همراز مهدي
موضوعات
امام زمان مهدی (عجل الله فرجه) (32) قائم آل محمد (29) گالری عکس تصویر فیلم (29) روانشناسی اسلامی (26) کنکور دانشگاه مهدی (25) مذهبی و معنوی (25) عشق و محبت (22) فرهنگی اجتماعی (22) نماز قرآن سنت (22) فلسفه و عرفان لاهوتیان (21) انتظار فرج و ظهور (21) یا اباصالح المهدی (21) سلام و صلوات (19) اخلاقی و سخنرانی (17) حدیث حکایت روایت (16) گل نرجس (16) دجال ملعون (15) آموزشی تحقیقاتی (13) کتاب علم فن آوری (13) مقاله پیام نامه بیانیه (13) عدالت انسانیت مسلمانیت (12) زندگی و خانواده (12) صبر و خویشتن دارى (12) شعر و شاعر (12) مشاوره عمومی نظرات (11) دانلود نرم افزار (8) شجاعت و شهامت (8) غدیر خم (8) سفیانی ملعون (6) مسئله پاسخ سوال جواب (6) دعا مناجات دلنوشته (6) اطلاعات و اخبار (5) نویسنده و داستان (5) ادب هنر طنز (5) سیدحسنی خراسانی یمانی (4) سید عبدالعظیم حسنی (4) شهید و دفاع مقدس (3) فروشگاه اینترنتی (2) جبهه جنگ ایثار شهادت (2) مذهبي و معنوي (2) الاسلام القرآن الکریم الشیعه اهل البیت علیهم السلام (2) آموزشي تحقيقاتي (2) مقاله پيام نامه بيانيه (2) حديث حكايت روايت (2) فلسفه و عرفان لاهوتيان (2) فرهنگي اجتماعي (2) يا اباصالح المهدي (1) روانشناسي اسلامي (1) نويسنده و داستان (1) عدالت انسانيت مسلمانيت (1) كتاب علم فن آوري (1) آدينه و متفرقه (1) Mahdism Doctrine Islamic (1) مرجع تقلید فتوی مجتهد (1) كنكور دانشگاه مهدي (1) امام زمان مهدي (عجل الله فرجه) (1) ورزشی و سیاحتی (1) پزشکی بهداشتی سلامت (1) گل گیاه طبیعت محیط زیست (0) سیاست پول اقتصاد (0) اینترنت رایانه کامپیوتر موبایل (0) سینما تئاتر نمایش (0) آدینه و متفرقه (0) بدون موضوع (46)
صفحه ها
همراز توجه : بیننده عزیز سلام علیکم برای اینکه از این وبلاگ دیدن میکنید سپاسگذارم لطفا برای تعجیل در فرج آقا امام زمان (عجل الله)<1>ءالی<100>صلوات بفرستید که برای برآورده شدن حاجت هم خوب است. آثار نماز آثار نماز نخواندن ويژگي هاي حضرت مهدي (عجل الله) 5 ويژگي هاي حضرت مهدي (عجل الله) 4 ويژگي هاي حضرت مهدي عليه السلام 3 ويژگي هاي حضرت مهدي عليه السلام 2 ويژگي هاي حضرت مهدي عليه السلام 1 مدح و منقبت سوّمين اختر فروزنده امامت و ولايت پنجره امام زمان علیه السلام چهل داستان و چهل حديث از امام حسين (ع) درخشش پنجمين نور ايزدى رمضان، منتخب از مفاتيح الجنان آيين رمضان مناسبتها، احکام، ادعيه و آداب ابوالأسود دوئلي شاعر ايمان و ولايت صداي سخن عشق، حماسه ديني در ادب پیک در وضو شریک نگیرید! قدمگاه کتاب ديگر قرآن! تكلیف عاشق ساعت به وقت شرعی دوازده! علم امام به رفتار ما روزه خواری اکیدا ممنوع! مهر من نثار تو آمنه بنت شريد رسم عاشق کشی اسلام چگونه گسترش يافت؟ فرهنگ ايراني چهار پناهگاه قرآنی تشيع و انديشه‌ شيعي2 تشيع و انديشه‌ شيعي سرز مین مقدس و خاندان آل اشعر
فيدها
آفات و موانع آثار نماز
چنانچه در این بخش روشن شد وجود موانع، عامل اصلى عدم ترتب آثار در زندگى نمازگزار است و گفته شد که آنچه مهم است شناسائى و معرفت آن موانع مىباشد. لذا در این قسمت از بحث به اهمّ آن آفات و موانع اشاره مىشود تا شاید با شناخت آن در رفع آنها بکوشیم و آثار نماز را در زندگى و حیات خویش لمس نمائیم. وامّا مهمترین آفات عبارتند از:

الف ـ اکتفا به صورت و ظاهر نماز:

تکیه کردن به صورت نماز و اعتماد به هیأت ظاهر آن، بدون معرفت عقلى و قلبى به اذکار و اوراد و روح و حقیقت نماز، یکى از عوامل مهم عدم تأثیر گذارى آن است. همانطور که قبلاً گفته شد مفهوم نماز و حقیقت آن، در ظاهرش خلاصه نمىشود بلکه نماز علاوه بر صورت و ظاهر داراى سیرت و باطن نیز هست یعنى حقیقت نماز بسى گستردهتر از تصور عدهاى است که آن را در حرکات ظاهرى محدود دانسته و به همان هیأت صورى تمسک و تشبث جستهاند، آثار نماز به حقیقت و روح آن پیوند و گره خورده است و براى دسترسى و وصول به آن فواید و آثار چارهاى جز نفوذ به باطن و قیام به حقیقت آن نیست و در واقع ذکر بودن نماز هم به همین معناست. امّا اینکه حقیقت و باطن نماز چیست؟ گفته شد که حضور قلب، فهم معناى اذکار، تعظیم در مقابل عظمت الهى و هیبت و عزت آن ذات ربوبى، رجاء و امیدوارى از او، اعتراف و اقرار به بىمقدارى و ناچیز بودن خویش از معانى باطنیه و مفاهیم کامله نماز است(1). چنانچه از امام رضا(علیه السلام) در این باب سئوال شد فرمودند: «علّت تشریع نماز این است که توجه و اقرار به ربوبیت پروردگار است و مبارزه با شرک و بت پرستى و قیام در پیشگاه خداوند در نهایت خضوع و نهایت تواضع و اعتراف به گناهان و تقاضاى بخشش از معاصى گذشته و تعظیم

