مهدي(ع) ميآيد
آخرالزمان" اصطلاحی است که طی سالهای اخیر بارها شنیدهایم و هرچه پیش میرویم بر کاربرد آن افزوده میشود .
گرچه آخرالزمان از اعتقادات خاص شیعه و ریشهی آن در تفکر اسلامی است اما منحصر به مسلمانان نبوده و معادلهای این کلمه ، در ادیان دیگر کاربرد وسیع و متنوعی دارد . حتی در مکاتب و مباحث سیاسی غیردینی نیز بحثهای متعددی راجع به آن صورت گرفته است .
آنچه که در بین تمامی ادیان و حتی مکاتب غیردینی راجع به "آخرالزمان" اشتراک دارد ، اشاره به مقطعی از تاریخ انسان است که در آن ، بشر به عالیترین برنامه و اسلوب ادارهی زندگی اجتماعی دست یافته و به وسیلهی آن فصل نوینی از همزیستی متعالی توأم با صلح ، آرامش ، عدالت و رفاه جهانی را آغاز میکند . تأکید ادیان و فرهنگهای متأثر از آن بر اجتماع انسانها در غالب "مدینهی فاضله" ، "آرمانشهر" ، "شهر سالم" ، "اورشلیم" ، "اتوپیا" و ... دقیقا مبتنی بر همین اعتقاد میباشد . البته یکی از وجوه تمایز اعتقاد به آخرالزمان بر پایهی ادیان الهی با اعتقاد به این اصل بر پایهی مکاتب دستساز بشر (مکاتب اومانیستی) ، باورهای پیرامون ریشهی تأسیس چنین جامعهای است که پیروان ادیان آسمانی ، ریشهی آن را در "ظهور منجی آخرالزمان" میدانند و پیروان ایسمهای منحرف غیردینی ، آن را ثمرهی سیر تکاملی جوامع انسانی دانسته و پایان تاریخ مینامند(1) .
به هر حال آنچه مسلم و انکارناپذیر است ، انتظار تمام عالم برای فرارسیدن روز موعود و نجات انسان از پلیدیها و زشتیها و آغاز حکومت صالحان بر کرهی خاکی است و البته مترقیترین ، کاملترین و صحیحترین باور ، اعتقاد آخرالزمانی شیعه مبنی بر ظهور امام دوازدهم(س) ، حجت غایب ، حضرت ولیاللهالاعظم(ارواحنا فداه) میباشد .
شیعیان بر اساس وعدههای داده شده از سوی رسول اکرم(ص) و ائمهی طاهرین(س) منتظر تحقق موعد قیام و ظهور قائمآلمحمد(ع) هستند و برای این انتظار نیز تکالیف و وظایفی دارند . فرهنگ انتظار طی قرون گذشته ، نیروی محرکهی خیزشهای بزرگ عدالتخواهانه و ظلمستیز بوده که قیام شکوهمند امام راحل(ره) را میتوان آخرین آن نامید . از سوی دیگر روایات و متون متعدد ، نشانههای مختلفی را برای مشخص نمودن احوالات آخرالزمان و اشاره به عصر ظهور ذکر کردهاند که این بخش ، همیشه مورد توجه خاص و عام بوده است .
در سالهای اخیر مباحث پیرامون فرارسیدن دورهی آخرالزمان در میان پیروان ادیان مختلف رشد چشمگیری یافته که اعتقاد به رجعت و ظهور مسیح در سال 2000 میلادی در میان برخی از فرق مسیحی ، از آن جمله بود . همچنین اعتقادات بحثانگیز مسیحیان انجیلی (مسیحیان صهیونیست) ، یهودیان و ... و طرح تفکرات جنجالی همچون نبرد آرماگدون(هرمجدون) ، تخریب مسجدالاقصی و ... از این دست است . ارائهی عجولانهی تزهایی همچون پایان تاریخ ، به منظور منحرف نمودن تفکر فطری منجیخواهی نیز دلیل بر رشد همین باور ارزیابی میشود . البته هدف این نوشتار پرداختن به این دسته از مطالب نیست و واشکافی آنها نیاز به مباحث مشروح جداگانهای دارد ، اما توجه به موارد اخیرالذکر لازم است ، تا بدانیم احساس فرارسیدن آخرالزمان در تمام ادیان شکل گرفته است .
آنچه در اینجا مورد توجه است ، باور نزدیک بودن تحقق وعدهی ظهور مهدی موعود(عج) ، در بین اکثریت شیعیان و محبین خاندان عترت(س) است . شواهد و مستندات قابل توجه دلالت بر این امر دارند که این مسأله از حد یک آرزو و امید صرف فراتر رفته و به لطف ذات احدی در حال فرا رسیدن و محقق شدن است . انشاءالله
به نظر میرسد برای اثبات این مدعا ذکر نکاتی که در زیر میآید کفایت کند :
اول _ آیةالله ناصری در سخنرانیای در مدینةالنبی که در رجب سال گذشته صورت گرفته مطالبی را راجع به مبشراتی پیرامون حضرت بقیةاللهالاعظم(ص) بیان کردهاند . این مطالب که به نقل از حضرت آیةاللهالعظمی بهجت میباشد به این شرح است : « من خراسان بودم ، یکی از دوستان ما که تشرف دارد محضر حضرت [صاحبالزمان(عج)] به منزل ما آمد ، از او پرسیدم "شما تازگی تشرف محضر حضرت داشتهاید؟" ، فرمودند "بله" ، عرض کردم "راجع به ظهور سؤال نکردید؟" ، فرمودند که "چرا" ، گفتم که "حضرت چه فرمودند؟" ، گفت من از حضرت سؤال کردم "یابن رسولالله ظهور چه وقت خواهد بود؟" فرمودند "نزدیک است" عرض کردم "من هم درک میکنم ظهور شما را؟" حضرت فرمودند "پیرمردتر از شما هم درک میکنند ظهور مرا" » [انشاءالله] . آیةالله بهجت فرموده بودند آن پیرمرد که تشرف به محضر حضرت دارد حدود 60 سال سن دارد! . سپس آیةالله ناصری خطاب به مخاطبین میگویند « خدا میداند زمان ظهور نزدیک است . » (2)
دوم _ حضرت آیةاللهالعظمی مکارم شیرازی فرمودهاند « همانطور که برای حضرت مهدی علیهالسلام یک غیبت صغری و یک غیبت کبری است یعنی درست مانند آفتاب [که] وقتی میخواهد پنهان شود ابتدا قرص خورشید پشت افق پنهان میشود ولی هوا نیمهروشن است و کمکم این روشنایی برچیده میشود و تاریک میشود ، برای ظهورش هم یک ظهور کبری و یک ظهور صغری است مانند موقعی که آفتاب میخواهد طلوع کند قرص خورشید هنوز پیدا نشده اما هوا نیمهروشن است و بعد خورشید دیده میشود . مرحلهی غیبت ایشان در دو مرحله واقع شده است و ظهور ایشان هم ظهور صغری و هم ظهور کبری دارد . در ظهور صغری توجه مردم به امام زمان علیهالسلام زیاد میشود و همه جا صحبت از امام زمان علیهالسلام است و جلسات امام زمان علیهالسلام پرشور میشود و بحثهای امام زمان علیهالسلام همه جا را میگیرد . وضع طوری میشود که مردم تشنه میشود[ند] و آماده میشوند . ما تصور میکنیم که در این عصر و زمان ، "ما انشاءالله در بینالطلوعین ظهور حضرت مهدی علیهالسلام قرار داریم" . من فراموش نمیکنم پنجاه سال قبل مؤسساتی که به نام حضرت مهدی علیهالسلام بود خیلی کم بود و کتابهایی که دربارهی حضرت مهدی علیهالسلام نوشته شده بود به اندازهی امروز نبود و سخن از امام مهدی علیهالسلام به این گستردگی نبود ، اگر کسی چهل یا پنجاه سال قبل مسجد جمکران میرفت در بهترین شبها ده یا بیست نفر بودند اما الان صدهاهزار نفر در بعضی از شبهای حساس هستند . "ما به سوی طلوع کبری پیش میرویم" . » (3)
سخنان فوق از بزرگانی است که ما به راستگویی و تقوای آنها اعتماد کامل داریم و ضمنا این مطالب در لفافه و ابهام بیان نگردیده بلکه صراحتا نوید نزدیک بودن زمان ظهور را میدهد .
در خصوص توجه خاص به امام مهدی(ع) ، ذکر این نکته مناسب است که در دیداری که حجةالاسلام ریشهری نمایندهی ولی فقیه در امور حج به همراه دستاندرکاران حج گذشته ، چند روز قبل با مقام معظم رهبری داشتند ، آقای ریشهری یکی از ویژگیهای حج امسال را "توجه ویژهی حجاج تمام کشورها به امام زمان(ص)" برشمرد . (4)
اکنون سؤال این است که در این شرایط وظیفهی ما به عنوان جامعهی شیعی که خود را پیرو و سرباز آن حضرت میدانیم و نیز بر اساس وعدههای داده شده ، اصل سپاه حضرت مهدی(ع) متشکل از ما (یاران سید خراسانی که 200هزار تا یکمیلیون نفر ذکر گردیده است) میباشد ، چیست؟
وظایفی که شیعیان در آستانهی ظهور دارند ، متعدد و مختلف میباشد که لازم است کارشناسان موضوع به تبیین ، معرفی و تبلیغ آن بپردازند . آنچه در اینجا مدنظر است ، بخشی از این وظایف میباشد که به گسترش فضای منجیخواهی میانجامد . آیةالله مکارم در ادامهی مطالب فوق ، این بخش از وظایف را برشمردهاند . ایشان میفرمایند « اگر میخواهیم به آن ظهور کمک کنیم ، این ظهور صغری را توسعه دهیم . همین "بحثهای مختلف دربارهی حضرت را میان جوانان و بزرگسالان و زنان و مردان و مسلمانان و غیرمسلمانان توسعه دهیم و به اینترنت بکشانیم" . خلاصه "با امواج ، نام مهدی علیهالسلام را به همهی دنیا برسانیم" و این ظهور صغری را پررنگ کنیم تا نام حضرت مهدی علیهالسلام در همهی جلسات حضور پیدا کند . من معتقدم اگر این کار را بکنیم این یک مصداق عملی دعای تعجیل فرج میشود . » (5)
بیان فوق ، کلید اصلی راهکار انجام وظیفه است و مابقی کار ، اجرایی کردن آن است . در سالهای اخیر مکررا مباحثی را راجع به "جنبش نرمافزاری" شنیدهایم ، خصوصا در فرمایشات مقام معظم رهبری بارها به آن اشاره شده است . ما در حوزهی مهدویت و انتظار ظهور نیز نیاز به چنین جنبشی داریم ، البته از چند زاویه ، که سعی میشود بخشهایی از آن به تفکیک اشاره شود .
1_ یکی از مشکلات بزرگ جامعهی علمی ما ، ترجمهای بودن علوم در حوزهی علوم انسانی خصوصا علوم سیاسی و جامعهشناسی است . ما در این حوزهها مصرفکنندهی صرف تولیدات غرب هستیم و آنها نیز آنچه را که بر اساس اهدافشان میباشد تحویل ما دادهاند . غرب در هجوم فرهنگی خود سعی در سکولاریزه کردن جوامع ، خصوصا جوامع اسلامی داشته و برای موجه جلوه دادن این امر ، ضمن موفق قلمداد کردن جامعهی غربی ، علت آن را پایبندی به اصولی همچون لیبرالیسم و سکولاریسم تبلیغ کرده است . تأمل و دقت در سیاستگذاریها و واشکافی استراتژیهای غربی به خوبی آشکار میسازد که آنها از حربهی جدایی دین از سیاست فقط برای خلع سلاح جوامع غیرغربی خصوصا اسلامی بهره بردهاند و این در حالی است که خود دقیقا بر اساس آموزههای دینی و تصورات اعتقادیشان از آیندهی جهان (همچون اعتقاد آرماگدونی) به برنامهریزی ، سیاستگذاری و تدوین استراتژی اقدام نمودهاند . لذا در گام نخست باید ضمن دوری جستن از باورهای غلط و مسمومی که به وسیلهی شبیخون فرهنگی و استعماری غرب در جوامع اسلامی رسوخ یافته ، نسبت به بومی کردن علم بر پایهی اعتقادات اسلامی خصوصا در حوزهی علوم انسانی گام برداریم .
2_ در گام بعدی ، همین جنبش نرمافزاری میبایست در حوزهی علوم مهدوی شکل گیرد . در این راستا باید کاری گسترده و هدفمند بر روی احادیث و روایات برجای مانده پیرامون مسألهی آخرالزمان و ظهور منجی و نیز پیشگوییها و اعتقادات ادیان و فرق مختلف در این خصوص ، به عمل آید و سپس صحیح و ناصحیح آن از هم جدا شده و بر اساس صحیحیات آن و با توجه به شرایط روز ، اقدام به تولید فکر ، علم و فرهنگ انتظار شود . باید این باور را تقویت کنیم که اعتقاد به مهدویت میتواند به مثابه برترین شاخص و منبع برای تدوین علم و استراتژیهای راهبردی هر حکومت اسلامی عمل نماید . با باور فوق به بازنگری ، بازخوانی و بازنویسی سیاستهای کلان در عرصهی داخلی و خارجی پرداخته و با برداشتی اصولی و ضمنا واقعبینانه ، تمامی حرکتها را در راستای زمینهسازی آنچه که به آن وعده داده شده است جهت دهیم .
3_ دنیای امروز سراسر ظلم است و ستم و بیعدالتی . فریاد دادخواهی مردم ستمدیده و زجرکشیده در تمام جهان بلند است . مکاتب جنجالی که با پروپاکاند ، ادعای رفع مشکلات و ایجاد جهانی بهتر را میدادند یک به یک به زبالهدان تاریخ پیوستند . جهان غرب که لیبرال دموکراسی را برترین نسخهی ادارهی جوامع میدانست و نوید پایان سعادتمندانهی تاریخ را میداد ، خود به شکست دموکراسی معترف است . سردرگمی و استیصال ثمرهی لائیسیته در جهان به اصطلاح متمدن امروز است . فطرت حقیقتجوی انسانها میدان بروز یافته و دین دیگر مخدر به حساب نمیآید بلکه کیمیای عصر حاضر است . آشفتگی و پریشانی بر همه مستولی گشته و تمنای مصلح آخرالزمان میرود که به خواستهی تمام بشر تبدیل شود . در چنین شرایطی بزرگترین وظیفهی ما ترویج "منجیطلبی" است . در این عصر ارتباطات و با وجود ابزارهایی همچون شبکهی جهانی (اینترنت) ، دیگر هیچ بهانهای برای عدم ارتباط با جهان تشنهی عدالت وجود ندارد . باید با ملل مختلف ارتباط بگیریم . اشتراکات عقیدتی پیرامون منجی و مصلح آخرین را کشف و تقویت نماییم . با تأکید بر اشتراکات ، اصل منجیخواهی را تعمیم داده ، عمومی و جهانی سازیم . سپس در شرایطی به دور از تفرقه ، امکان معرفی منجی واقعی یعنی حضرت حجةابنالحسن(ع) را فراهم آوریم . تأسیس سایتهای اینترنتی متعدد و متنوع ، تألیف و ترجمهی متون و مقالات به زبانهای مهم دنیا ، برقراری رابطه با مراکز عقیدتی ، اجتماعی و روشنفکران ملل مختلف ، ایجاد امکان تبادل افکار و نظرات پیرامون موضوع منجی و مصلح جهانی و ... اقداماتی است که میتواند با بسیج امکانات مالی و فنی و توان علمی و اجرایی به مرحلهی اجراء درآید . تاکنون دنیای غرب ما را به چالش کشیده و با سوءاستفاده از فنآوری ارتباطی نوین به نشر افکار ، عقاید و توطئههای خویش پرداخته است اما از این پس این ماییم که بایستی با استفادهی بهینه از همان ابزار تکنولوژیک ، به اثبات برتری اعتقادمان راجع به آخرالزمان ، ظهور منجی و عدالت و صلح بیپایان بپردازیم . انشاءالله در آن شرایط ، پیروان راستین مذاهب الهی همنوای با شیعیان جهان ، ظهور منجی موعود را از خدای یکتا خواستار خواهند شد .
