر قیام تو، خاک دوان دوان چو من 
در حرم مقام تو، باد مقیم می‌شود 
پیش تو ای جنون جان، کوه و زمین و آسمان 
قامت سرو بوستان، حلقة میم می‌شود 
چنگ زدم، چنگ زدم، قافیه را سنگ زدم 
غیر تو هر قافیه، شیطان رجیم می‌شود 
گفت کسی که شعر هم غنچه نشد به باغمان 
گفتم اگر پرنده را سبز کنیم، می‌شود
حبیب الله بخشوده


بشارت نور
بیا که پیش تو از روزگار شِکوه کنیم 
ز درد و رنج برون از شمار، شکوه کنیم 
ازین خزان غم‌افزا، ازین شبان سیاه 
ز سست‌عهدی فصل بهار، شکوه کنیم 
اگر چه ابر کرامت مُدام می‌بارد 
ز خشک ناخنی چشمه‌سار، شکوه کنیم 
ز گردباد غلیظی که غنچه‌ها را بُرد 
ز باغ و گلبن بی‌برگ و بار، شکوه کنیم 
بیا که نور بگیریم از فروغ خدا
ز تیره‌فامی این شام تار، شکوه کنیم 
تو ای صلابت ایمان، تو ای بشارت نور! 
بیا که در برِ پروردگار، شکوه کنیم 
تو می‌رسی ز ره و غم به سینه می‌میرد 
بیا که پیش تو ای غمگسار، شکوه کنیم 
هوروش نوّابی



تو را من چشم در راهم تو می‌آیی
تو می‌آیی
از سمت مشرق حقیقت
و هرچه صبح کاذب است
از هُرم نفس‌هایت خجل می‌شوند. 
تمام شب می‌گریزد
و شمشیرهای سینه‌سوز
تسلیم تو می‌شوند. 
غبارهای دروغ و نیرنگ 
بر زمین می‌اُفتند 
و ذهن تمام غزل‌ها 
پر می‌شود از نرگس و سبزه 
و تمام فصل‌ها 
برای دیدن محراب چشم‌های تو 
قیام می‌کنند. 
شب، با صد پیاله راز و نیاز 
در صف دیدارکنندگان تو 
آنگاه 
تمام پرسش‌ها 
هورا می‌کشند 
و کودکان کوچه‌های غربت
با یک بغل شقایق آشنایی
خورشید را به بازی فرا می‌خوانند
و ماه 
آن سوتر 
در نوبت سلام به تو می‌ایستد
وحید خلیلی اردلی 


پرندة عرش آشیان عشق
عرشی! پرندگان جهان، عاشقت شدند
برگرد! چون زمین و زمان، عاشقت شدند 
گل‌های باغ، اطلسی و لاله، رازقی
چیزی ورای حدّ بیان، عاشقت شدند 
باور کن ای پرندة عرش آشیان عشق!‌
کروبیان هر دو جهان عاشقت شدند
عطر تو در تمام تن باغ منتشر 
باغی گلِ خجسته دمان، عاشقت شدند
در دشت، لاله‌ها، به طواف تو آمدند
و جویبارهای جوان، عاشقت شدند
بی‌شک تمام باغ و تمام عناصرش 
آی ای نماد فرّ مهان! عاشقت شدند
توصیفت ای بدیع شمایل! ز حد گذشت
تا شاعران چیره زبان، عاشقت شدند
گل نرجس
برچسب ها :
درباره وبلاگ
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 649850
تعداد نوشته ها : 253
تعداد نظرات : 11
پخش زنده
X