بنابر این توقع دست یابى به همه آثار مفیده که موجب صفاى باطن و جلاى دل و دورى بنده از قاذورات و پلیدىهاى اخلاقى مىگردد با صرف انجام حرکات ظاهریه، انتظارى غیر منطقى و عقلى مىنماید چون اکتفا به ظاهر و غفلت از اینکه چه مىگوید و با که سخن مىگوید و چه مىخواهد و حمد و ثنائى که بر زبان مىآورد چه معنایى در بردارد چیزى از آثار نماز را بر نمىتابد. اینگونه نمازگزاران مصداق بارز کلام عتاب آلود خداوند مىباشند که فرمود: فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون. «اى واى بر نمازگزاران که دل از یاد خدا غافل دارند»(2).

و یا اینکه رسول گرامیش فرمود: هر کس که نداند و نفهمد که در نماز چه مىگوید نقصان کرده است.

پس آنچه که به نماز معنى مىبخشد حرکات ظاهریه آن نیست بلکه آن روح نماز است که فرد نمازگزار را تعالى و کمال مىبخشد. بارى اینکه نماز چون جمیع عبادات داراى قشر و صورت و لب و حقیقتى است.

«مادام که انسان صورت انسان و انسان صورى است نماز او نیز صورى و صورت نماز است و فایده آن نماز، صحّت و اجزاء صورى فقهى است در صورتى که قیام به جمیع اجزاء و شرایط آن کند. ولى مقبول در گاه و پسند خاطر نیست. و اگر از مرتبه ظاهر به باطن و از صورت به معنى پى برد نماز او حقیقت پیدا مىکند پس بر مؤمن به حق و حقیقت و سالک الى الله به قدم معرفت لازم است که خود را براى این سفر معنوى و معراج ایمانى مهیا کند و عوائق و موانع سیر و سفر را از خود دور سازد»(1).

ب ـ عدم اخلاص و حضور قلب:

یکى دیگر از عواملى که موجب مىشود تا نماز تأثیرى در حیات نمازگزار نگذارد و او را در قوس صعود سیر ندهد فقدان خلوص و نبود حضور قلب و خشوع باطن است.

اینکه نماز را «ذکر الله» نامیدهاند شاید وجهش این باشد که ذکر الله یعنى استحضار یاد خدا در دل که ملازم کمال و سعادت دو سرا و مفتاح فلاح است. ملاک و میزان هر عملى در خلوص و حضور است و با توجه به همین نکته است که امام العارفین و سید السالکین على(علیه السلام) فرمودهاند:

«همانا دو نفر از امت من به نماز مىایستند و رکوع و سجودشان یکى است و حال آنکه مابین آنها مثل مابین زمین و آسمان است»(2).

اگر سئوال شود که معناى حضور قلب چیست؟ مستفاد از کلام بزرگان و اولیاى دین این است که: «حضور قلب یعنى فارغ ساختن دل از همه براى عملى که به آن مشغول است تا اینکه بداند که چه مىکند و چه مىگوید و تمرکز فکر و اقبال به نماز داشته باشد و این را خشوع دل نیز مىگویند یعنى جمیع حواس را متوجه نماز سازد و به جز معبود در دل او چیزى نگذرد و دیگرى خشوع جوارح است که اعمال ظاهرى نماز گزار است»(1).

وحضور قلب یعنى پرستش و عبادت خداى به نحوى که گویا تو او را مىبینى و قلب تو تجلىگاه اوست و حداقل مراتب آن اینکه فهم کنى که اگر تو او را نمىبینى او تو را مىبیند. اعبد الله کانک تراه وإن لم تکن تراه فإنَّه یراک»(2).

از حضرت موسى(علیه السلام) روایت شده که از جانب خدا بر او وحى شد اى موسى چون مرا یاد کنى یاد کن و اعضاى تو مضطرب و لرزان باشد و در وقت یاد من خاشع و با وقار باش و چون مرا یاد کنى زبان خود را در عقب دل خود بدار یعنى اوّل به دل یاد کن و بعد به زبان و چون در حضور من بایستى بایست مانند بنده ذلیل و مناجات کن با من با دل ترسناک و زبانى راستگو. و از امام باقر(علیه السلام) حدیث شده است که: نمازهاى بندهگاهى نصف آن بالا مىرود و گاهى ثلث آن و گاهى ربع آن و گاهى همه آن و بالا نمىرود مگر آنچه دل او رو به آن آورد و امر به نافله شده تا نقصانى که به جهت عدم حضور قلب در نماز به هم رسد تمام کند. و این سخن و کلام عرشى امیر المؤمنین(علیه السلام) است که: «خوشا به حال آن کس که خالص کند براى خدا عبادت و دعا را و مشغول نشود قلبش به آن چیزى که چشمش مىبیند و فراموش نکند ذکر خدا را بواسطه آن چیزهایى که گوشش مىشنود و محزون نشود دلش به آن چه که به غیر عطا شده است».

و در سیره سید الساجدین امام زین العابدین(علیه السلام) آوردهاند که ابو حمزه ثمالى گوید امام(علیه السلام) را دیدم که نماز مىگذارد و رداى مبارکش از کتف او افتاد او درست نکرد تا از نماز فارغ شد من آن را به حضرت عرض کردم فرمودند آیا مىدانى در خدمت که بودم بدرستى که نماز به درجه قبول نمىرسد مگر به قدرى که دل متوجه او باشد»(1).