4_ در کنار این اقدامات ، تکتک ما باید مطالعاتمان پیرامون امام مهدی(عج) ، عصر ظهور و اتفاقات و مسائلی که در آن زمان به وقوع خواهند پیوست را بالا ببریم تا هنگام قرار گرفتن در آن شرایط ، هم از افتادن در گرداب فتنهها در امان باشیم و هم هر کداممان وظیفهی خویش را بشناسیم . بنا بر بسیاری از اخبار ، اتفاقات متصل به ظهور از ماه رجب آغاز میشود و تا محرم بعد (بیش از ششماه) و هنگام قیام قائم(ص) ادامه مییابد ، ما باید از هماکنون بر تمام این دورهی پر از تلاطم و شور اشراف داشته باشیم تا به هنگام عمل ، از میزان خطا کاسته شود . ما باید آسیبهای تفکر مهدوی را نیز خوب بشناسیم ، یکی از آفتها و آسیبهای جدی در سالهای اخیر ، جریان موازی و انحرافی انجمن حجتیه که مروج انتظار واپسگرا و مخرب بوده است ، میباشد و البته از این دست نیز بسیار است . واشکافی این جریانات کمک بزرگی به اصالت تفکرات حوزهی ظهور خواهد کرد . ما باید از هماکنون نگاهمان به دنیای اطراف را تغییر دهیم و از پنجرهی مهدویت به تمام تحولات جهان بنگریم .
ما باید مهدی(ع) را باور کنیم .
اللّهم صَلّف علَی کَهْفف الْحَصین وَ غفیاثف الْمضْطَرّف الْمسْتَکین حجّتفکَ وَ کَلفمَتفکَ النّاموس الأکْبَر الإمام الْمَهْدیّف الْمنْتَظَر حجّةفابْنالْحَسَنالْعَسْکَریّ صَلَواة اللهف وَ سَلامه عَلَیه اَللّهمّ عَجّفلْ فَرَجَه وَ سَهّفلْ مَخْرَجَه وَاجْعَلْنا مفنْ اَنْصارهف وَ اَعْوانفهف وَ الْفائفزینَ بفلفقائفهف
_________________________________________
پینوشت :
1_ اشاره به فرضیهی "پایان تاریخ" نوشتهی "فرانسیس فوکویاما"
2_ برگرفته از فایل تصویری سایت تخصصی موعود تحت عنوان "پیرمردتر از شما هم ظهور را درک میکند"
3_ فصلنامهی علمی- تخصصی ویژهی امام مهدی علیهالسلام ، سال دوم ، شمارهی پنجم ، پاییز 1381 _ به نقل از سایت تخصصی موعود
4_ واحد مرکزی خبر ، گزارش دیدار دستاندرکاران حج با آیةالله خامنهای
5_ به مأخذ سوم رجوع شود
خصوصیات حکومت جهانی موعود آخرالزمان(عج)
خود خواهی های کشورهای خودکامه، دنیا را به مرحله ای رسانده است که هر لحظه احتمال وقوع جنگ جهانی سوم و از بین رفتن بشریت می رود. از این رو اندیشمندان و دانشمندان دنیا تنها راه برای بیرون رفتن از این بحران را تشکیل حکومتی جهانی دانسته اند. از این فکر در گذشته بسیار دور در اندیشه بزرگانی چون: افلاطون و ارسطو به عنوان« مدینه فاضله» و« آرمانشهر» مطرح شده است و آن نیز عبارت است از شهر و دیار و کشوری که همه چیز در آن سر جای خود قرار گرفته است و هیچ بی عدالتی و ظلم و ستم در آن راه ندارد.این افکار در اندیشه دانشمندان معاصر چون انیشتن، برتر اندراسل، فولیتر فرانسوی، پروفسور آرنولد توین بی، ویلیام لوکار اریستون فیلسوف آمریکایی، دانته، کانت و ... نیز تبلور یافته است.1
از جمله این سخنان انیشتن که می گوید:«حکومت های متعدد خواه و ناخواه به نابودی بشر منجر خواهد شد و مردم جهان یکی از دو راه را باید انتخاب کنند. یا باید حکومت جهانی با کنترل بین المللی انرژی تشکیل شود و یا حکومت های ملی جداگانه فعلی، همچنان باقی بماند و منجر به انهدام بشری گردد.» 2
در گذشته نه چندان دور مارکسیزم داعیه دار حکومت واحد جهانی بود و با طرح تز ماتریالیسم تاریخی و روش دیالیکتیک اثبات می کردند که دنیا از یک امت واحدی ابتدایی، جهانی کوچک شروع شده و با مسیری که طی می کند، سرانجام از دنیای صنعتی و سرمایه داری عبور می کند و دوباره به کمون جهانی و ملت و امت واحده جهانی با مرام اشتراکی بر می گردد. اما دیری نپایید که این نگرش سرنگون گردید. با فرو پاشی این عقیده، عقیده سرمایه داری یکه تاز عرصه جهانی سازی گردید. آنها نیز تز آخرالزمان را مطرح می کنند و می گویند: همه چیز به طرف حاکمیت سرمایه داری با فرهنگ غربی در حرکت است.3
این در حالی است که خداوند تحقق یافتن چنین حکومتی را سالها پیش در زبور، تورات، انجیل، کتاب اشعیای نبی و دانیال نبی توسط موعود آخرالزمان بشارت داده است.« و لقد کتبنا الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون ان فی هذا لبلاغا لقوم عابدین( انبیاء/ 106،105)ما در کتاب زبور علاوه بر قرآن مجید( یا پس از تورات) نوشتیم که زمین را بندگان صالح و شایسته من در اختیار خواهند گرفت و همین برای گروه عبادت کنندگان برای رسیدن به اهدافشان کافی است.
اداره کشوری به مساحت جهان تنها از کسی ساخته است که از جانب خداوند مدد شود و او همان مسیحای یهودیان و نصارا، سوشیانت زرتشتیان، موعود و منجی ادیان، مهدی صاحب الزمان(عج) مسلمانان است. او می آید تا حکومت زمین را به وارثان واقعی خود که همان مستضعفان هستند باز گرداند. تشکیل دولت مستضعفان و تحقق بخشیدن به آرمان والا و الهی حکومت فرو دستان و عقب نگه داشته شدگان، از برنامه های اصلی و اقدام های اساسی و تردید ناپذیر امام موعود(عج) است. در جامعه و نظامی که امام مهدی(عج) بنیاد می نهد، زمام همه امور در دست طبقات محروم است و این مستضعفانند که بر آن حکم می رانند و به اداره جامعه می پردازند. چنین آرمانی هدف اصلی همه ادیان آسمانی بویژه اسلام بوده است.4
حضرت قائم(عج) هنگامی زمام امور جهان افسار گسیخته را به دست می گیرد که دنیا دچار انبوهی از نابسامانی هاست. بی عدالتی، ظلم، فساد، بیماری های جسمی و روحی تنها گوشه ای از ابتلاهایی است که جهان در آن زمان دست به گریبان آن است.حکومت جهانی حضرت موعود(عج) از خصوصیات ناب و کم نظیری برخوردار است که به تعدادی از این خصوصیات اشاره می کنیم.
استقرار عدالت
در طول تاریخ از خلقت حضرت آدم(ع) تا کنون بشر در آرزوی روزگاری است که جرم و جنایت، ظلم و بی عدالتی در آن نباشد از این رو طبیعی است که حضرت قائم(عج) در بدو تاسیس حکومت جهانی خود این آرزوی دیرینه بشریت را تحقق بخشد. از سویی آیات و احادیث فراوانی در این باره ثبت شده است از جمله اینکه امام باقر(ع) در تفسیر آیه شریفه واعملوا ان الله یحیی الارض بعد موتها( بقره/251) بدانید و آگاه باشید که خداوند زمین را پس از مرگش زنده می کند. می فرماید: خداوند زمین را با حضرت قائم(عج) زنده می گرداند. آن حضرت در زمین به عدالت رفتار می کند و زمین را با گسترش عدالت زنده می نماید؛ پس از آن که در اثر گسترش ستم مرده بود.5
امام صادق(ع) می فرماید: به خدا سوگند به طور حتم عدالت مهدی(عج) به درون خانه ها و اتاق هایشان نفوذ می کند؛ هم چنان که سرما و گرما در آن وارد می شود. امام رضا(ع) در این باره می فرماید:آن گاه که حضرت مهدی(عج) ظهور می کند، ترازوی عدالت را در جامعه برقرار می کند و از آن پس، کسی به دیگری ستم نمی کند. حج ابراهیمی که یکی از شعایر الهی است بر اثر گسترش حکومت اسلامی، دیگر مانعی برای رهسپاری به سوی آن وجود ندارد و مردم برای انجام حج مانند سیلی خروشان به سوی کعبه می شتابند و در نتیجه گرداگرد کعبه شلوغ شده، برای همه حج گزاران کفایت نمی کند. امام دستور می دهد که اولویت را به کسانی دهند که حج واجب بر عهده دارند و به سخن امام صادق(ع) این نخستین جلوه گاه عدالت مهدی موعود(عج) است.6
شکوفایی علم و دانش
در روزگار حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) علم و دانش و فرهنگ اسلامی به قدری رشد و شکوفایی می یابد که در وصف نیاید و این همه به مدد علومی است که در ید بیضای آن حضرت است.
حضرت امام صادق(ع) در حدیثی می فرماید: علم و دانش بیست و هفت حرف ( شعبه یا شاخه) است. تمام آنچه پیامبران الهی برای مردم آوردند دو حرف بیش نبود و مردم تا کنون جز آن دو حرف را نشناخته اند. اما هنگامی که قائم ما قیام کند، بیست و پنج حرف دیگر را آشکار می سازد و در میان مردم منتشر می سازد7
امام صادق(ع) در حدیثی دیگر هنگامی که قائم قیام کند خداوند آنچنان گوش و چشم شیعیان ما را تقویت می کند که میان آنها و قائم(رهبر و پیشوایان) نامه رسان نخواهد بود با آنها سخن می گوید و سخنش را می شنوند و او را می بینند در حالی که او را در مکان خویش است.
این پیشرفت ها و سرافرازی مسلمانان در حکومت حضرت موعود(عج) در زمینه های مختلف نصیب مستضعفان عالم خواهد شد که می توان در آن میان از پیشرفت های عظیم اقتصادی، کشاورزی، دامپروری، عمران و آبادی و بهداشت و درمان نام برد. حضرت امام باقر(ع) می فرماید: دانش گاهی به کتاب خداوند عزوجل و سنت پیامبر اکرم(ص) در قلب مهدی می روید؛ چنان که گیاهی در بهترین کیفیت خود رشد می کند. هر کس از شما که تا روزگار ظهور حضرتش باقی بود و او را ملاقات کرد، به هنگام دیدار با ایشان بگوید: سلام بر شما ای خاندان رحمت و نبوت و گنجینه دانش و جایگاه رسالت!8
در این روزگار معارف اسلامی، قرآن و رشد معنویت و اخلاق به حد اعلای خود می رسد. علوم پزشکی به قدری رشد خواهد یافت که هیچ کور و زمینگیر و بیماری در زمین نخواهد ماند.
امنیت اجتماعی
پیش از برقراری حکومت جهانی امام زمان جهان به جهت خونریزی های خود کامانی چون سفیانی دچار ناامنی می شود و حضرت در مدت کوتاهی امنیت از دست رفته را در همه زمینه هابه جامعه جهانی بازمی گرداند و مردم در محیطی پر از امنیت به زندگی خود ادامه می دهند. راهها به گونه ای امن می شود که زنان جوان از جایی به جایی دیگر بدون همراه داشتن محرمی سفر می کنند و از هرگونه تعرض و سوء نظر در امان هستند. امنیت کامل قضایی تا بدان جا برقرار می شود که کسی از این ممکن است حقش پایمال شود، کوچک ترین بیمی ندارد.
حضرت رسول در این باره می فرماید: هنگامی که عیسی بن مریم از آسمان آید و دجال را به قتل رساند... چوپان گوسفندان خود می گوید برای چرا به فلان مکان بروید و در این ساعت باز گردید گله گوسفند میان دو کشتزار می شوند ولی هرگز به خوشه ای از آن تعدی نمی کنند و شاخه ای از آن را با پای خود نمی شکنند.9
ابن عباس درباره گسترش امنیت در روزگار حضرت مهدی(عج) می گوید: حتی در عصر گرگ، گوسفند را نمی درد و شیر، گاو را از بین نمی برد و مار به انسان آسیبی نمی رساند و موش، انبانی را نمی جود و به آن دستبرد نمی زند.
و یا در پیامبر اکرم(ص) می فرماید: حکومت مهدی(عج) به گونه ای است که دو زن شبانه حرکت کرده، مسافرت می کنند و از بی عدالتی و ستم هراسی ندارند.10
پی نوشت:
1-ظهور حضرت مهدی از دیدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان، هاشمی شهیدی، ص411-415
2-جهان بعد از ظهور، ص80 به نقل از مفهوم نسبیت اینشتین،ص35
3-گفتمان مهدویت، سخنرانی هاشمی رفسنجانی،ص203
4-عصر زندگی، محمود حکیمی،ص161
5-کمال الدین، شیخ صدوق، ص668
6-چشم اندازی به حکومت مهدی(عج)،نجم الدین طبسی،ص7-166
7-بحار الانوار، ج52،ص336 نقل از حکومت جهانی مهدی(عج)،آیت الله مکارم شیرازی،ص261
8-چشم اندازی به حکومت مهدی(عج)،ص180-178
9-ملاحم،ابن طاووس،ص97
10- چشم اندازی به حکومت مهدی(عج)،ص188-190
زوایای تاریکی از تأسيس و تثبیت اسرائيل
با توجه به برگزاری کنفرانس بین المللی قدس و حمایت از مردم فلسطین از تاریخ 25 تا 27 فروردین ماه سال جاری در تهران ، نگارنده در این مقاله به زوایای تاریکی از تأسیس و تثبیت رژیم اسرائیل می پردازد که تاکنون کمتر مورد توجه و بررسی قرار گرفته اند.