بنابر این مستفاد از اخبار و روایات این است که نماز بدون خلوص و حضور اگر چه مقبول حق است و از حیث فقهى رفع تکلیف مىکند ولى چنین نمازى محرک انسان در طریق وصول و مسیر عروج نیست. یعنى اگر کسى نماز بدون حضور قلب اقامه کند به تکلیف خود عامل بوده و به همین جهت عقاب و عذاب تارک الصلاه بر او مترتب نیست و به همین دلیل به حکم فقهى مهر صحت بر او مىخورد و لیکن اثر چنین نمازى به همین مقدار است که فارق میان او و تارک الصلاه است.

پس معلوم شد که اگر نماز ما آن همه تأثیر معنوى و عرفانى را که در روایات آمده ندارد گیرش در کجاست. رادع و مانع اصلى این است که دل به نماز نمىدهیم. اکثر ما راضى هستیم به اینکه نمازى خوانده باشیم تا در زمره سرکشان و طاغیان قرار نگیریم و این نکته را از آن جهت گوئیم که وقتى به نماز ایستیم بسیارى از کارهاى فراموش شده در اذهان زنده مىشود. تو گوئى نماز کلید خاطرات و رمز بازگشائى اوهام و خیالات است. در غالب نمازهاى ما این کلام امام خمینى(رحمه الله)صادق است که:

«نماز کلید دکان یا چرکه حساب یا اوراق کتاب و یا فرصتى براى مشغول شدن به افکار متشتته و خواطر شیطانیه ماست»(1).

«یکى از بزرگان ابتدا به جوالبافى اشتغال داشته است و روزى یک جوال مىبافت و آخر هفته حساب مىکرد و مزد شاگردهایش را مىپرداخت. روزى به هنگام حساب یک جوال از قلم افتاد آنچه فکر کردند که آن را به چه کسى دادهاند به خاطرشان نیامد. غروب نزدیک بود و استاد نماز نخوانده بود مشغول نماز شد و در نماز به خاطرش آمد که آن جوال را به چه کسى داده است. پس از اتمام نماز شاگردش را خواسته و به او گفت جوال را به فلانى دادهایم. شاگردش گفت: استاد! تو نماز مىخواندى یا جوال پیدا مىکردى؟ استاد از این واقعه متنبّه شد و مشغول اصلاح خود و قلب خود گردید»(2).

و نیز در همین باب در شرح حال سید رضى و سید مرتضى علم الهدى دو برادرى که از شاگردان وارسته شیخ مفید(رحمه الله) بودهاند آوردهاند که سید رضى به برادر بزرگ خود سید مرتضى در نماز جماعت اقتدا نمىکرد برادر بزرگتر به نزد مادر شکایت برد و مادر سید رضى را نصیحت کرد سید رضى به توصیه مادر به مسجد برادر آمد و به او اقتدا کرد. امّا در اثناء نماز، نمازش را تمام کرد و از مسجد بیرون رفت، سید مرتضى نزد مادر آمد و گفت سید رضى آنچه امروز کرد بدتر از پیش بود مادر ماجرا را از سید رضى جویا شد. سید رضى در جواب گفت: در اثناء نماز دیدم که برادرم در خون حیض غرق است به ناچار نماز را شکستم چون که طهارت شرط صحت نماز است، مادر شرح حال را با سید مرتضى در میان گذاشت سید گفت راست مىگوید زیرا در مسیر رفتن به مسجد زنى درباره احکام خون حیض از من سؤال کرد به او پاسخ دادم. امّا در اثناء نماز به این اندیشه افتادم که جوابى که دادم درست بود یا اشتباه»(1).

پس علم و آگاهى به این نکته بر همه خصوصاً بر جوانان که داراى قلبى پاک و باطنى صاف مىباشند لازم است که حضور قلب و اخلاص هر چند که شرط صحت نماز نیست ولى شرط کمال آن است و باید این مانع که خواطر غیر الهى و شیطانى در حال نماز است را از بین برده و نمازى با خلوص و حضور قلب بخوانند تا نمازشان آنها را از عالم مُلک به ملکوت پرواز دهد که الصلاه معراج المؤمن.

ج ـ استخفاف و سبک شمردن نماز:

در تعالیم و دستورات دین اسلام اگر خواسته باشیم احکام و تعالیم فردى را طبقه بندى نمائیم نماز در بالاترین مرتبه طولى نسبت به سایر احکام قراردارد. مسلّم است که در مقام انجام عمل به هر یک از دستورات الهى باید به جایگاه آن توجه کامل بعمل آید چون که آثار و برکات وجودى هر یک از آنها بنابر اهمیتى است که شارع در نظر داشته است سبک شمردن حکمى از احکام دین به این معناست که آن اهمیت الهى را بکاهیم. حال این کاستن مىتواند شامل محافظت نکردن و مراقبت نداشتن آن به وقت خاص خودش یا ترجیح امور غیر ضرور بر آن و یا درست ادا نکردن برخى از اجزا و ارکان آن و مواردى دیگر بشود. همه این امور مىتواند در حقیقت نوعى تضییع یا تضعیف در حکم الهى بشمار آید. و هر گونه تضعیفى مانع از ظهور برکات و بروز آثار آن حکم خواهد بود. در باب نماز که یکى از احکام الهى است تأکید و توصیه زیادى شده است و این حکم از سایر احکام الهى مستثنى نیست. از رسول گرامى اسلام روایت است که: «هر کس به نماز اهمیت ندهد و آن را سبک شمارد سزاوار عذاب آخرت است»(1). و نیز خاتم رسالت(صلى الله علیه وآله وسلم) در حدیثى دیگر فرمودهاند: «کسى که نماز را سبک شمارد خداوند برکت و خیر را از عمر و مال او بر مىدارد و نتیجه کارهایش را از بین مىبرد و با گرسنگى و تشنگى و ذلت جان او را مىگیرد»(2).و در حدیث دیگر آمده است که: «نماز، چون در وقت آن گزارده شود سپید و درخشان نزد صاحب خود باز مىگردد و مىگوید: همان طور که مرا رعایت کردى خداوند تو را مورد رعایت و حفظ خویش قرار دهد. لیکن اگر نماز، در غیر وقت آن گزارده شود و رعایت حدود آن نشود سیاه و ظلمانى نزد صاحب خود مىآید و مىگوید: همان گونه که مرا ضایع ساختى خدایت تو را ضایع و تباه سازد»(1). و این روایت از امام صادق(علیه السلام) معروف است که در آخرین لحظات عمر شریفش دستور داد که همه اهل بیتش اطراف او جمع شوند وقتى همه آمدند بعنوان آخرین وصیت فرمودند: «اگر کسى از شما نمازش را سبک شمارد هرگز به شفاعت ما معصومین نمىرسد»(2). این موضوع نه تنها مورد تأکید همه اولیاى دین بوده بلکه سیره مستمرهشان بر این اساس استوار بود که با دقت و توجه هر چه بیشتر از نماز خود محافظت مىکردند. برخى از زنان پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) نقل مىکردند که حضرت نزد ما نشسته بود و با ما سخن مىگفت و ما با او سخن مىگفتیم هرگاه وقت نماز داخل مىشد از براى آن حضرت حالتى روى مىداد که گویا ما او را نمىشناختیم به او عرض مىکردیم که تو را چه شده است فرمود اداى امانتى است که خداوند آن را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کرد و همه از تحمّل آن اِبا کردند(1). نه تنها پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بل همه اهل بیت عصمت و طهارت بر این سیره منسلک بودهاند و نیز تابعین ایشان در طریق سعادت و وصول به کمال آن را تعقیب مىکردند. در خاطرات امام خمینى(رحمه الله) نقل است که: به نماز اول وقت بسیار اهمیت مىداد روایتى از امام صادق(علیه السلام)نقل مىکردند که اگر کسى نمازش را سبک شمارد از شفاعتشان محروم مىشود. من یک بار به ایشان عرض کردم سبک شمردن نماز شاید به این معنى باشد که شخص نمازش را یک وقت بخواند و یک وقت نخواند گفتند نه این خلاف شرع است منظور امام صادق(علیه السلام) این بود که وقتى ظهر مىشود و فرد در اوّل وقت نماز نمىخواند در واقع به چیز دیگرى رجحان داده است(2).

د ـ عدم مداومت در نماز:

خداوند متعال نماز پنجگانه را در اوقات معین براى بندگانش فرض و واجب کرده است. همه فقهاء اعم از شیعه و سنى اجماع دارند بر اینکه افضل اوقات نماز، اقامه آن به وقتشان است و حتى برخى از فقهاى شیعه چون شیخ مفید و اتباع ایشان اوقات شرعى نمازهاى یومیه را مضیق دانسته و قبول آن در غیر وقت را از باب تفضّل مىدانند. اینکه شارع براى نماز اوقات پراکندهاى را تعیین فرمود شاید وجهش این باشد که هرگاه انسان به امور زندگى دنیایى بپردازد و به امر معیشت همّت نماید مشاغل مادى او را از تأمل وتفکر به امور معنوى بازداشته و یا مورد غفلت قرار مىدهد به همین جهت بر بنده مؤمن امر شد که در میان فواصل کارهاى دنیوى لحظاتى را به امر معنوى او روحى اختصاص دهد و در مقابل معبود خویش، کُرنش کند تا حقیقت انسانىاش به باده نسیان و فراموشى سپرده نشود و شخصیت آدمى به این واسطه تعدیل گردد چه اینکه اگر همه اهتمام او در مسیر مادیات محدود بود ایشان را با سایر حیوانات تمایزى نبود. نماز چون داروى شفا بخش براى روح مىباشد که اگر سستى و فترتى در اقامه آن ایجاد شود و به صورت مداوم انجام نگیرد قطعاً سلامت روح را تأمین نخواهد کرد چنانچه در مرض جسم هم همین است. پس این فریضه مهم نباید ابزار و وسیلهاى براى رفع مشکلات جسمى و روحى در مقاطعى از زندگى یا پر نمودن اوقات بیکارى ما تلقى گردد. چگونه بهبودى و سلامت براى یک مریض در گرو استفاده بجا و منظم از داروهاست. نماز و سایر فرایض دینى نیز چنین است. با این وصف اگر خواسته باشیم که در سفر یا مرض و یا به بهانه خواب نوشین صبحگاهى نماز را ترک نمائیم و در صورت مساعد بودن و سلامتى جسمانى و قیام به آن در اوقات بیکارى اکتفا نمائیم بسیار روشن است که از چنین نمازى بهره و نصیبى نخواهیم برد. چنانچه پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودهاند: آفةُ العبادة الفترةُ «آفت عبادت سستى و عدم مداومت است»(1). پس در صورت ترک این فریضه الهى و امتثال مقطعى و غیر مداوم آن و یا هر گونه فترت و سستى در نماز موجب از بین رفتن آثار و فواید آن خواهد شد بنابر این قیام به نماز در وقت خود و مداومت در آن براى ترتب آثار ضرورى است و شاید به همین جهت باشد که قرآن کریم یکى از اوصاف مؤمنین را چنین بیان مىکند. الذین هم على صلاتهم دائمون «آنان که همواره نمازشان را مىخوانند و هرگز نماز را ترک نمىکنند»(2). مواردى که بیان شد آفات عمده و موانع اساسى در ظهور برکات نماز بشمار مىآیند امّا عناصرى مثل ریا، عجب و خودبینى و گناهان دیگر بسیار مهم مىباشند. باشد که همه ما خصوصاً نسل جوان ما با برداشتن این موانع و زدودن آن بتوانیم از نورانیت و صفا، قداست و فلاح و سعادت دو سرا که در این فریضه بزرگ الهى نهفته است کمال بهره را ببریم. در پایان این مقال بعنوان حسن ختام، خطابم به همه جوانان عزیز و وارثان خون شهید که ثبات شخصیتشان متضمن قوام و پایدارى جامعه و تزلزل در افکار و رفتار آنان موجب لغزش و تزلزل اجتماع است این است که بر شما فرض است معرفت و آگاهى به اینکه ترک عبادات خصوصاً نماز، منشأ سقوط و مصدر هبوط و سرچشمه همه رذایل اخلاقى و مشکلات زندگى است و نماز با حفظ شرایط و رفع موانع، نردبان صعود، معراج شهود، رفرف عروج، مَسند سلوک، مَرکب خلوص و مقصد معبود است. جوانان عزیز «شماها بهتر مىتوانید تهذیب نفس کنید شما به ملکوت نزدیکتر هستید از پیرمردها، در شما آن ریشههاى فساد کمتر است. یک پیر بخواهد اصلاح شود بسیار مشکل است جوان زودتر اصلاح مىشود. هزاران جوان اصلاح مىشوند و یک پیر نمىشود. نگذارید براى ایام پیرى. الان خودتان را باید تبعه تعلیمات انبیاء کنید مبدا این است از اینجا باید رفت»