در قرن هیجدهم وقتی که پذیرش یهودیان در کشورهای جدید ملی اروپا دچار اشکال شد، ناپلئون از یهودیان خواست زیر پرچم او جمع شوند و اورشلیم قدیم را بدست آورند. این بیان به اندیشه برگشت به فلسطین فرصت تولد داد. در سال 1865 جوزف سالوادور گفت: «دولت جدید در سواحل شهرستان جلیل1 و در کنعان قدیم تأسیس خواهد یافت. یهودیان در اثر ترکیب کششهای خاطرات تاریخی، تعقیب شدن در کشورهای مختلف و احساس بوریتانیسم انجیلی انگلستان به فلسطین بر خواهند گشت»2 .
در این راستا «تئودور هرتسل»(3) (1904-1860) بنیانگذار کنگره بال سوئیس می نویسد:
«ما همچنین باید بخشی از یک دیوار دفاعی برای تمدن قدیمی اروپا در مقابل بربریت آسیا را تشکیل دهیم. ما باید در ارتباط نزدیک با تمام اروپا باشیم که تداوم وجود ما را تضمین خواهد کرد.»(4)
هرتسل بعد از کوششهای فراوان موفق شد در سال 1897 اولین کنگره صهیونیستها را با بیش از 200 عضو تشکیل دهد و این کنگره سازمان جهانی صهیونیستی را بوجود آورد و همه یهودیان را برای تشکیل یک کشور یهودینشین در فلسطین فراخواند.
هرتسل با پیروزمندی ادعا کرد: «اگر آنچه در کنگره بال روی داد جمعبندی شود ، باید بگویم که من دولت یهود را تأسیس کردم. این بیان امروز خنده همگان را برخواهد انگیخت. اما شاید در بیست و پنج و مطمئناً در پنجاه سال آینده این کشور تشکیل خواهد شد و همه جهان آن را خواهند دید.»(5)
در این راستا می توان گفت از همان ابتدای اندیشه صهیونیستی، اصطلاح «یهودی» بدل به «اشکنازی»(6) (یهودیان اروپائی) گردید و کلمه «سفاردی»(7) (یهودیان یمن، مراکش، حلب و غیره) حذف شد. به همین ترتیب تا استقرار دولت صهیونیستی در سال 1948 تمام کوششها برای به کار گرفتن فقط یهودیان اروپا به کار رفت تا متعهد رسالت گسترش تمدن اروپائی در خاور میانه باشند. در سال 1896 هرتسل در نامه خود به «گراند دوک بادن» به او اطمینان داد که وقتی یهودیان به سرزمین اجدادی خود برگشتند همانند نمایندگان تمدن غرب عمل خواهند کرد که پاکی و نظم و عادات استقراریافته غرب را به این گوشه شرق طاعونشده و شیطانزده خواهند برد. (8)
گروههای کشاورزی یهودیان در فلسطین با مهاجرت مداوم از اروپای غربی که تا سال 1914 به 58 هزار نفر رسید آغاز شد.
اعلامیه مشهور «بالفور»(9) در سال 1917 تعهد آشکار برای تشکیل سرزمین یهودیان، مزایای چند جانبه داشت. سرزمین یهودینشین نماینده بریتانیا در خاورمیانه و به نفع امپراطوری بود و باعث جلب حمایت آمریکا برای جنگ میشد .
بعد از جنگ جهانی دوم نیز تبلیغات زیاد برکورههای آدمسوزی (هلوکاست) (10) ، دراستقرار دولت اسرائیل نقش بسزایی داشتند ؛ سایه «داخائو»(11) «تربلینکا»(12) و «آشویتس» (13). احساس گناه در میان اروپائیان و آمریکای شمالی و آرزو و تمنای تأمین سرزمینی برای یهودیان و خلاص شدن از یهودیان ناخواسته و شکننده در اروپا میتواند به عنوان عواملی دیگر ذکر گردد. هیتلر میخواست یهودیان را از اروپا بیرون راند و اسرائیل راهی مطمئن برای سکونت یهودیان در خارج از اروپا بوجود آورد.
در ضمن جنگ 8-1947 یهودیان واعراب، هنگهای داوطلب اسرائیل و ایالات متحده نیز به آنها پیوستند و سلاحهای تهیه شده در اروپا را در اختیار آنها قراردادند و دولت بریتانیا نیز در فلسطین به آنها کمک میکرد و مهاجرت غیرقانونی آنها را نادیده گرفت.
در این زمان چرچیل به به وایزمن گفت که او حامی صهیونیستها برای کسب تمام فلسطین است و در صورت ناکامی ، با سرعت بخشیدن به مهاجرت یهودیان به فلسطین (100 تا 150 هزار نفر در سال و در ضمن ده سال 1.150.000 نفر توازن جمعیت را از 1.200.000 نفر عرب در مقابل 600 هزار یهودی تغییر خواهد داد) این امر عملی خواهد شد.
در 27 ژوئیه 1946 دولت جدید کارگر با نخستوزیری «کلمنت آتلی» (14)به قدرت رسید و موجب رضایت عمیق صهیونیستها گردید زیرا حزب کارگر از سال 1940 با مصوبات خود از صهیونیستها حمایت کرده بود.
وایزمن در ایجاد فشار برا عراب اصرار داشت زیرا معتقد بود یهودیان هرگز در هیچ کشور لیبرال غربی زمینه جذب در اجتماع را پیدا نخواهند کرد و تا زمانی که دروازههای فلسطین باز است فشارها به سوی آمریکا و بریتانیا منحرف خواهد شد و هر کدام از یهودیان اروپائی در این دو کشور دوستان یا منسوبینی دارند و این دو کشور خطر مسموم شدن در اثر مسئله یهودیان را -چون گذشته- خواهند پذیرفت.
نه بریتانیا و نه ایالات متحده خواهان مهاجرت وسیع یهودیان به کشورهای خود نبودند و ژنرال«اسموتس» (15) (قهرمان صهیونیسم در سرتاسر سالهای جنگ) گفت که مهاجرت به آفریقای جنوبی راه حلی برای مسئله یهودیان نخواهد بود و افزایش تعداد یهودیان در آن کشور فقط احساس ضد یهود را ایجاد خواهد کرد. آفریقای جنوبی سهم خود را در کمک به یافتن راه حل که به نظر او استقرار یک کشور ملی یهودیان در فلسطین بود، انجام خواهد داد. (16)
فلسطین و مناطق اطراف آن برای انگلستان یک نقطه اتصال را در نظام شرق دور وصل میکند. این منطقه انبار نفت برای امپراطوری بود. همچنین شامل کانال سوئز و پایگاههای اصلی نیروی دریایی در شرق مدیترانه و در اسکندریه به حساب میآمد.
در این راستا ، ترومن بعد از انتخابات کنگره در نوامبر 1945 وقتی که به سفرای کشورهای عربی در ایالات متحده گفت: «آقایان من متأسفم اما باید به صدها هزار نفر که مشتاق موفقیت صهیونیست هستند، پاسخ دهم در حالی که صدها هزار نفر عرب در حوزه قانونی خود ندارم»(17) بدواً توجه موارد سیاسی بود. بدین ترتیب ترومن از صهیونیسم حمایت کرد و «آتلی» را وادار ساخت که فوراً هزار گواهی برای یهودیان جابجا شده جهت رفتن به فلسطین صادر نماید. (18)
از آن زمان به خاطر سهمیههای مهاجرت از قبل از جنگ، بریتانیا هر سال 18000 نفر و ایالات متحده تعداد انگشتشماری پناهنده میپذیرفتند.
در سال 1947 قدرتهای غربی به رهبری ایالات متحده- اتحاد شوروی نیز به آنها پیوست- دولت اسرائیل را از طریق مصوبهای در مجمع عمومی سازمان ملل متحد برای خدمات به مقاصد سیاسی، امنیتی و فرهنگی غرب تشکیل دادند.
قانون اساسى اسرائیل
در هشتم جولاى 1948 کابینه ى موقت اسراییل، به منظور تدوین پیش نویس قانون اساسى و ارایه آن به پارلمان جهت بررسى و توصیب، کمیته اى را تشکیل داد. اما اعضاى این کمیته، نمایندگان نخستین پارلمان و احزاب اسراییل نتوانستند به دلیل اختلافات شدید در خصوص موضوعات مهمى همچون مذهب، قومیت، خطوط مرزى، حقوق اساسى شهروندان و حقوق و جایگاه اقلیت عرب زبان مقیم اسراییل به نتیجه برسند و این وضعیت هنوز هم ادامه دارد. به همین دلیل تا به امروز اسراییل واجد قانون اساسى دایم و ثابتى نمى باشد. در سال هاى اخیر جنبش هاى سیاسى، به رهبرى حقوقدانان و اساتید دانشگاه و با قصد مبارزه سیاسى جهت تدوین قانون اساسى پایدار براى دولت اسراییل، شکل گرفته است .
شایان توجه است که منشور اعلام استقلال اسراییل داراى ارزشى حقوقى یا قضایى نبوده و در دادگاه هاى این دولت قابل استناد نمى باشد.
قوانین مبنا
علىرغم ناکامى دولت ها و احزاب گوناگون اسراییل در تدوین یک قانون اساسى دایم، آنها موفق شده اند قوانینى شبیه به قانون اساسى به نام قوانین مبنا وضع و تدوین کنند. از جمله ى این قوانین قانون پارلمان، قانون ریاست دولت، قانون شوراى وزیران، قانون اراضى اسراییل، قانون اقتصاد دولت، قانون ارتش، قانون قضاوت، قانون ناظر دولت، قانون حفظ منزلت و آزادى انسان و قانون آزادى مشاغل مى باشد.
تغییر یا لغو قوانین مبنا تنها از طریق پارلمان و بااکثریت ویژه و غیر عادى اعضا امکان پذیر است . با این حال این قوانین به مثابه قانون اساسى نبوده و در هیچ یک از آنها به طور صریح گفته نشده است که قوانین دیگر نمى تواند ناقض آنها باشد. رهبران اسراییل با وضع قوانین مبنا در پى رسیدن به یک قانون اساسى ثابت براى دولت مى باشند.
از انتخاب تا ازدواج
من در آن شب در خواب دیدم که مسیح و شمعون و جمعی از حواریون در کاخ جدّم گرد آمدند و در همان موضعی که جدّم تخت را قرار داده بود منبری نصب کردند که از بلندی سر به آسمان میکشید و محمد(ص) به همراه جوانان و شماری از فرزندانش وارد شدند. مسیح به استقبال او آمد و با او معانقه کرد.
محمد بن بحر شیبانی گوید: در سال 286 ق. وارد کربلا شدم و قبر آن غریب ـ رسول خدا(ص) ـ را زیارت کردم سپس به جانب بغداد رو کردم تا مقابر قریش را زیارت کنم و در آن وقت گرما در نهایت خود بود و بادهای حارّه میوزید و چون به مشهد امام کاظم(ع) رسیدم، نسیم تربت آکنده از رحمت وی را استشمام نمودم که در باغهای مغفرت در پیچیده بود. با اشکهای پیاپی و نالههای دمادم بر وی گریستم و اشک، چشمانم را فرا گرفته بود و نمیتوانستم ببینم و چون از گریه باز ایستادم و نالهام قطع گردید، دیدگانم را گشودم. پیرمردی را دیدم پشت خمیده با شانههای منحنی که پیشانی و هر دو کفِ دستش پینة سجده داشت و به شخص دیگری که نزد قبر همراه او بود میگفت: ای برادرزاده! عمویت به واسطة علوم شریف و غیوب دشواری که آن دو سیّد به وی سپردهاند شرف بزرگی یافته که کسی جز سلمان بدان شرف نرسیده است و هماکنون مدّت حیات وی استکمال پذیرفته و عمرش سپری گردیده است و از اهل ولایت مردی را نمییابد که سرّش را به وی بسپارد. با خود گفتم: ای نفس! همیشه از جانب تو رنج و تعب میکشم و در همه حال برای کسب علم بدین سو و آن سو میروم و اکنون گوشم از این شخص سخنی را میشنود که بر علم فراوان و آثار عظیم وی دلالت دارد. گفتم: ای شیخ! آن دو سیّد چه کسانی هستند؟ گفت: آن دو ستارة نهان که در سُرّ من رأی خفتهاند. گفتم: من به موالات و شرافت محلّ آن دو در امامت و وراثت سوگند یاد میکنم، که من جویای علوم و طالب آثار آنها هستم و به جان خود سوگند که حافظ اسرار آنان باشم.
گفت: اگر در گفتارت صادق هستی آنچه از آثار و اخبار آنان داری بیاور و چون کتب و روایات را وارسی کرد، گفت: راست میگویی. من بشر بن سلیمان نخّاس از فرزندان ابو ایّوب انصاری و از موالیان امام هادی و امام عسکری(ع) و همسایة آنها در «سرّ من رأی» بودم. گفتم: برادرت را به ذکر برخی از مشاهدات خود از آثار آنان گرامی بدار.
گفت: مولای ما امام هادی(ع) مسائل بنده فروشی را به من آموخت و من جز با اذن او خرید و فروش نمیکردم و از این رو از موارد شبههناک اجتناب میکردم تا آنکه معرفتم در این باره کامل شد و فرق میان حلال و حرام را نیکو دانستم.
یک شب که در «سرّ من رأی» (سامرا) در خانة خود بودم و پاسی از شب گذشته بود، کسی درِ خانه را کوفت، شتابان به پشت در آمدم دیدم کافور ـ فرستادة امام هادی(ع) ـ است که مرا به نزد او فرا میخواند. لباس پوشیدم و بر او وارد شدم دیدم با فرزندش ابومحمد و خواهرش حکیمه خاتون از پس پرده گفتوگو میکند، چون نشستم فرمود: «ای بشر! تو از فرزندان انصاری و ولایت ائمه(ع) پشت در پشت، در میان شما بوده است و شما مورد اعتماد ما اهلبیت هستید و من میخواهم تو را مشرّف به فضیلتی سازم که بدان بر سایر شیعیان در موالات ما سبقت بجویی، تو را از سرّی مطّلع میکنم و برای خرید کنیزی گسیل میدارم. آنگاه نامهای به خط و زبان رومی نوشت و آن را در پیچید و به خاتم خود ممهور ساخت و دستمال زرد رنگی را که در آن 220 دینار بود بیرون آورد و فرمود: آن را بگیر و به بغداد برو و ظهر فلان روز، در معبر نهر فرات حاضر شو و چون زورقهای اسیران آمدند، جمعی از وکیلان فرماندهان بنی عباس، خریداران و جوانان عراقی دور آنها را بگیرند. چون چنین دیدی سراسر روز شخصی به نام عمر بن یزید برده فروش را زیر نظر بگیر و چون کنیزی را که صفتش چنین و چنان است از خریداران و اطاعت آنان سرباز زند، تو به آن مکاشف مهلت بده و تأملی کن، بنده فروش آن کنیز را بزند و او به زبان رومی ناله و زاری کند و بدان که گوید: وای از هتک ستر من! یکی از خریداران گوید من او را 300 دینار خواهم خرید که عفاف او باعث مزید رغبت من شده است و او به زبان عربی گوید: اگر در لباس سلیمان و کرسی سلطنت او جلوه کنی در تو رغبتی ندارم، اموالت را بیهوده خرج مکن! برده فروش گوید: چاره چیست؟ گریزی از فروش تو نیست، آن کنیز گوید: چرا شتاب میکنی باید خریداری باشد که دلم به امانت و دیانت او اطمینان یابد، در این هنگام برخیز و به نزد عمر بن یزید برو و بگو: من نامهای سربسته از یکی از اشراف دارم که به زبان و خطّ رومی نوشته و کرامت، وفا، بزرگواری و سخاوت خود را در آن نوشته است. نامه را به آن کنیز بده تا در خلق و خوی صاحب خود تأمّل کند اگر به او مایل شد و به آن رضا داد من وکیل آن شخص هستم تا این کنیز را برای وی خریداری کنم.