برچسب ها :
نماز بارزترين مصداق ذكر خدا
ذکر در لغت به معناى حفظ مطالب و معارف آمده با این فرق که حفظ به معناى بدست آوردن در ابتداى امر گفته مىشود و ذکر به ادامه و حاضر داشتن آن. که آن حضور گاهى قلبى است و گاهى قولى و به همین خاطر ذکر را به دو قسم قلبى و زبانى تقسیم کردهاند(3).

و امّا مصداق ذکر: براى ذکر افراد و مصادیق زیادى در قرآن و سنت بیان شده است ولى آنچه از فحص و بررسى در آیات و روایات بدست مىآید این است که نماز، فرد واقعى و مصداق حقیقى ذکر الهى است چون نماز دستورى است که در همه شرایع و ادیان الهى جزء فرائض و واجبات بوده است و خداوند در قرآن کریم تصریح کرده است که مراد از ذکر الهى، نماز است.

اَقِم الصلاة لذکرى «نماز را بپا دار تا به یاد من باشى»(1). و در آیه دیگر مىفرماید: ولذکر الله أکبر «نماز بزرگترین ذکر الهى است»(2).

اینکه نماز را برترین مصداق ذکر خدا یاد کرده شاید بدین جهت باشد که در حال قیام به نماز، نفس آدمى در اثر توجه به مبدأ اعلى و خالق یکتا از اضطراب درونى دور شده و سختىها و ناملایمات را از یاد مىبرد. و شاید وجه کمک گرفتن از نماز در آیه استعینوا بالصبر والصلاة «یعنى از صبر و نماز استعانت بجوئید»(3) همین باشد. در تفسیر آیه 91 سوره مبارکه مائده «انّما یرید الشّیطان أن یُوقعَ بینکم العداوةَ والبغضا فى الخمر والمیسر ویصدّکم عن ذکر الله وعن الصّلاة فهل أنتم منتهون» «شیطان مىخواهد در میان شما به وسیله شراب و قمار عداوت ایجاد کند و شما را از ذکر خدا و نماز بازدارد آیا خوددارى خواهید کرد». گفته شد که: «به این دلیل خداوند در این آیه نماز را جداى از ذکر خدا اسم برد ـ با توجه به اینکه نماز هم ذکر خداست ـ که نماز فرد کامل از ذکر الهى است و خداوند اهتمام بیشترى به امر آن دارد و در روایت صحیح هم وارد شده که نماز پایه و ستون دین است»(4). و نیز از کلمه «موقوت» در آیه 103 سوره مبارکه نساء که فرمود: انّ الصلاة کانت على المؤمنین موقوتاً. «استفاده مىکنند که وقت در نماز کنایه از ثبات و تغییر ناپذیر بودن این فریضه الهى است یعنى نماز یک فریضه ثابتى است که در هیچ حال ساقط نمىشود و هرگز تبدیل به چیز دیگر نمىگردد آنطور که مثلاً روزه در مقام اضطرار تبدیل به فدیه مىشود»(1).

بنابر این کمترین تردید در این مطلب روا نیست که یاد خدا آرام بخش دلها از همه یأسها و ناآرامىها بوده و نماز روشنترین مصداق و فرد اکمل از ذکر الهى است.

نتیجه اینکه نماز تنها عامل بازدارنده از همه لغزشها و تنها تکیه گاه امن و مأمن مستحکم براى انسانها خصوصاً جوانان است که هرگز نفس خویش را از افتادن در مهلکه حوادث مصون نمىبینند و شاید به همین سبب باشد که در کتاب آسمانى قرآن کمتر عبادتى چون نماز مورد اهمیت قرار گرفته است تا آنجا که حدود صد و چهارده مورد این کلمه در قرآن بکار رفته و در پانزده مورد امر به آن شده است. و در صدق و درستى ادعاى ما همین بس که جوانى از انصار نماز را با پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بجا مىآورد و با این وصف آلوده به گناهان زشتى نیز بود. این مطلب را به عرض پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) رساندند. حضرت فرمود:

انّ الصلاةً تناهُ یوماً «نمازش او را روزى از این اعمال پاک مىکند»(2). کلمه «موقوت» در آیه 103 سوره مبارکه نساء که فرمود: انّ الصلاة کانت على المؤمنین موقوتاً. «استفاده مىکنند که وقت در نماز کنایه از ثبات و تغییر ناپذیر بودن این فریضه الهى است یعنى نماز یک فریضه ثابتى است که در هیچ حال ساقط نمىشود و هرگز تبدیل به چیز دیگر نمىگردد آنطور که مثلاً روزه در مقام اضطرار تبدیل به فدیه مىشود»(1).

بنابر این کمترین تردید در این مطلب روا نیست که یاد خدا آرام بخش دلها از همه یأسها و ناآرامىها بوده و نماز روشنترین مصداق و فرد اکمل از ذکر الهى است.