بشر بن سلیمان میگوید: همة دستورات مولای خود ـ امام هادی(ع) ـ را دربارة خریداری آن کنیز به جای آوردم و چون در نامه نگریست به سختی گریست و به عمر بن یزید گفت: مرا به صاحب این نامه بفروش! و سوگند اکید بر زبان جاری کرد که اگر او را به صاحب نامه نفروشد خود را خواهد کشت و در بهای آن گفتوگو کردم تا آنکه بر همان مقداری که مولایم در دستمال زرد رنگ همراهم کرده بود توافق کردیم و دینارها را از من گرفت و من هم کنیز را خندان و شادان تحویل گرفتم و به حجرهای که در بغداد داشتم آمدیم. چون به حجره درآمد نامة مولایم را از جیب خود درآورده و آن را میبوسید و به گونهها و چشمان و بدن خود مینهاد و من از روی تعجب به او گفتم: آیا نامة کسی را میبوسی که او را نمیشناسی؟ گفت: ای درمانده و ای کسی که به مقام اولاد انبیا معرفت اندکی داری! به سخن من گوش فرا دار و دل به من بسپار که من «ملیکه» دختر یشوعا ـ فرزند قیصر روم ـ هستم و مادرم از فرزندان حواریون یعنی شمعون وصیّ مسیح است و برای تو داستان شگفتی نقل میکنم: جدم قیصر روم میخواست مرا در سنّ سیزده سالگی به عقد برادرزادهاش درآورد و در کاخش محفلی از افراد زیر تشکیل داد: از اولاد حواریون و کشیشان و رهبانان سیصد تن، از رجال و بزرگان هفتصد تن، از امیران لشکری و کشوری و امیران عشایر چهار هزار تن و تخت زیبایی که با انواع جواهر آراسته شده بود، در پیشاپیش صحن کاخش و بر بالای چهل سکّو قرار داد. چون برادرزادهاش بر بالای آن رفت و صلیبها افراشته شد و کشیشها به دعا ایستادند و انجیلها را گشودند، ناگهان صلیبها به زمین سرنگون شد و ستونها فرو ریخت و به سمت میهمانان جاری گردید و آنکه بر بالای تخت رفته بود بیهوش بر زمین افتاد و رنگ از روی کشیشان پرید و پشتشان لرزید. بزرگ آنها به جدّم گفت: ما را از ملاقات این نحسها که دلالت بر زوال دین مسیحی و مذهب ملکانی دارد معاف کن! جدّم از این حادثه فال بد زد و به کشیشها گفت: این ستونها را برپا سازید و صلیبها را برافرازید و برادر این بخت برگشتة بدبخت را بیاورید تا این دختر را به ازدواج او درآورم و نحوست او را به سعادت آن دیگری دفع سازم و چون دوباره مجلس جشن برپا کردند همان پیشامد اوّل برای دومی نیز تکرار شد و مردم پراکنده شدند و جدّم قیصر اندوهناک گردید و به داخل کاخ خود درآمد و پردهها افکنده شد.
من در آن شب در خواب دیدم که مسیح و شمعون و جمعی از حواریون در کاخ جدّم گرد آمدند و در همان موضعی که جدّم تخت را قرار داده بود منبری نصب کردند که از بلندی سر به آسمان میکشید و محمد(ص) به همراه جوانان و شماری از فرزندانش وارد شدند. مسیح به استقبال او آمد و با او معانقه کرد. آنگاه محمد(ص) به او گفت: ای روحالله! من آمدهام تا از وصیّ تو شمعون دخترش ملیکا را برای این پسرم خواستگاری کنم و با دست خود اشاره به «ابومحمد» صاحب این نامه کرد. مسیح به شمعون نگریست و گفت: شرافت نزد تو آمده است. با رسول خدا(ص) خویشاوندی کن. گفت: چنین کردم، آنگاه محمد بر فراز منبر رفت و خطبه خواند و مرا به پسرش تزویج کرد و مسیح(ع) و فرزندان محمد(ص) و حواریون همه گواه بودند و چون از خواب بیدار شدم ترسیدم اگر این رؤیا را برای پدر و جدّم بازگو کنم مرا بکشند، و آن را در دلم نهان ساخته و برای آنها بازگو نکردم و سینهام از عشق ابومحمد لبریز شد تا به غایتی که دست از خوردن و نوشیدن کشیدم و ضعیف و لاغر شدم و سخت بیمار گردیدم و در شهرهای روم طبیبی نماند که جدّم او را بر بالین من نیاورد و درمان مرا از وی نخواهد و چون ناامید شد به من گفت: ای نور چشمم! آیا آرزویی در این دنیا داری تا آن را برآورده کنم؟ گفتم: ای پدر بزرگ! همة درها به رویم بسته شده است، اگر شکنجه و زنجیر را از اسیران مسلمانی که در زندان هستند برمیداشتی و آنها را آزاد میکردی امیدوار بودم که مسیح و مادرش شفا و عافیت را به من ارزانی کنند. چون پدربزرگم چنین کرد، اظهار صحّت و عافیت نمودم و اندکی غذا خوردم. پدربزرگم بسیار خرسند شد و به عزّت و احترام اسیران پرداخت و نیز پس از چهار شب دیگر سرور زنان را در خواب دیدم که به همراه مریم و هزار خدمتکار بهشتی از من دیدار کردند و مریم به من گفت: این سیّدةالنّساء مادرِ شوهرت، ابومحمد است، من به او در آویختم و گریستم و گلایه کردم که ابومحمد به دیدارم نمیآید. سیّدةالنّساء فرمود: تا تو مشرک و به دین نصارا باشی فرزندم ابومحمد به دیدار تو نمیآید و این خواهرم مریم است که از دین تو به خداوند تبرّی میجوید و اگر تمایل به رضای خدای تعالی و رضای مسیح و مریم داری و دوست داری که ابومحمد تو را دیدار کند پس بگو: «أشهد أن لا إله الا الله و أشهد أنّ محمّداً رسول الله» و چون این کلمات را گفتم: سیّدةالنّساء مرا در آغوش گرفت و مرا خوشحال نمود و فرمود: اکنون در انتظار دیدار ابومحمد باش که او را نزد تو روانه میسازم. سپس از خواب بیدار شدم و میگفتم: وا شوقاه به دیدار ابو محمد! و چون فردا شب فرا رسید، ابومحمد در خواب به دیدارم آمد و گویا به او گفتم: ای حبیب من! بعد از آنکه همة دل مرا به عشق خود مبتلا کردی، در حقّ من جفا نمودی! و او فرمود: تأخیر من برای شرک تو بود حال که اسلام آوردی هر شب به دیدار تو میآیم تا آنکه خداوند وصال عیانی را میسّر گرداند و از آن زمان تا کنون هرگز دیدار او از من قطع نشده است.
بشر گوید: به او گفتم: چگونه در میان اسیران درآمدی؟ او گفت: یک شب ابومحمد به من گفت: پدربزرگت در فلان روز لشکری به جنگ مسلمانان میفرستد و خود هم به دنبال آنها میرود و بر توست که در لباس خدمتگزاران درآیی و به طور ناشناس از فلان راه بروی و من نیز چنان کردم و طلایهداران سپاه اسلام بر سر ما آمدند و کارم به آنجا رسید که مشاهده کردی و هیچ کس جز تو نمیداند که من دختر پادشاه رومم که خود به اطلاع تو رسانیدم و آن مردی که من در سهم غنیمت او افتادم نامم را پرسید و من آن را پنهان داشتم و گفتم: نامم نرجس است و او گفت: این نام کنیزان است.
گفتم: شگفتا تو رومی هستی امّا به زبان عربی سخن میگویی! گفت: پدربزرگم در آموختن ادبیات به من حریص بود و زن مترجمی را بر من گماشت و هر صبح و شام به نزد من میآمد و به من عربی آموخت تا آنکه زبانم بر آن عادت کرد.
بشر گوید: چون او را به «سرّ من رأی» (سامرا) رسانیدم و بر مولایمان امام هادی(ع) وارد شدم، به او فرمود: چگونه خداوند عزت اسلام و ذلّت نصرانیّت و شرافت اهل بیت محمد(ص) را به تو نمایاند؟ گفت: ای فرزند رسول خدا! چیزی را که شما بهتر میدانید چگونه بیان کنم؟ فرمود: من میخواهم تو را اکرام کنم، کدام را بیشتر دوست میداری، ده هزار درهم، یا بشارتی که در آن شرافت ابدی است؟ گفت: بشارت را.
فرمود: بشارت باد تو را به فرزندی که شرق و غرب عالم را مالک شود و زمین را پر از عدل و داد نماید همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد!
گفت: از چه کسی؟
فرمود: از کسی که رسول خدا(ص) در فلان شب از فلان ماه از فلان سال رومی تو را برای او خواستگاری کرد، گفت: از مسیح و جانشین او؟ فرمود: پس مسیح و وصیّ او تو را به چه کسی تزویج کردند؟ گفت: به پسر شما ابومحمد! فرمود: آیا او را میشناسی؟ گفت: از آن شب که به دست مادرش سیّدة النّساء اسلام آوردهام شبی نیست که او را نبینم.
امام هادی(ع) فرمود: ای کافور! خواهرم حکیمه را فراخوان و چون حکیمه آمد، فرمود: هشدار که اوست! حکیمه او را زمانی طولانی در آغوش کشید و به دیدار او مسرور شد، بعد از آن مولای ما فرمود: ای دختر رسول خدا او را به منزل خود ببر و فرایض و سنن را به وی بیاموز که او زوجة ابومحمد و مادر قائم(ع) است.
ماهنامه موعود شماره 79
از انتخاب تا ازدواج
٭ شیخ صدوق، کمالالدین، ج 2، صص 132-143
از انتخاب تا ازدواج
کرم نما و فرودآ، که خانه خانه توست...
برتراند راسل مى گوید:دنیا چشم به راه مصلحى است که همگان را در سایه یک پرچم و یک شعار متحد سازد.حضرت مسیح (ع) به دنبال قیام حضرت قائم(ع) در فلسطین آشکار خواهد شد وپشت سر حضرتش نماز خواهد گزارد.
پدیده ظهور منجى بزرگ که با خروج خود، عدل و قسط، گشایش و آسایش را در مقطع پایانى تاریخ حیات انسان، به ارمغان خواهد آورد و به ستم و تجاوز ظالمان در پهنه کره خاکى پایان خواهد بخشید و دولت کریمه عدل پرور و دادگسترى را بنیان خواهد نهاد، عقیده اى است که پیروان ادیان سه گانه ابراهیمى و بخش چشم گیرى از سایر ملل بدان ایمان داشته و دارند. یهودیان مانند مسیحیان- که به بازگشت عیسى (ع) معتقدند- به ظهور یک منجى مى اندیشند و همان گونه که زرتشتیان در انتظار رجعت بهرام شاه اند، نصرانیان حبشى نیز چشم به راه ظهور پادشاه خود تئودور موعود هستند و هندوها نیز به خروج ویشنو دل بسته اند و مجوسى ها به زنده بودن هوشیدراعتقاد راسخ دارند و بودایى ها منتظر باز آمدن بودا و اسپانیایى ها مترقب بزرگ خود رودریک اند و اقوام مغول هم رهبر خود چنگیز را منجى بزرگ مى شمارند. درمصر باستان نیز ایده ظهور منجى هم رواج داشته است، همان گونه که در متون کهن چینى نیز دیده شده است. (المهدیه فی الاسلام سعد محمد حسن ص 43)
درکنار این حقایق تکان دهنده، تصریحات قابل توجهى ازنوابغ مغرب زمین و اندیشمندان آن دیار مى یابیم. مبنى بر این که جهان در انتظار مصلح کبیرى است که سر رشته امور را به دست خواهد گرفت و جامعه بشرى را زیر یک پرچم و به دنبال یک هدف، گرد هم خواهد آورد. مانند فیلسوف شهیر انگلیسى برتراند راسل که مى گوید: دنیا چشم به راه مصلحى است که همگان را در سایه یک پرچم و یک شعار متحد سا زد.
اساساً میان مسلمانان و دیگر پیروان ادیان و ملل مختلف، در اصل اعتقاد به ظهور یک منجى در آخر الزمان هیچ گونه اختلافى نیست، هر چند در مصداق آن میان مسلمانان و دیگران اختلافاتى وجود دارد.
انجیل و بشارت موعود
بر اساس بشارات فراوانى که درکتاب انجیل آمده است، حضرت مسیح (ع) به دنبال قیام حضرت قائم(ع) در فلسطین آشکار خواهد شد وبه یارى آن حضرت خواهد شتافت وپشت سر حضرتش نماز خواهد گزارد، تا یهودیان و مسیحیان وپیروان وى تکلیف خویش را بدانند و به اسلام بگروند وحامى حضرت مهدى(ع) گردند.
از این رو، در آخرین روزهاى زندگى- و شاید در طول دوران حیات- به یاران و شاگردان خود، توصیه ها و سفارش هاى بسیارى درباره بازگشت خود به زمین نموده و آنان را در انتظارگذارده وامر به بیدارى و آمادگى فرموده است .
ما براى نمونه متن برخى از آن بشارات راکه درانجیل آمده است مى آوریم:
انجیل متی: ....عیسى در جواب ایشان گفت: زنهارکسى شما را گمراه نکند. آن روز که بسا به نام من آمده خواهند گفت که من مسیح هستم و بسیارى را گمراه خواهند کرد. و جنگ ها واخبار جنگها را خواهید شنید. زنهار مضطرب مشوید، زیرا که وقوع این همه لازم است لیکن انتها هنوز نیست، زیرا قومى با قومى ومملکتى با مملکتى تفاوت خواهند نمود وقحطى ها ووباها و زلزله ها در جاى ها پدید آید. و فوراً پس از مصیبت آن امام، آفتاب تاریک گردد و ماه نور خود را ندهد وستارگان از آسمان فرو ریزند، وقوَت هاى افلاک متزلزل گردد. آن گاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گردد، ودر آن وقت جمیع طوایف زمین سینه زنى کنند وپسر انسان را ببینند که بر ابرهای آسمان با قوت وجلال عظیم آید... (کتاب مقدس، انجیل متى ص 41 باب 24)
انجیل مرقس:...از آن روز وساعت، غیر از پدر، هیچ کس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم، پس برحذر و بیدارشده دعا کنید، زیرا نمى دانید که آن وقت کى مى شود. مثل کسى که عازم سفر شده خانه خود را واگذارد وخادمان خود را قدرت داده، هر یکى را به شغلى خاص مقرر نماید ودربان را امر فرماید که بیدار بماند . پس بیدار باشید زیرا نمى دانید که در چه وقت صاحب خانه مى آید. در شام یا نصف شب یا بانگ خروس یا صبح . مبادا ناگهان آمده شما را خفته یابد . اما آن چه به شما می گویم به همه می گویم، بیدار باشید. (کتاب مقدس، انجیل مرقس، ص77 باب 13)
انجیل لوقا: کمرهاى خود را بسته، چراغ هاى خود را افروخته بدارید. وشما مانند کسانى باشید که انتظار آقاى خود را می کشند، که چه وقت از عروسى مراجعت کند، تا هر وقت آید ودر را بکوبد، بى درنگ براى او بازکنند. پس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتى که گمان نمى برید پسر انسان مى آید (کتاب مقدس انجیل لوقا، ص 116، باب 12)
انجیل یوحنا : وپدر قدرت بخشیده است که داورى هم بکند، زیراکه پسر انسان است واز این تعجب مکنید، زیرا ساعتى مى آید که در آن جمیع کسانى که در قبور مى باشند آواز او را خواهند شنید وبیرون خواهند آمد، هرکه اعمال نیکوکرد براى قیامت حیات، وهرکه اعمال بد کرد به جهت قیامت داورى. (کتاب مقدس، انجیل یوحنا، ص 152، باب 5)
مکاشفه یوحنا : وعلامتى عظیم در آسمان ظاهر شد . زنى که آفتاب را در بر دارد وماه زیر پاى هایش وبر سرش تاجى از دوازده ستاره است. و آبستن بوده، از درد و عذاب زاییدن فریاد برمى آورد. وعلامتى دیگر در آسمان پدید آمد که اینک اژدهاى بزرگ آتش گون که او را هفت سر وده شاخ بود وبر سرهایش هفت افسر، ودمش ثلث ستارگان آسمان را کشیده آن ها را بر زمین ریخت واژدها پیش آن زن- که مى زایید- بایستاد تا چون بزاید فرزند او را ببلعد. پس پسر نرینه را زایید که همه امت هاى زمین را به عصاى آهنین حکم رانى خواهد کرد وفرزندش به نزد خدا وتخت او ربوده شد....( کتاب مقدس، مکاشفه یوحنا ص 408، باب 12) با اندکى تأمل آمد درجملات مذکور، این نتیجه به دست مى آید که شخص مورد بشارت در مکاشفه یاد شده، بزرگترین مولود جهان انسانیت، حضرت مهدى(ع) است که در زمان نامعلومى از پشت پرده غیبت با شمشیر ظاهر شده وبا عصاى آهنین بر بشریت حکومت می کند (بشارت عهدین ص 265-267).
رساله پولس به رومیان : پولس، رساله هاى متعددى داشته است، که در رساله اش به رومیان مى نویسد: زیرا یقین مى دانم که دردهاى زمان حاضر نسبت به آن جلالى که در ما ظاهر خواهد شد، هیچ است... و آن که براى حکمرانى امت ها مبعوث شود، امید امت ما بر وى خواهد بود. (رساله پولس رسول به رومیان، ص 252 و 261باب 8 و 5)
کتاب اعمال رسولان: و چون دین را گفت، وقتى که ایشان همى نگریستند بالا برده شد وابرى او را از چشمان ایشان در ربود. وچون به سوى آسمان چشم دوخته مى بودند، هنگامى که ا و مى رفت ناگاه دو مرد سفید پوش نزد ایشان ایستاده، گفتند: اى مردان جلیل چرا ایستاده به سوى آسمان نگرانید؟ همین عیسى که از نزد شما به آسمان بالا برده شد باز خواهد آمد، به همین طورى که او را به سوى آسمان روانه دیدید. (کتاب مقدس اعمال رسولان ص187 باب1)
تورات و بشارت موعود
درکتاب تورات که ازکتب آسمانى به شمار مى رود و هم اکنون در دست اهل کتاب و مورد قبول آن ها است، بشارات زیادى از آمدن مهدى موعود و ظهور مصلحى جهانى در آخرالزمان آمده است.
در زبور حضرت داود(ع) که تحت عنوان مزامیر درلابلاى کتب "عهد عتیق " آمده، نویدهایى درباره ظهور حضرت مهدى (ع) به بیان هاى گوناگون داده شده است و در 35 بخش از مزامیر 150 گانه، اشاره اى به ظهور مبارک آن حضرت ونویدى از پیروزى صالحان بر شریران وتشکیل حکومت واحد جهانى وتبدیل ادیان ومذاهب مختلف به یک دین محکم و آیین جاوید، موجود است . (آخرین امید، داود الهامى ص 193) و جالب این که مطالبى که قرآن کریم درباره ظهور حضرت مهدى (ع) اززبور نقل کرده است عیناً در زبور فعلى موجود و از دستبرد تحریف وتفسیر مصون مانده است. قرآن کریم چنین مى فرماید: ولقد کتبنا فی الزبور من بعده الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون (سوره انبیاء، آیه 105) ما علاوه بر ذکر تورات در زبور نوشتیم که درآینده بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد. مقصود از ذکردر آیه شریفه، تورات موسى (ع) است که زبور داود(ع) پیرو شریعت تورات بوده است . در زبور آمده است:... زیرا که شریران منقطع مى شوند. اما متوکلان به خداوند وارث زمین خواهند شد (عهد عتیق، کتاب مزامیر مزمور37). اسم او ابداً بماند، اسمش مثل آفتاب باقى بماند، در او مردمان برکت خواهند یافت وتمامى قبایل او را خجسته خواهند گفت، بلکه اسم ذوالجلال او ابداً مبارک باد وتمامى زمین از جلالش پر شود، دعاى داوود پسر یسئ تمام شد. (همان، مزمور 72)
درکتاب اشعیاى نبى که یکى از پیامبران پیرو تورات است، بشارات فراوانى درباره ظهور حضرت آمده است: ونهالى ازتنه یسی (یسی به معناى قوى، پدر حضرت داود و نوه "راعوت " است، و به طورى مشهور بود که داود را پسر یسی مى نامیدند در صورتى که خود داود شهرت و شخصیت عظیمی داشته و از پیامبران بزرگ بنى اسرائیل بوده است. قاموس کتاب مقدس. ) بیرون آمده، شاخه اى از ریشه هایش خواهد شگفت وروح خداوند بر او قرار خواهد گرفت... مسکینان را به عدالت داورى خواهد کرد وبه جهت مظلومان زمین، به راستى حکم خواهد نمود... کمربند کمرش عدالت خواهد بود وکمربند میانش امانت... (تورات، کتاب اشعیاى نبی، باب 11) منظور ازنهالى که از تنه یسی خواهد رویید ممکن است یکى از چهار نفر: حضرات داود، سلیمان، عیسى و مهدى (ع)و باشند ولى دقت و بررسى کامل آیات مذکور نشان مى دهد که منظور از این نهال، هیچ یک از آن پیامبران نیستند، بلکه همه آن بشارت ها ویژه قائم آل محمد(ع) است، زیرا حضرت داود وسلیمان فرزندان پسرى یسی ، وحضرت عیسى (ع) نواده دخترى وى، و مهدى (ع) نیز از جانب مادرش، جناب نرجس خاتون- که دختر یشوعا، پسر قیصر، پادشاه روم و از نسل حضرت داود، و مادرش از اولاد حواریون حضرت عیسى (ع) بوده، ونسب شریفش به (ع) شمعون صفا، وصی حضرت عیسى (ع) می رسد نواده دخترى یسی مى باشد. (ظهور حضرت مهدى ا زدیدگاه اسلام، مذاهب وملل جهان هاشمى شهیدى، ص 312).
درکتاب یوئیل نبى که از پیامبران پیرو تورات است، چنین آمده است: آن گاه جمیع امت ها را جمع کرده، به وادى یهوشافاظ (نام صحراى است در نزدیکى بیت المقدس که اکنون وادى قدرون نامیده مى شود . لغت نامه دهخدا ص 177) فرود خواهم آورد و در آن جا با ایشان درباره قوم خود ومیراث خویش، اسرائیل را محاکمه خواهم نمود. زیرا که ایشان را در میان امت ها پراکنده ساخته وزمین مرا تقسیم نموده اند وبر قوم من قرعه انداخته وپسرى در عوض فاحشه داده و دخترى به شراب فروخته اند تا بنوشند (نام صحراى است در نزدیکى بیت المقدس که اکنون وادى قدرون نامیده مى شود . لغت نامه دهخدا ص 177) درکتاب عاموس نبی (تورا ت، کتاب عاموس نبى، ص1333 باب 4 بندهاى 2 1 و 3 1) وهوشع نبى (تورات، کتاب هوشع نبى ص 1314باب 5 بندهاى 14 و 15) نیز از نزول حضرت عیسى (ع) وداورى آن حضرت سخن به میان آمدهاست.
درکتاب "زکریاى نبى بشارت ظهور مهدى (ع) چنین آمده است: اینک روز خداوند مى آید وغنیمت تو در میانت تقسیم خواهد شد . وجمیع امت ها را به ضد اورشلیم براى جنگ فراهم خواهد کرد وشهر را خواهند گرفت وخانه ها را تاراج خواهند نمود ... وخداوند بیرون آمده با آن قوم ها مقاتله خواهد کرد چنان که در روز جنگ مقاتله نمود... و آن یک روز معروف خداوند خواهد بود... ویهوه خدا بر تمامى زمین پادشاه خواهد بود... (تورات کتاب زکریاى نبى ص 1382 باب 4 1، بندهاى ا- 10).
لازم به یادآورى است که درکتب عهدین تورات وانجیل کلمه خداوند بیشتر در مورد حضرت عیسى (ع) به کار مى رود. درکتاب حزقیال نبى نیز در مورد حضرت مهدى (ع) و سرنوشت اسرائیل و جهانى شدن آیین توحید خبرهایى آمده ادست: .. و اما تواى پسر انسان خداوند یهوه چنین مى فرماید: که به هر جنس مرغان وبه همه حیوانات صحرا بگو: جمع شوید وبیایید ونزد قربانى من که آن را براى شما ذبح مى نمایم فراهم آیید.
قربانى عظیمى که بر کوه هاى اسرائیل، تا گوشت بخورید و خون بنوشید. و خداوند یهوه مى گوید: که بر سفره من از اسبان وسواران وجباران وهمه مردان جنگى سیر خواهید شد. ومن جلال خود را در میان امت ها قرار خواهم داد و جمیع امت ها داورى مرا که آن را اجرا خواهم داشت ودست مرا که بر ایشان فرود خواهم آورد، مشاهده خواهند نمود..... (تورات کتاب حزقیال نبى ص 1265 باب 39، بند 7 1-23) باید توجه داشت که منظور از پسر انسان مانند کلمه مسیح ، حضرت عیسى (ع) نیست بلکه مراد از آن، حضرت مهدى (ع) است، زیرا در انجیل بیش از هشتاد بارکلمه پسر انسان آمده است که تنها در سى مورد آن حضرت مسیح (ع) اراده شده است(قاموس کتاب مقدس، ماد ه پسر خواهرص 219).
درکتاب حَجئ نبى نیز بشارت ظهور آمده است: یهوه صبایوت چنین مى گوید: یک دفعه دیگر آسمان ها وزمین ودریا وخشکى را متزلزل خواهم ساخت وتمامى امت ها را متزلزل خواهم ساخت و فضیلت جمیع امت ها خواهد آمد ... این خانه را از جلال خود پر خواهم ساخت... (کتاب مقدس کتاب حجی نبى ص 1367باب 2بندهاى 6-9).
که در آن به تشکیل حکومت واحد جهانى اشاره شده است. درکتاب "صفنیاى نبى " همچنین آمده است:... خداوند مى گوید: براى من منتظر باشید، تا روزى که به جهت غارت برخیزم، زیرا که قصد من این است که امت ها را جمع نمایم و ممالک را فراهم آورم تا غضب خود وتمامى حدت خشم خویش را بر ایشان بریزم، زیرا که تمامى جهان به آتش غیرت من سوخته خواهد شد... (کتاب مقدس کتاب صفنیاى نبی ص 1363باب 3، بندهاى 5- 9) نیز درکتاب دانیال نبى آمده که: ... امیر عظیمى که براى پسران قوم تو ایستاده قائم است، خواهد برخاست... بسیارى از آنانى که در خاک زمین خوابیده اند بیدار خواهند شد(کتاب مقدس کتاب دانیال نبی ص 1309، باب12 بندهاىا- 12)
زرتشت و بشارت موعود
در منابع زرتشتیان تصریحات بسیارى به ظهور حضرت مهدى (ع) شده است که قسمتى از آن ها را در این جا مى آوریم: درکتاب زند که ازکتب مقدسه زرتشتیان است، درباره انقراض اشرار و وراثت صلحا مى گوید: لشکر اهریمنان با ایزدان، دایم در روى خاکدان محاربه وکشمکش دارند وغالباً پیروزى با اهریمنان باشد، امَا نه به طورى که بتوانند ایزدان را محو ومنقرض سازند، چه در هنگام تنگى از جانب اورمزد که خداى آسمان است به ایزدان که فرزندان اویند یارى مى رسد و محاربه ایشان نه هزار سال طول مى کشد.
آنگاه پیروزى بزرگ از طرف ایزدان مى شود و اهریمنان را منقرض مى سازند، وتمام اقتدار اهریمنان در زمین است و در آسمان راه ندارند، و بعد ازپیروزى ایزدان و برانداختن تبار اهریمنان، عالم کیهان به سعادت اصلى خود رسیده، بنى آدم بر تخت نیکبختى خواهند نشست (بشارت عهدین ص237).
در بخش گات ها که یکى از بخش هاى چهارگانه اوستاست، نویدهایى درباره ظهور حضرت مهدى (ع) وسیطره جهانى آن حضرت آمده است:... وهنگامى که سزاى این گناهکاران فرا رسد، پس آنگاه اى مزدا کشورت را بهمن در پایان برپا کند، از براى کسانى که دروغ را به دست هاى راستى سپرند، وخواستاریم از آنانى باشیم که زندگى تازه کنند ... کى اى مزدا بامداد روز فراز آید، جهان را دین راستین فرا گیرد، با آموزش هاى فزایش بخش پر خرد رهانندگان، کیانند آنانى که بهمن به یارى شان خواهد آمد، از براى آگاه ساختن، من تو را برگزیدم اى اهورا بهمن را نماینده توانایى و منش نیک وراستى وپارسایى دادار اهور مزدا، تفسیر کرده ا ند (بشارات عهدین استدراکات، پس از مقدمه چاپ دوم ص 10 و 11). جا ماسب درکتاب معروف خود جاماسب نامه مى گوید: پیغمبر عرب، آخر پیغمبران باشد.