نتیجه اینکه نماز تنها عامل بازدارنده از همه لغزشها و تنها تکیه گاه امن و مأمن مستحکم براى انسانها خصوصاً جوانان است که هرگز نفس خویش را از افتادن در مهلکه حوادث مصون نمىبینند و شاید به همین سبب باشد که در کتاب آسمانى قرآن کمتر عبادتى چون نماز مورد اهمیت قرار گرفته است تا آنجا که حدود صد و چهارده مورد این کلمه در قرآن بکار رفته و در پانزده مورد امر به آن شده است. و در صدق و درستى ادعاى ما همین بس که جوانى از انصار نماز را با پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) بجا مىآورد و با این وصف آلوده به گناهان زشتى نیز بود. این مطلب را به عرض پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) رساندند. حضرت فرمود:

انّ الصلاةً تناهُ یوماً «نمازش او را روزى از این اعمال پاک مىکند»(2).

برچسب ها :
تبلیغ در سیره و گفتار عارفان 1
«مبلّغان وارسته» از عالمان پرهیزگار، از خود گذشته، دلسوز، پارسا، هدایت‏گر، هدایت شده، اهل تزکیه و تهذیب نفس، صاحب اخلاق شریف و بیداردلانی هستند که این فرمایش امام علی علیه‏السلام را چراغ راهنمای زندگی خود قرار داده و ضمن تعلیم و تأدیب خود، به هدایت و ارشاد دیگران می‏پردازند. «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنّاسِ اِماما فَعَلَیْهِ اَنْ یَبْدَءَ بَتَعْلیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلیمِ غَیْرِهِ وَلْیَکُنْ تَأدیبُهُ بِسیرَتِهِ قَبْلَ تَأدیبِهِ بِلِسانِهِ وَمُعَلِّمُ نَفسِهِ وُمَؤدِّبُها اَحَقُّ بِالاِْجْلالِ مِنْ مُعَلِّمِ النّاسِ وَمُؤدِّبِهِمْ(1)؛ کسی که خود را در مقام پیشوایی و امام مردم قرار می‏دهد، باید بیش از آن که به تعلیم دیگران بپردازد، به تعلیم خویش بپردازد و باید تأدیب کردن او به عملش پیش از تأدیب کردن به زبانش باشد. کسی که معلّم و ادب کننده خویشتن است، به احترام، سزاوارتر است از کسی که معلّم و مربّی مردم است.»

بر این اساس هر کس که می‏خواهد عالم دین و پیشوا و مقتدای مردم باشد، باید ابتدا خودش را اصلاح و تهذیب کند و به وسیله عمل، مردم رابه سوی دین دعوت نمایند. او باید پیشوایان معصوم را الگوی عملی خود قرار دهد، چنانکه عالم ربانی شیخ حسین بحرانی می‏نویسد:

«با دقت در طریقه اهل بیت علیهم‏السلام و تتبّع در آثارشان، در می‏یابیم که آن بزرگواران، تنها با اخلاق کریمه خویش مردم را هدایت نموده و مجذوب دین ساخته‏اند و پیروان خود را نیز به همین امر دعوت کرده و فرموده‏اند: «مردم را با غیر زبان‏های خود بخوانید»؛ یعنی، با اخلاق خوب و رفتار نیکوی خود، برای آن‏ها الگو و نمونه باشید.(2)

مبلّغان وارسته و فرزانه، با داشتن اخلاق و رفتار نیک و الهی، می‏توانند آثار و برکات بی‏کرانی در جامعه داشته باشند وبا نفس معنوی و اخلاق پسندیده خود در مردم یک شهر، روستا، محلّه و... تأثیر بگذارند.

«مبلّغان وارسته»، از قید نام و شهرت و نان رسته‏اند و دل در سودای عشق دوست نهاده‏اند تا بلکه بر تعداد عاشقان و دلدادگان دوست بیفزایند و از این رو برترین و با فضیلت‏ترین انسان‏ها به شمار می‏روند. عالم بیدار دل سید جعفر کشفی رحمه‏الله درباره فضیلت مبلّغان و اهمیت کار آنان می‏نویسد:

«فضیلت و مرتبه دو طایفه از مبلّغان (مبلّغانی که اصلاً طمع در کسی ندارند و اجری از کسی نمی‏خواهند و در مرتبه خلافت خدای، وراثت انبیا و ائمه، ثابت و مستقیم‏اند) از حدّ گذشته و در تلو مرتبه پیغمبران و بالاتر از مرتبه مفتی می‏باشد، چون که وعظ نمودن آخر مرتبه و آخر کمال فتوا دادن و تعلیم نمودن است. و حقّ این طایفه بر مردمان شدیدتر است از حق مفتیان و این دو طایفه چون که ارشاد و عمل موعظه ایشان از دل و از روی اخلاص و بدون غرض می‏باشد، به مضمون «اِلاّ مَنْ اَتَی اللّه‏َ بِقَلْبٍ سَلیمٍ»(3) دل ایشان مقرون به اخلاص و سالم از طمع، ریا، شک و شرک می‏باشد و لهذا کلام و موعظه ایشان تأثیر می‏کند و به دل می‏رسد و بندگان به آن منتفع می‏گردند و عمل خلافت ایشان مرخداوند و انبیا، مثمر ثمر می‏گردد و لیکن تأثیر کلام و موعظه آن یکی که عالم به ظاهر و باطن هر دو می‏باشد، به مراتب سریع‏تر و شدیدتر می‏باشد، چون که کلام و موعظه از عالمِ بالاتر از دل و از عالم مشاهده و عیان ـ که عالم روح می‏باشد ـ صدور می‏یابد و سر تا پای او همگی وعظ و کلام شده است.(4)

از این جاست که وقتی حواریّین از حضرت عیسی علیه‏السلام پرسیدند که مجالست با که بنمائیم؟ آن حضرت فرمودند: «مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللّه‏َ رُؤْیَتُهُ وَیَزیدُ فی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَیُرَغِّبُکُمْ فِی الاْآخِرَةِ عَمَلُهُ(5)؛ با کسی [مجالست کنید [که دیدن او شما را به یاد خداوند بیندازد و نطق و کلام او بر علم شما بیفزاید و عمل او شما را در مورد آخرت ترغیب کند.»