که در میان کوه هاى مکه پیدا شود، وشتر سوار شود وقوم او شتر سواران خواهند بود، وبا بندگان خود چیز خورد، وبه روش بندگان نشیند، واو را سایه نباشد وازپشت سر، مثل پیش رو ببیند. دین او اشرف ادیان باشد وکتاب او باطل گرداند همه کتاب ها را ... واز فرزندان دختر آن پیغمبرکه خورشید جهان وشاه زنان نام دارد، کسى پادشاه شود در دنیا به حکم یزدان، که جانشین آخر آن پیغمبر باشد در میان دنیا که مکه باشد ودولت اوتا به قیامت متصل باشد وبعد از پادشاهى او، دنیا تمام شود... همه جهان را یک دین کند ودین گبرى وزرتشتى نماند، وپیغمبران خدا وحکیمان وپرى زادان ودیوان ومرغان وهمه اصناف جانوران وابرها وبادها ومردان سفیدرویان در خدمت او باشند... (لمعات النور، ج 1 ص 23-25).
در زند و هومن یسن از ظهور شخصیت فوق العاده اى بنام سوشیانس،- نجات دهنده بزرگ- خبر داده و درباره نشانه هاى ظهور وى چنین مى گوید. نشانه هاى شگفت انگیزى در آسمان پدید آید که به ظهور منجى جهان دلالت مى کند وفرشتگانى از شرق و غرب به فرمان او فرستاده مى شوند، وبه همه دنیا پیام مى فرستند ... سوشیانس دین را به جهان رواج دهد، فقر وتنگدستى را ریشه کن سازد، ایزدان را از دست اهریمن نجات داده، مردم جهان را هم فکر و همگفتار و همکردارگرداند. (او خواهد آمد على اکبر مهدى پور، ص 08 1 و 121 و 122).
لازم به یاد آورى است که اعتقاد یه ظهور سوشیانس در میان ملت ایران باستان به اندازه اى رایج بوده است که حتى در موقع شکست هاى جنگى وفراز ونشیب هاى زندگى با یادآورى ظهور چنین نجات دهنده مقتدرى، خود را از یأس ونا امیدى نجات مى دادند. (ظهور حضرت مهدى (ع) از دیدگاه اسلام ، مذاهب و ملل جهان، هاشمى شهیدى ص 355)
هندوها و بشارت موعود
درکتاب هاى مذهبى مقدسى که در میان هندیان به عنوان کتاب هاى آسمانی شناخته شده و آورندگان این کتاب ها به عنوان پیامبر شناخته مى شوند، تصریحات بسیارى به وجود مقدس مهدى موعود(ع) و ظهور مبارک آن حضرت شده است که قسمتى از آن ها را مى آوریم: درکتاب اوپانیشاد که یکى ازکتب معتبره و از منابع هندوها به شمار مى رود، بشارت ظهور مهدى موعود(ع) چنین آمده است: این مظهر ویشنومظهر دهم در انقضاى کلى یا عصرآهن، سوار بر اسب سفیدى، در حالى که شمشیر برهنه درخشانى به صورت ستاره دنباله دار در دست دارد، ظاهر مى شود و شریران را هلاک مى سازد ...
درکتاب "باسک " که ازدیگر کتب مقدسه آسمانی هندوهاست، بشارت ظهور حضرت ولى عصر(ع) چنین آمده است: دور دنیا تمام مى شود . پادشاه عادلى در آخرالزمان، که پیشواى ملائکه و پریان و آدمیان باشد و حق و راستى با او باشد و آن چه در دریا و زمین ها وکوه ها پنهان باشد، همه را به دست آورد و از آسمان ها و زمین و آن چه باشد خبر مى دهد و از او بزرگ تر کسى به دنیا نیاید.
درکتاب "پاتیکل " نیزکه ازکتب مقدسه هندویان است، بشارت ظهور حضرت چنین آمده است: چون مدت روز تمام شود، دنیاى کهنه نو شود و زنده گردد، و صاحب ملک تازه پیدا شود از فرزندان دو پیشواى بزرگ جهان که یکى " ناموس آخرالزمان " و دیگرى صدیق اکبر". یعنى وصی بزرگتر وى که پشن نام دارد و نام آن صاحب ملک تازه "راهنما" است. به حق پادشاه شود و خلیفه "رام " باشد و حکم براند و او را معجزه بسیار باشد... .
در این بشارت، شاید مقصود از " ناموس آخرالزمان " پیامبر اسلام باشد. پشن، نام هندى حضرت على (ع) ، "صاحب ملک تازه "، حضرت ولى عصر(ع) و راهنما نام مبارک حضرت مهدى (ع) بوده باشد وکله "رام " به لغت سانسکریتى، نام اقدس حضرت احدیت است.
درکتاب وشن جوک نیز بشارت به ظهور حضرت آمده است: آخر دنیا به کسى برمى گردد که خدا را دوست مى دارد و از بندگان خاص او باشد و نام او خجسته و فرخنده باشد.
گل نرجس
درکتاب دید که ازکتب مقدسه هندیان است آمده که: پس از خرابى دنیا، پادشاهى در آخرالزمان پیدا شود که پیشواى خلایق باشد و نام منصور باشد و تمام عالم را بگیرد و به دین خود درآورد... درکتاب "دادتگ" نیزآمده است: بعد از آن که مسلمانى به هم رسد، در آخرالزمان، و اسلام در میان مسلمانان از ظلم ظالمان و فسق عالمان و ... برطرف شود و دنیا مملو از ظلم و ستم شود... دست حق به درآید و جانشین آخر ممتاطا (در زبان هندى به معنى محمد، است) ظهورکند و شرق و مغرب عالم را بگیرد ... و درکتاب "ریگ و دا" آمده است که: ویشنو در میان مردم ظاهر مى گردد... او از همه کس قوى تر است... در یک دست ویشنو نجات دهنده شمشیرى به مانند ستاره دنباله دار و در دست دیگرش انگشترى درخشنده دارد، هنگام ظهور وى، خورشید و ماه تاریک مى شوند و زمین خواهد لرزید".
درکتاب " شاکمونى " نیزکه ازکتب مقدسه هندیان است آمده : "پادشاهى و دولت دنیا به فرزند سید خلایق دو جهان گشن " بزرگوار تمام شود، و اوکسى باشد که برکوه هاى مشرق و مغرب دنیا حکم براند و فرمان کند، و بر ابرها سوار شود و فرشتگان، کارکنان او باشند ... دین خدا یک دین شود و زنده گردد و نام او "ایستاده " باشد و خداشناس باشد.گل نرجس
آفات غفلت در عصر غيبت
ایمان به غیب از اصول مسلّم دین
از اصول مسلم دین مقدس اسلام و همة ادیان آسمانی، مسألة «ایمان به غیب» است. غیب، یعنی چیزی که پنهان و پوشیده است. یک نقطة اساسی که مکتب الهی از مکتب مادی در آن نقطه از هم جدا میشوند؛ همین مسئله است. طرفداران مکتب مادی معتقدند عالم منحصر به همین محسوسات و موجودات مادی و طبیعی است و جز عالم حس، عالم دیگری نیست. جهان از ماده شروع میشود و به ماده هم ختم میگردد. به فرمودة قرآن:
[دهریّون] گفتند: جز زندگی دنیا چیزی نیست، دهر و طبیعت است که ما را زنده میکند و میمیراند.1
اما طرفداران مکتب الهی معتقدند عالم منحصر به جهان حس و طبیعت نیست؛ بلکه عالمی در ماوراء این عالم حس و محسوسات وجود دارد به نام عالم غیب که پنهان از حس است و تمام محسوسات از آن عالم نشأت گرفته و به وجود آمدهاند و سرانجام به آن عالم منتهی میشوند.
در این حقیقت تردیدی نیست که تمام محسوسات در ذات خود معدومند و از خود هستی ندارند و هستی را از خارج از ذات خود گرفتهاند. ما قبلاً نبودیم و الان هستیم و بعد هم به این کیفیت نخواهیم بود و به معدوم شدگان ملحق خواهیم شد. در این نیز شکی نیست که معدوم نمیتواند خود را موجود کند و ممکن نیست عدم و نیستی خود به خود مبدل به هستی شود، بلکه بدیهی است که معدوم نیاز به هستیبخش خارج از ذات خود دارد.
مرتبة حس، نازلترین مرتبة هستی
تمام موجوداتی را که ما در اطراف خود میبینیم به همین فقر و نیاز ذاتی مبتلایند که احتیاج به هستیبخش خارج از ذات خود دارند و تردیدی نیست که آن موجود هستیبخش خارج از ذات معدومات، باید در ذات خود وجود محض و هستی مطلق باشد یعنی از هیچ جهت عدم و نیستی به ذات او راه نیابد. نه مسبوق به عدم باشد و نه ملحوق به عدم، وگرنه او هم در جرگة معدومات ذاتی قرار خواهد گرفت. او نه در احاطة زمان قرار میگیرد و نه در احاطة مکان و نه مُدرَک به ادراک میگردد؛ زیرا نازلترین مرتبه هستی، مرتبة حس است و هر چه درجة وجود بالا برود از عالم حس فاصله میگیرد و وارد عالم غیب میشود.
شما در ساختمان وجود خود بنگرید، آنچه که عالیتر است غیب است و پنهان از حس، و آنچه که محسوس است نازلتر و کمارزشتر است. قوة بینایی در وجود ما ارزشمند است و غیب است، اما حدقة چشم محسوس است و اگر عاری از بینایی باشد کور است و بیارزش. شنوایی در وجود ما با ارزش است و غیب است، اما لالة گوش محسوس است و اگر عاری از شنوایی باشد کر است و بی ارزش. نیروی نطق و گویایی ارزش است و غیب است، اما زبان که قطعهای گوشت در داخل دهان است محسوس است و اگر عاری از قدرت بیان باشد لال است و بی ارزش. فکر و عقل و هوش در وجود ما کمال است و غیب است یعنی با چشم دیده نمیشود و با گوش شنیده نمیشود و با دست لمس نمیگردد. پس هر چه که در ساختمان وجود ما محسوس است کم ارزش است و هرچه که غیب است و نامحسوس ارزشمند است و در مرتبة عالی از وجود است.
روحی در باطن عالم به نام غیب
ملکات علمی یک انسان دانشمند غیب است و با هیچکدام از حواس ادراک نمیشود. ملکة نقاشی در دست یک هنرمند نقاش، غیب است و محسوس به هیچ حسی از حواس نمیباشد. درختی را میبینیم که در بهاران شاخ و برگ شاداب دارد و در فصل خزان آنها را از دست میدهد و سال دیگر از سر میگیرد. میفهمیم این درخت علاوه بر ساقه و شاخه و برگ، نیروی غیبی دیگری دارد به نام «روح نباتی» که این همه طراوت و شادابی درخت از آن است و آن غیب است و با حس ادراک نمیشود. در این عالم کبیر بنگرید، از اول پیدایش عالم و آدم علی الدوام انسانها میمیرند، حیوانات میمیرند، نباتات میمیرند، ولی میبینیم عالم همچنان سرپاست. انسانها هستند، حیوانات و نباتات هستند، در صورتی که اگر عالم منحصر به همین محسوسات بود باید با مردن و از بین رفتن آنها بساط نسل موجودات از صفحة زمین برچیده شده باشد و حال آنکه همه چیز هست. معلوم میشود این عالم روحی در باطن خود دارد که غیب و پنهان از حس است و اوست که ایجاد و افناء میکند، زنده میکند و میمیراند. انسان و حیوان و نبات میآفریند و آفریدههای خود را از بین میبرد و دوباره از سر میگیرد.
میدرد میدوزد آن خیاط کو
میدمد میسوزد آن نفّاث2 کو
در قرآن کریم نیز میفرماید:
در هر روز [هر زمان] او در کاری است.3
شب را داخل در روز و روز را داخل در شب میکند4
زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون میآورد.5
و او بر هر چیز قادر و تواناست.6
نام مقدس آن غیب «الله» ـ جلّ جلاله و عظم شأنه ـ است.
و برای خدا هر چه در آسمانها و زمین است، سجده میکند.7
غیب آسمانها و زمین از آن خداست و تمام امور به او برمیگردد.8
مشرق و مغرب از آنِ خداست و به هر سو رو کنید، رو به خداست.9
او غیب و ناپیداست اما آثارش در همه جا پیداست. هیچ جا خالی از او نیست ولی او مستقر در هیچ جا نیست. او با همه چیز هست ولی هیچکدام از آن چیزها نیست. باز از باب تقریب به ذهن در ساختمان وجود خود بیندیشیم. روح و جان در تمام نقاط وجود ما هست. در مغز سرمان هست. در انگشت کوچک پایمان نیز هست. در چشم و گوش و دست و پایمان هست. در ریه و کلیه و کبدمان نیز هست. اگر در یک زاویه از زوایای بدنمان نباشد، آن زاویه خواهد مرد؛ ولی با این همه، مستقر در هیچ جای از بدنمان نیست؛ زیرا اگر در یک نقطه از بدنمان باشد، نقاط دیگر بدن از آن خالی خواهد بود و خواهد مرد؛ و لذا هیچ جای بدن از روح خالی نیست. ولی در هیچ جای از بدنمان نیست. روح با تمام اعضا و جوارحمان از درون و برون هست ولی هیچکدام از آنها نیست. روح نه چشم نه گوش نه دست نه پا، نه کلیه است و نه... ولی با همة آنها هست. روح و جان در ساختمان وجود ما غیب است، محسوس ما و دیگران نیست.
نبوّت و امامت، آمیزهای از حس و غیب
ذات اقدس الله ـ جل جلاله ـ هم در همه جای عالم هست ولی مستقر در هیچ جای عالم نیست که منزه از مکان است. او با همه چیز هست:
او با شماست، هر کجا که باشید.10
ولی هیچکدام از آنها نیست. هیچجا خالی از خدا نیست ولی خدا مستقر در هیچ جا نیست. خدا از هیچ چیز جدا نیست ولی هیچ چیز خدا نیست. او غیب است و مبدأ و منتهای عالم هستی همو است:
إنّا لله و إنّا إلیه راجعون.11
عالم هستی از غیب نشأت گرفته است و به غیب باز میگردد. حال از ذات اقدس الله ـ جل جلاله ـ که درجة اول غیب است، پایین آمده و میرسیم به مرتبة وحی و نبوت که درجة دوم غیب است. یعنی آن نیز پنهان از حس است؛ آن نیروی معنوی که عالیترین مرتبة درک و شعور انسانی و مرتبط با عالم اعلای ربوبی است، در احاطة هیچیک از حواس ظاهری قرار نمیگیرد و لذا برای اینکه آن نیروی غیبی، از لحاظ تعلیم و تربیت، در دسترس عالم حس قرار گیرد، حضرت خالق حکیم فرد کاملی از انسانها را بر میگزیند و او را حامل وحی و نبوّت قرار میدهد و حس و غیب را با هم میآمیزد. او را از جنبة غیبی با خودش مرتبط میگرداند و از جنبة حسی به بشر متصل میسازد و میگوید:
بگو، من مثل شما بشری هستم که [از عالم رب] به من وحی میشود.12
پیامبر اکرم(ص) همان انسان کاملِ گیرندة وحی است که از نظر جسم و بدن محسوس است اما از نظر وحی و نبوت غیب و از حس ما پنهان است. امامت نیز که از حیث تبیین و اجرای وحی خدا تداوم بخش نبوت است به همین منوال است؛ یعنی امام از لحاظ جسم و بدن، محسوس است اما از لحاظ امامت که همانند یک نیروی معنوی است، غیب است و از حس ما پنهان است. امامت، یعنی زعامت و پیشوایی عقلهای آدمیان. عقل در وجود انسان یک نیروی غیبی است و طبعاً نیاز به یک زعیم و پیشوای غیبی دارد. خالق حکیم، عالم را بر محور وجود انسان میچرخاند که فرموده:
تمام آنچه را که در آسمانها و زمین است مسخّر شما [و در مسیر خدمت به شما آدمیان] قرار داده است.13
و تمام فرشتگان را به خضوع و سجده در برابر انسان واداشته است:
وقتی خدای تو به فرشتگان گفت: در برابر آدم به سجده بیفتید، تمام آنها همگی سجده کردند.14
امام(ع) عالِم به حقایق عالَم
بنابراین، کسی که میخواهد امامت بشر را به عهده بگیرد، باید توانایی تدبیر و تسلط بر تمام عالم را داشته باشد. کسی که میخواهد عقل بشر را بچرخاند؛ باید بتواند تمام آسمانها و زمینها را بچرخاند؛ زیرا تمام سماوات و ارضین به فرمودة خالقشان بر محور عقل بشر میچرخند و از این رو است که میگوییم، تنها کسی میتواند هادی عقل بشر باشد که از طرف خالق عقل بشر برای همین کار آفریده شده باشد و ابزار هدایت عقل به دست او داده شده باشد، چنان که فرموده است:
ما آنان را پیشوایان و امامانی قرار دادهایم که با [ابزار] فرمان ما رهبری میکنند.15
آیا فرمان او چیست؟ همان است که خودش فرموده است:
فرمان او این است که هر چه را بخواهد دستور میدهد: موجود شو. او هم موجود میشود.16
فرمان خدا ایجاد است و این فرمان به دست امام داده شده است. امام به اذن خدا هم عالم به حقایق تمام اشیاء و هم قادر به ایجاد تمام اشیاء است. از این روست که مولای ما امام امیرالمؤمنین(ع) فرمود:
ای مردم! [من تا در میان شما هستم و] تا مرا از دست ندادهاید، از هر چه که میخواهید از من بپرسید و از من بهره بگیرید؛ چرا که من به راههای آسمانها بهتر از راههای زمین آگاهی دارم.17
امامت بدون اذن خدا خیانت است
لذا جز دارندگان مقام وحی و اذن خدا، هر کسی ادعای امامت و زعامت عقل بشر را بنماید او یا اوّل خائن به بشر است و یا اول جاهل به حال بشر و یا هر دو! آدمسازی به این سادگی نیست که هر کسی مدعی آن گردد. درست کردن یک آبگوشت چقدر دقت میخواهد؟ اگر نیم مثقال نمکش کم و زیاد بشود قابل خوردن نیست. درست کردن یک انسان چقدر دقت میخواهد؟ درجة شهوت و غضب انسان اگر اندکی از حد تعادل خارج شود، دنیا را به آتش میکشد.
این دنیای بشری است که هم اکنون میبینید چه زندگی جهنمی به وجود آوردهاند و نفسها را در سینهها تنگ کردهاند. در همه جا جز فساد و جنایت و خیانت چیزی مشاهده نمیگردد، چرا؟ چون شهوت و غضب بشر از حد تعادل خارج شده است و معدّل (تعدیلکننده) ندارد. آشپزها نالایقند و عرضة پختن عقل بشر را ندارند که این چنین لقمههای تلخ و ناگوار و گلوگیر نکبت و نفرت تحویل جوامع میدهند. آن کیست که بتواند در دامن خود سلمان و ابوذر و مقداد را بپروراند و مالک اشتری بسازد که در عین داشتن فرمانروایی یک مملکت در میان مردم آنچنان ساده حرکت میکند که کسی احتمال نمیدهد او (حتی) کدخدای یک دهی باشد.
آن کشور اسلامی مجموعهای به هم پیوسته از چند کشور از مصر و عراق و شام و حجاز و یمن و روم و ایران بود و امیرالمؤمنین(ع) حاکم بر آن کشور پهناور بود و مالک اشتر هم استاندار آن حضرت یعنی فرمانروای در یک مملکت، شاید ایران و روم، بود. اما این ریاست و این قدرت، کمترین تغییری در وضع روحی او نداده بود در حالی که شراب مقام و ریاست از آن شرابهای مردافکنی است که اگر جرعهای از آن به کام کسی برسد و میز و صندلی رنگ و رو رفتهای نصیبش شود، آن قدر نعره میکشد و پا به زمین میکوبد که گوش فلک را کر میکند. امام امیرالمؤمنین(ع) فرمودهاند:
مستی حکومت، بسیار دیرتر از مستی خمر مرتفع میشود.18
میگویند: جوجه پهلوانی پیش شرابفروشی رفت و گفت: به قدر یک تومان مثلاً به من شراب بده. او گفت: عمو! یک تومان شراب به قدر یک قاشق چایی هم نمیشود! گفت: تو همین قدر سبیلم را تر کن بد مستیهایش با خودم!!
حالا هستند کسانی که از شراب ریاست تنها سبیلشان تر شده است و بقیهاش بد مستی است.
مالک اشتر، تربیت شدة مکتب امامت
مالک اشتر فرمانروا در حالی که یک پیراهن بلند کرباسی بر تن داشت و عمامة کوچکی بر سر از مقابل یک مغازة خرمافروشی میگذشت. صاحب مغازه که جوانی بود، کنار مغازهاش نشسته و خرما میخورد. چشمش که به مالک افتاد از وضع لباس ساده و رفتارش گمان کرد او فردی است که از روستا به شهر آمده است. هوس کرد اندکی با او شوخی کند و سر به سرش بگذارد. هستة خرما را از دهانش درآورد و به سمت مالک پرتاب کرد. هسته به عمامة مالک خورد. او اعتنایی نکرد و رد شد. هستة دوم به پیشانی او خورد، مالک نگاهی به جوان کرد و بدون اینکه چیزی بگوید عبور کرد! هستة سوم به گردن مالک خورد و همچنان رفت تا از چشم جوان دور شد. مردی که از پشت سر میآمد و ناظر جریان بود با شتاب و ترس و وحشت به جوان رسید و گفت: این مرد را نشناختی؟ گفت: نه. مردی از روستاییان بود و خواستم با او شوخی و تفریحی کرده باشم. گفت: ای بیچاره، او مالک اشتر استاندار امیرالمؤمنین(ع) و فرمانروای مملکت است. جوان تا اسم مالک اشتر را شنید بر خود لرزید و سخت پریشان شد که هم اکنون مأموران میرسند و دستبندم میزنند و به عقوبتگاهم میکشند.
مرد گفت، تا دیر نشده است تند برو و دست و پایش را ببوس و عذر جسارت بخواه که شاید عفوت کند. جوان با شتاب آمد و او را ندید. از کسانی پرسید که مردی را با این وضع و با این لباس در این گذرگاه ندیدهاید؟ آنها گفتند، اگر حضرت مالک را میگویی داخل این مسجد رفت. جوان داخل مسجد شد، دید در حال نماز است، ایستاد نمازش تمام شد. افتاد روی قدمهای مالک که ای بزرگ! عفوم کن، نفهمیدم، اشتباه کردم، شما را نشناختم. مالک از زمین بلندش کرد و گفت: فرزندم، من برای تو به مسجد آمدم و این نماز را هم برای تو خواندم و از خدا خواستم که تو را بیامرزد. من از تو راضی هستم، برو که خدا از تو راضی باشد.
این یعنی آدم و یعنی انسان. اگر دستور میداد او را بگیرید و ببندید و به چارمیخش بکشید و... در این صورت او دیگر آدم نبود. بلکه ببر و پلنگی بود اما او با این عمل، هم وقار و هم متانت و بزرگواری روحش را نشان داد و هم ناپخته و خامی را آدم کرد. آری، قرآن کریم در مقام مدح این نمونههای انسانی است که میفرماید:
بندگان حضرت رحمان آن کسانی هستند که در میان مردم با تواضع و افتادگی خاصی حرکت میکنند و به هنگام برخورد با مردم نادان [و در جواب خشونت آنان] به آنها سلام میکنند.19
اصلاحطلبان مفسد و مغرور
اینها پرورش یافتگان مکتب وحی و نبوت و امامتند. اینها اگر از دست طاغوتها مجالی مییافتند دنیا را غرق در نور انسانیت و آدمیت میکردند و حلاوت و شیرینی زندگی را به ذائقهها میچشاندند. اینک چقدر مضحک و خندهآور است که یک مشت مردمی که غرق در هوای نفسانی خود هستند و غیر از اشباع شهوات حیوانی به چیزی نمیاندیشند و چیزی نمیطلبند (برجهان حکمرانی میکنند). آری اینان دم از اصلاح بشر میزنند و سخن از حفظ حقوق بشر به میان میآورند و با افکار و آراء ناقص خود دم به دم کشتی حیات بشر را به غرقاب فنا نزدیکتر میکنند. به فرمودة قرآن:
وقتی به آنان گفته شود، ایجاد فساد در زمین نکنید میگویند: خیر، ما مصلحیم.20
آخر شما کجا و اصلاح بشر کجا. شما دارید افساد میکنید. تیشه به ریشة خود و دیگران میزنید. (میگویند) اصلاً برنامة اصلاح بشر تنها برنامة ما و راه و رسم حفظ حقوق بشر تنها راه و رسم ماست.
آگاه باشید، اینها مفسدند و خودشان نمیفهمند.21
وقتی به آنها گفته شود، شما هم مثل دیگران ایمان بیاورید (در مقابل فرمان خالق خود تسلیم شوید) میگویند، مگر ما سفیهیم و ابله و نابخردیم که همراه سفیهان بشویم.22
مگر ما مرتجع و کهنهپرستیم که با کهنهپرستان همراهی کنیم و اهل مسجد و جلسه و ذکر و دعا بشویم.
متوجه باشید! آنها خودشان سفیهند، ولی پی به سفاهت خود نمیبرند.23
در میان مردم کسانی هستند که گفتارشان بسیار شگفتانگیز و فریبنده است، چنان قاطعانه حرف میزنند که خدا را شاهد بر نیات خود میگیرند و حال آنکه سرسختترین دشمنان خدا همانها هستند. همینها اگر به حکومت برسند دست به ریشهکن کردن دین و ایمان مردم میزنند، آبادیها را ویران و نسلها را فاسد میکنند.24
مراتب غیب و مصداق بارز ایمان به غیب
حاصل اینکه غیب در درجة اول الله است و بعد نبوت و سوم امامت. آنگاه در میان انبیاء و اولیاء(ع) یک فرد استثنایی هست که هم امامتش غیب است و هم شخص وجود مبارکش. و او وجود اقدس امام حجت بنالحسن المهدی(عج) است. سایر انبیا و اولیا(ع) نبوت و امامتشان غیب بود ولی شخص خودشان محسوس و در مرئی و منظر مردم بود، اما حضرت امام دوازدهم(ع) هم امامتش غیب و هم شخص خودش غیب است و از نظرها پنهان. ایمان به غیب با تمام مصادیقش از مختصات و ویژگیهای متقیان است که قرآن کریم در اولین آیات از سورة مبارکة بقره اولین صف از صفات متقیان را ایمان به غیب معرفی کرده و فرموده است:
الۤمۤ٭ ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتّقین٭ الَّذین یؤمنون بالغیب.25
[متقین] کسانی [هستند] که به غیب ایمان میآوردند.
در تفسیر این آیه از امام(ع) نقل شده است که:
«متقین» شیعة علی [بن ابیطالب] هستند و «غیب» حجت غائب است [یعنی از مصادیق غیب آن امام غائب است].26
ما خدا را شاکریم که این توفیق را شامل حال ما کرده که بتوانیم هم معتقد به امامتش باشیم و هم معتقد به ولادت و حیات و عمر و غیبت طولانیش باشیم و بدانیم آن وجود اقدس هم اکنون روی این زمین زنده است و از همین هوا تنفس میکند، ولی به اراده و خواست خدا غایب و از چشمها پنهان است تا روزی که خدا بخواهد ظاهر شود و دست به اصلاح عالم بگشاید و این غیبت طولانی امام(ع) نیز یک صحنة امتحانی بسیار بزرگی است که خدا برای بشر پیش آورده است. رسول خدا و ائمة هدی(ع) برای مردم زمان غیبت اظهار نگرانیها میکردند و احیاناً نالهها و گریهها داشتند. از جمله به این جریان توجه فرمایید:
از سدیر صیرفی از اصحاب امام صادق(ع) منقول است که گفته است:
روزی من با مُفَضّل بن عمر و ابوبصیر و اَبان بن تَغْلِب به حضور امام صادق(ع) شرفیاب شدیم. دیدیم امام(ع) روی خاک نشسته و همچون مادر فرزند مرده ناله و گریه میکند و این جملات را میگوید:
سیّدی غیبتک نفت رقادى و ضیّقت علیّ مهادى و ابتزّت منّى راحة فؤادى.
ای آقا و ای سرور من، غیبت تو خواب از چشمم ربوده، آسایش از جانم برداشته و زندگی را بر من تنگ کرده است.
از این قبیل جملات میگوید و سیل اشک بر رخسارش فرو میریزد. ما از دیدن آن وضع و حال و شنیدن این جملات تعجب کردیم! آتش بر جانمان افتاد و هوش از سرمان پرید که چه مصیبت جانکاهی بر امام وارد شده که این چنین ناراحت شده است. پرسیدم: مولای من، چه حادثة ناگواری پیش آمده که اینگونه غمگینتان ساخته است؟ امام(ع) آهی از اعماق دل برکشید و فرمود: امروز به فکر زمان غیبت فرزندم مهدی(ع) افتادم که مردم آن زمان چه گرفتاریها خواهند داشت و بر اثر طول غیبت او شک و تردید در دلها به وجود میآید و بسیاری از دین خارج میشوند و منکر اصل ولایت و امامت میگردند. از این فکر امواج غصه و غم بر دلم فرو ریخت و اشکم جاری شد.27
برادران رسول اکرم(ص) در آخرالزمان
چهارده قرن قبل، امام صادق(ع) از اندیشة وضع زمان فعلی ما آنچنان دگرگون میشود که مثل مادر جوان مرده مینالد و میگرید. پس ما که هم اکنون امواج سهمگین آن طوفان را در سراسر دریای زندگی خویش احساس میکنیم، چگونه باید بشویم. منتهی ما آن درک امام صادق(ع) را از سنگینی موضوع غیبت و پیامدهای هلاکانگیز آن نداریم و لذا آنگونه احساس حزن و اندوه فراوان نمیکنیم وگرنه از شدت پریشان حالی از زندگی بیرون رفته و سر به بیابان میگذاشتیم. آن امام بزرگ میفرمود:
متوجه باشید، قسم به خدا امام شما سالهایی از روزگارتان را در غیبت خواهد بود و شما مورد آزمایش سخت قرار خواهید گرفت تا آنجا که گفته میشود، او از دنیا رفت، کشته شد، به هلاکت رسید. به کدام درهای وارد شد در حالی که دیدگان مؤمنان بر آن امام اشک میریزد و شما همچون کشتیهایی که دستخوش امواج دریا شده و سرنگون میشوند دگرگون خواهید شد.28
روزی پیامبر اکرم(ص) در میان اصحابشان چنین دعا کردند:
خدایا، برادران مرا به دیدار من برسان.