اصولاً بدون تزکیه و تهذیب نفس، تبلیغ و ارشاد دیگران معنا و مفهومی ندارد و دست زدن به این کار شریف، اقدامی سخت و پرخطر می‏نماید.

نفس خود ناکرده تسخیر ای فلان چون کنی تسخیر نفس دیگران

نفس را اوّل برو در بند کن پس بـــرو آهنگ وعــــظ و پند کن

منبری بگذار بهر خود نخست وانگهی برجه به منبر تند و چست

تا تو را سوزی نباشد در جگر دم مزن کاندر دَمَت نبود اثر

امام راحل رحمه‏الله درباره اهمیت تزکیه و تهذیب نفس قبل از اصلاح و ارشاد دیگران می‏فرماید: «باید دانست که مشکل‏ترین امور و سخت‏ترین چیزها دینداری است در لباس اهل علم و زهد و تقوا و حفظ قلب نمودن است در این طریقه و از این جهت است که اگر کسی در این طبقه به وظایف خود عمل کند و با اخلاص نیّت وارد این مرحله شود و گلیم خود را از آب بیرون کشد و پس از اصلاح خود، به اصلاح دیگران پردازد و نگه داری از ایتام آل رسول نماید؛ چنین شخصی از زمره مقرّبین و سابقین به شمار آید.(6)

پس این تزکیه و تهذیب و خودسازی، باید از همان اوان تحصیل و در مراکز علمی صورت گیرد و پایه‏های اخلاقی مبلّغان از همان‏جا مستحکم شود. مرجع فقید شیعه آیت اللّه‏ العظمی بروجردی نیز بر این باور بود که: «اولین برنامه‏ای که برای فراگیران علوم دینی ضرورت دارد، پالایش درون، تطهیر روان و تهذیب نفس می‏باشد، زیرا تمامی فضایل بر این محور می‏گردند و تا آلودگی‏ها از قلب پاک نشوند، تحصیل علم و رسیدن به مقامات بالای علمی انسان را نجات نخواهد داد. کسی که می‏خواهد جامعه را اصلاح کند، باید در مرکز علمی، خود را مهذّب نماید.(7)

امید آن که همه ما که در ـ دانشگاه اهل بیت علیهم‏السلام علم‏آموزی می‏کنیم ـ از مکتب دین و اخلاق و معرفت آن بزرگان نیز دلدادگی و پارسایی آموزیم و بدانیم که برتری و شرافت در دنیا و آخرت مربوط به پرهیزگاران و نیکوکاران است، نه عالمان بی‏عمل.

«اهل علم با سایر مردم تفاوت ندارند، بلکه مسؤولیت سنگین‏تری را بر عهده دارند. اگر از مردم تزکیه و تهذیب نفس و عمل صالح خواسته شده، از ما نیز همین امر را خواسته‏اند. اگر گنه‏کاری و اخلاق زشت، اسباب هلاکت و شقاوت اخروی است، علما و غیر علما در این جهت فرقی ندارند.

اگر گفته می‏شود که ایمان و عمل صالح، تنها وسیله سعادت و کمال و نیل به مقام قرب الهی است، در مورد علما نیز همین امر ضرورت دارد. چنان که بعضی مردم به بهشت می‏روند و بعضی به جهنم، بعض علما هم در دوزخ معذّب خواهند شد. بنابراین اگر ما انتظار داشته باشیم که بدون تزکیه و تهذیب نفس و بدون پرورش اخلاق نیک و بدون عمل صالح، به مقام قرب الهی و درجات عالیه بهشت نائل گردیم، سخت اشتباه می‏کنیم و مغرور هستیم. علم تنها نمی‏تواند ما را از عذاب دوزخ نجات دهد و به قرب خدا نائل گرداند؛ بلکه عمل لازم دارد... پس باید به این نکته توجّه داشته باشیم که ممکن است در اثر درس‏ها، سخنرانی‏ها و نوشته‏ها، منبرها، مداحی‏ها و مرثیه خوانی‏های ما،صدها و هزارها نفر هدایت یابند و به سعادت و کمال نائل گردند، لیکن سعادت و کمال آنان، مستلزم نجات و رستگاری ما نخواهد بود. ما به آن‏ها گفته‏ایم و عمل کرده‏اند تا به سعادت و کمال رسیده‏اند، اگر خودمان اهل عمل نباشیم، ارشاد و هدایت آن‏ها برایمان سودی نخواهد داشت(8)!!»

برخیز تا به عهد امانت وفا کنیم تقصیرهای رفته به خدمت قضا کنیم

بی‏مغز بود سر که نهادیم پیش خلق دیگر فروتنی به در کبریا کنیم

کمترین و ضروری‏ترین خواسته بزرگان دین از ما، عمل به گفته‏ها و سخنان خود ما است، یعنی ما حداقل در آنچه که به دیگران می‏گوییم، عامل باشیم و نمونه کوچکی از مطلوب و مقصود مورد اشاره در سخنرانی‏ها، وعظ‏ها و نصیحت‏های خود باشیم.

اگر خود فراتر و برتر از گفتارها و تبلیغ‏ها باشیم و به تقصیرها و کاستی‏های خود بینا شویم و با توبه و انابه، در صدد پاکسازی دل و جان برآئیم، در این صورت حتّی نیازی به گفتن و صحبت کردن نداریم؛ بلکه عمل و رفتار ما خود «تبلیغ واقعی» دین خدا و معارف اهل بیت علیهم‏السلام خواهد بود.

در این‏جا به چند نکته درباره «مبلّغان وارسته» اشاره می‏شود.