حضرت این جمله را دوبار فرمودند. اصحاب گفتند، ای رسول خدا! مگر ما برادران شما نیستیم. فرمود: «نه، شما اصحاب و همراهان من هستید. برادران من کسانی هستند در آخرالزمان که به من ایمان میآورند در حالی که مرا ندیدهاند. هر یک از آنها چنان در دینش ثابت است که دین نگهداریش از تراشیدن خارهای درخت قتاد در تاریکی شب بسی دشوارتر است. یا مانند کسی که آتش درخت غضا را در دست گرفته باشد».29
کسی که در شب تاریک دست بالای شاخة پر از خارهای تیز همچون سوزن بگذارد و بکشد پایین چقدر دشوار است؟ دشوارتر از آن نگه داشتن دین در آخرالزمان است.
«غضا» نام درختی است که چوب آن حرارت آتش را تا مدت زیادی در خود نگه میدارد و به زودی خاموش نمیشود و به همین جهت زغال آن مطلوب است.
دشواریهای زندگی در آخرالزمان
رسول خدا(ص) فرمود:
زمانی بر مردم میآید که بی همسر ماندن حلال میشود.
گفتند: یا رسول الله، شما ما را امر به ازدواج کردهاید حال چطور میفرمایید ترک آن حلال میشود.
فرمود: «بله، من دستور ازدواج دادهام ولی در آن زمان طوری میشود که والدین سبب هلاک فرزندشان میشوند. اگر والدین نشوند، زن و فرزندش سبب هلاکتش میشوند. و اگر زن و فرزند هم نداشته باشد، اقربا و خویشاوندان و همسایگانش به وادی هلاکتش میافکنند». گفتند: این چگونه میشود ای رسول خدا. فرمودند: «او را به خاطر کمبود مال و تنگدستی و ضیق معیشت، توبیخ و سرزنش میکنند و به کارهای فوق طاقتش وا میدارند و سرانجام او را به وادیهای هلاک و تباهی میافکنند.»30
چه بسیارند پدران و مادرانی که فرزندان خود را به دست آوردن پول بیشتر و نیل به مقامات دنیایی عالیتر به بلاد کفر و کشورهای غیر اسلامی میفرستند و کمکهای مالی میکنند و گویی اصلاً نمیاندیشند که اینها در آنجا اندک دین و ایمانی هم که دارند از دست میدهند و مخصوصاً اگر تولید فرزندانی کرده باشند و آنها در آن محیط پرورش یابند، کلاً رنگ غیر دینی به خود میگیرند. آیا اینان نزد خدا مسئولیتی ندارند و مصداق گفتار پیامبر خدا(ص) نشدهاند که فرمود:
در آن زمان پدر و مادر، سبب هلاک فرزندشان میشوند.
امام زمان(ع) حاضر است ولی ظاهر نیست
حاصل آنکه ایمان به غیب که سرمایة اصلی ما مسلمانان است، باید در زندگی اثر بارزی داشته باشد و زندگی ما را از زندگی کافران جدا کند. تنها ادعای اینکه ما ایمان به خدای غیب و وحی و نبوت و امامت غیب و امام غائب داریم کافی نیست. اثر این ایمان باید در زندگی بارز گردد. امام از نظر ما غائب است اما ما که از نظر او غائب نیستیم. ما خطاب به امام میگوییم:
أشهد أنک ترى مقامى و تسمع کلامى و تردّ سلامى.
من شهادت میدهم، تو [ای حجّت خدا] جای ایستادنم را میبینی و سخنم را میشنوی و به سلامم جواب میدهی.31
کسی که این چنین میگوید خود را معتقد به آن نشان میدهد، چگونه ممکن است کاری یا گفتاری برخلاف و پسند او انجام بدهد. حضرت امام باقر(ع) فرمودند:
اگر اینگونه معتقد باشید که ما همراه شما چشم بینا و گوش شنوا نداریم، بد اعتقادی دربارة ما داشتهاید. به خدا قسم هیچ چیز از اعمال شما بر ما مخفی نیست. [هم اعمال شما را میبینیم و هم گفتار شما را میشنویم]. همة ما را حاضر بدانید. خودتان را به کار خوب و خیر عادت دهید. از اهل خیر باشید و [در میان مردم] به اهل خیر بودن شناخته شوید.32
بین «ظهور» و «حضور» فرق است. امام(ع) اکنون ظاهر نیست، اما حاضر هست و شاهد اعمال و احوال ماست. طوری زندگی کنید که مردم شما را متقی و عادل بشناسند و از خوبی انگشتنما باشید.
حضرت بقیةالله ـ ارواحنا فدأه ـ ضمن توقیعشان به مرحوم شیخ مفید(ره) مرقوم فرمودهاند:
ما هیچگاه در مراعات حال شما، اهمال روا نمیداریم و شما را فراموش نمیکنیم. اگر این عنایات ما نسبت به شما نبود، دشواریها بر شما فرود آمده بود و دشمنان، شما را لگدمال کرده بودند.33
آنچه بین ما و شیعیان فاصله انداخته، اعمال ناپسندی است که آنها انجام میدهند و خوشایند ما نمیباشد.34
تقوی و پرهیز از محرمات در عصر غیبت
البته چراغانی کردن در ایّام میلاد مبارک آن امام عزیز و اطعام و پذیرایی از دوستان آن حضرت بسیار خوب است و مصداق تعظیم شعائر است اما آنچه که خودشان بیش از همه چیز از ما خواستهاند تقوی و ورع و پرهیز از محرمات و دوری کردن از گناه است که حضرت امام صادق(ع) فرمودهاند:
بر شما باد پرهیز از گناه و راستگویی و امانتداری و پاکدامنی.35
این مطلب باید باورمان بشود که سرّ اثرنابخشی اعمال عبادی ما در روح ما همین ناپرهیزی ما از گناهان است، که همان حضرت(ع) فرمودند:
آن تلاش و کوشش در امر عبادت که با ورع و پرهیز از گناه همراه نباشد، نفعی نخواهد داشت.36
ما بحمدالله اهل نماز و روزه و حج و دیگر عبادات هستیم ولی یاللاسف که مانند بیماری شدهایم که داروی شفابخش میخورد، اما پرهیز از غذاهای زیانبخش نمیکند. طبیعی است که این ناپرهیزی آن دارو را بیاثر میسازد و احیاناً بر شدّت بیماری میافزاید. از خدا میخواهیم به ما رشد عقلی و توفیق پرهیز از گناه عنایت بفرماید تا عبادتهای ما در روح و جانمان اثر گذار گردد.
خداوند بهترین طراح نقشهها
سلاطین عباسی شنیده بودند که پیامبر اکرم(ص) فرموده است فرزندی از خاندان پیامبر به وجود خواهد آمد که جبّاران را سرکوب کرده و در سراسر جهان اقامة قسط و عدل خواهد نمود و همچنین شنیده بودند آن فرزند از صلب حضرت ابیمحمد حسن عسکری(ع) متکوّن خواهد شد. از این جهت ترس و وحشت شدیدی در دستگاه حکومت عباسی پیدا شد و خواستند علاج واقعه را پیش از وقوع بکنند. دستور دادند امام هادی(ع) را با فرزندشان امام حسن عسکری(ع) از مدینه به عراق منتقل کردند و در سامرا که پادگان نظامیان بود اسکان دادند و دقیقاً تمام جریاناتی را که در خانوادة امام عسکری(ع) میگذشت، تحت مراقبت گرفتند.
جاسوسها از مرد و زن در داخل و خارج گماشتند که اگر زنی از خاندان امام عسکری(ع) حامل شد و یا پسری به دنیا آمد، به دربار خلافت گزارش بدهند؛ از این طریق میخواستند راه را بر تدبیر و تقدیر حضرت حق ببندند. در حالی که پیش از آنها فرعون مصری نیز این چنین نقشهای برای جلوگیری از پیدایش موسی بن عمران(ع) اجرا میکرد. کاهنهای زمانش شبی را معین کرده و گفتند: امشب نطفة آن کودک منعقد خواهد شد. دستور داد آن شب هیچ مردی حق ندارد در کنار زنش باشد. مردها را از زنها جدا کردند. او نمیدانست که:
آنها نقشهای دارند و خدا هم نقشهای دارد اما خدا بهترین طراح نقشههاست.37
طوری پیش آمد که آن شب در کاخ اختصاصی خود فرعون نطفة موسی(ع) منعقد شد و در تمام دوران حمل احدی از حمل مادر موسی(ع) آگاه نشد. در خاندان امام عسکری(ع) نیز که در نزدیکی کاخ عبّاسیان قرار داشت جناب نرجس همسر بزرگوار امام(ع) حامل بود اما احدی از حمل آن بانو جز امام عسکری(ع) آگاه نبود و عجیب اینکه خود آن بانو نیز از حمل خویش آگاهی نداشت.
ضرورت هوشیاری اهل ایمان در عصر غیبت
فعلاً ما در زمان غیبت در یک صحنة بسیار دشوار امتحانی قرار گرفتهایم. این همان زمانی است که فرمودهاند. دینداری در آن، از نگه داشتن آتش در دست دشوارتر است و لذا مراقبت بسیار لازم است تا این گوهر گرانبهای ایمان به غیب را سالم نگه داریم و با جانی مطهر و منور به عالم برزخ وارد شویم و باورمان بشود که تا پاک نرویم به جایگاه پاکان راهمان نمیدهند.
البته اعتقاد به این داریم که محبّ علی(ع) جهنّمی خالد (همیشگی) نخواهد شد، امّا شستشو و تطهیر حتماً و قطعاً لازم است. طوری آلوده نرویم که بخواهند در برزخ و محشر تطهیرمان کنند، که تطهیر در آنجا تحملش بسیار رنجآور و دشوار است. تا زندهایم از خداوند مهربان بخواهیم که به حرمت مقربان درگاهش توفیق توبة حقیقی به ما عنایت کند تا با روحی پاک و نورانی از مادر دنیا متولد بشویم و در آن عالم در سایة لطف و مرحمت مولایمان امیرالمؤمنین(ع) مشمول رحمت حضرت حق قرار گیریم. ان شأالله.
پروردگارا! ما را در زمرة منتظران حقیقی حضرتش(ع) قرار بده؛ به حرمت امام زمان(ع) در فرجش تعجیل بفرما؛ دشمنی با دشمنانش را در دلهای ما بیفزا؛ و حُسن عاقبت به همهی ما عنایت بفرما.
پینوشتها:
٭ این سخنرانی در تاریخ 15 شعبان المعظم 1425 برابر با 10 مهر 1383 ایراد شده است. صفیر هدایت، ش 30، با تلخیص.
1. سورة جاثیه(45)، آیة 24.
2. نفّاث: دمنده.عصر غیبتگل نرجس
3. کلّ یومٍ هو فى شأنٍ. سورة رحمن(55)، آیة 29.
4. یولج اللّیل فى النّهار و یولج النّهار فى اللّیل. سورة حج(22)، آیة 61.
5. یخرج الحیّ من المیّت و یخرج المیّت من الحیّ. سورة یونس(10)، آیة 31.
6. و هو علی کلّ شیءٍ قدیر. سورة حدید (57)، آیة 2.
7. ولله یسجد من فى السماوات و الأرض. سورة رعد(13)، آیة 15.
8. و لله غیب السّماوات و الأرض و إلیه یرجع الأمر کلّه. سورة هود(11)، آیة 123
9. و لله المشرق والمغرب فأْینما تولّوا فثمّ وجه الله. سورة بقره(2)، آیة 115.
10. و هو معکم أین ما کنتم. سورة حدید(57)، آیة 4.
11. سورة بقره(2)، آیة گل نرجس156.
12. قل إنّما أنا بشر مثلکم یوحی الیّ. سورة کهف(18)، آیة 110.
13. و سخّر لکم ما فی السّماوات و ما فی الارض جمیعاً. سورة جاثیه (45)، آیة 13.
14. سورة حجر(15)، آیات 28 تا 30.
15. و جعلناهم أئمة یهدون بأمرنا. سورة انبیاء(21)، آیة 73.
16. سورة یس(36)، آیة عصر غیبت82.
17. أیُّها النّاس سلونی قبل أن تفقدونی فلأنّا بطرق السَّماء أعلم منَّی بطرق الْأرض. نهجالبلاغه فیض الاسلام، خطبة 189.
18. سکر الحکومة أبعد إفاقة من سکر الخمور. غررالحکم، حرف السّین المطلق؛ و نثراللّئالی، حرف السّین.
19. و عباد الرَّحمن الّذین یمشون علی الأرض هوناً و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً. سورة فرقان(25)، آیة 63.
20. سورة بقره(2)، آیة 11.
21. همان.
22. همان.عصر غیبت
23. سورة بقره(2)، آیات 12 و گل نرجس13.
24. سورة بقره(2)، آیات 204 و گل نرجس205.
25. سورة بقره(2)، آیات 1 تا عصر غیبت3.
26. المتّقون شیعة علیّ(ع) الغیب هو الحجّة الغائب. تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص31.
27. صدوق، کمالالدین و تمام النعمة، ص 353.
28. أما و الله لیغیبینّ إمامکم سنیناً من دهرکم و لتمحّصنّ حتّی یقال مات قتل هلک بأیّ واد سلک و لتدمعنّ علیه عیون المؤمنین و لتکفؤنّ کما تکفا السّفن فی أمواج البحرِ. کلینی، کافی، ج 1، ص 336، ح 3.
29. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 52، ص عصر غیبتگل نرجس124.
30. صافی گلپایگانی، لطفالله، منتخب الأثر، ص 437، ح 20.
31. محدث قمی، مفاتیحالجنان، اقتباس از اذن دخول به حرف شریف امامان(ع)، ص 311.
32. لان تروا أنه لیس لنا معکم أعین ناظرةٌ و أسماع سامعةٌ لبئس ما رأیتم. والله ما یخفی علینا شئ من أعمالکم فاحضرونا جمیعاً عوّدوا أنفسکم الخیر کونوا من أهله تعرفوا به. قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ص 92.
33. إنّا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم و لو لا ذلک لنزل بکم اللّأواء و اصطلمکم الأعداء. مجلسی، محمدباقر، همان، ج 53، ص عصر غیبتگل نرجس175.
34. فما یحبسنا عنهم إلّا ما یتّصل بنا ممّا نکرهه. همان، ص 177.
35. علیکم بالورع و صدق الحدیث و اداء الامانة و عفّة البطن و الفرج. سفینةالبحار، ج2، ص 643 .
36. و اعلم انّه لا ینفع اجتهاد لا ورع فیه. همان، ص گل نرجس642.
37. سورة آلعمران(3)، آیة 54