1 ـ مبلّغان وارسته و بایسته‏ها

عارفان و دانشمندان اخلاق و ادب، سفارش‏ها و رهنمودهای گران مایه و آگاهی بخشی در زمینه اخلاق و رفتار مبلّغان و دانشمندان دینی دارند و خود نیز بهترین نمونه و الگوی این خواسته‏ها و رهنمودها بودند.

یکم. نخستین سفارش و دستورالعمل اخلاقی و عرفانی به مبلّغان و واعظان، اصلاح نفس و تصفیه درون از ناپاکی‏ها و نقص‏ها و مواظبت بر دوری از گناهان و محرّمات است.

عارف کامل بهاری همدانی رحمه‏الله در این زمینه می‏فرماید:«ابتدا بر خود مبلّغ و دانشمند واجب است که از اصلاح نفس خود آغاز کند و بر انجام طاعات وترک محرّمات مواظبت کند.»(9)

همو می‏فرماید: «فرقه‏ای از [واعظان] هستند که تهذیب اخلاق کرده و تصفیه نفس از لوث کدورات نموده و نفس را از شواغل و علائق دنیویه استخلاص فرموده و طمع خود را از خلق به سوی حقّ گردانیده‏اند... .»(10)

دوم. مبلّغان سعی کنند، جمیع مکارم و فضایل اخلاقی را در خود جمع کنند و از دنیاپرستی و مال دوستی گریزان باشند. عالم ربانی سید جعفر کشفی می‏نویسد: «عالمان و مبلّغان، منزّه باشند و تواضع، فروتنی، شکسته نفسی، حلم و بردباری در تعلیم و فتوا دادن به مردمان را شیوه و شعار خود سازند و زهد در دنیا و اعراض از زخارف و امتعه و لذّات فانیه آن را بنمایند و یأس از نفس و ریا و خلق‏پرستی را التزام نمایند و طریقه اخلاص و توکّل و رغبت در آخرت و تهّیؤ بر مردن قبل از آمدن مرگ را،زاد و توشه خود نمایند.(11)

سوم. جهاد اکبر و مبارزه بی‏امان با خواهش‏های نفسانی و هواهای درون، از صفات بایسته مبلّغان است که در هیچ حال نباید ترک شود. عارف بنام ملکی تبریزی رحمه‏الله در این زمینه می‏نویسد: «از کارهای مهم برای اهل علم، امامت جماعت و وعظ است... اگر عالم، قوی و مجاهد بوده و از کسانی باشد که مدتی با نفس خود جهاد کرده و در طول جهاد، راه‏های پنهان نفوذ شیطان و پوشش‏های هوای نفس را پیدا کرده، نباید امامت جماعت و وعظ را به کلی رها کند، زیرا این دو مورد اهتمام شرع است.(12)

چهارم. از خصال و ویژگی‏های دیگر مبلّغان و دانشمندان در نظر عارف ربانی مرحوم بهاری همدانی رحمه‏الله فروتنی، داشتن خوف و خشیت از خدا و خشوع و خضوع دائمی است:

«باید شکسته و حزین و ساکت و سرپایین باشد و آثار خوف و خشیت و خضوع و خشوع در وی نمایان باشد که هر که او را ببیند، متذکّر به الوهیت گردد. سیمای او دلالت بر علم کند... جهم چنینج باید اهتمام او به علم باطن و مراقبه قلب و شناختن طریق سلوک اخروی پیش از همه کارجهاج باشد.(13)

پنجم. تخلّق و زینت یافتن به اخلاق و مکارم برجسته و فضایل انسانی، از دیگر صفات و ویژگی‏های «مبلّغان وارسته» است. شارح رساله سیر و سلوک، آیت اللّه‏ مدرس هاشمی ضمن اشاره به این مهم، می‏گوید:

«همه افراد ـ به خصوص علما و طلاب و مدرسینِ محترم و کسانی که در لباس روحانیت هستند ـ لازم است خود را متخلّق به فضایل اخلاقی کنند و با کوشش و مجاهدت، خود را از رذایل اخلاقی، تخلیه کنند تا گفتارشان در دیگران مؤثّر افتد؛ چه آن که موعظه اگر از دل بر آید، بر دل نشیند.

امام باقر علیه‏السلام می‏فرماید: «اِنَّ المَوْعِظَةَ اِذا خَرَجَتْ عَنِ الْقَلْبِ دَخَلَتْ فِی الْقَلْبِ وَاِذا خَرَجَتْ عَنْ مُجَرَّدِ اللِّسانِ، لَنْ تَتَجاوَزِ الاْآذانَ؛ موعظه اگر از دل خارج شود، در دل می‏نشیند و اگر صرف لقلقه زبان باشد، از گوش‏ها، تجاوز نمی‏کند.(14)

ششم. یکی دیگر از صفات و ویژگی‏های اخلاقی و عرفانی ناصحان و واعظان، داشتن سوز و گداز در مجالس سخنرانی است. در این‏باره دانشمند گران‏پایه مرحوم محدّث نوری رحمه‏الله می‏نویسد:

«سزاوار است که ارباب دانش و بینش، مجالس مصائب حضرت ابی عبداللّه‏ علیه‏السلام را... به دست دیندار دلسوزی دهند که در مجالس، اهل تقوا و دیانت و غیرت و عصبیت، بخوانند و بسوزند و بگریند و از خدای تعالی تعجیل فرج و ظهور سلطان ناشر عدل و امان و باسط فضل و احسان و... را بخواهند.(15)

هفتم. الگو برداری از عارفان و حکیمان و رعایت شؤون علم و حکمت، از صفات برجسته مبلّغان و عالمان دین است. آنان هم خود کسب نور و صفا می‏کنند و هم به دیگران گرمی و صفا می‏بخشند. علامه راغب اصفهانی در این رابطه می‏گوید:

«بر واعظ لازم است که تناسبی با حکما داشته باشد تا بتواند از آن‏ها استفاده کند... و مناسبتی هم با مستمعین خود داشته باشد تا آنان بتوانند از او بهره گیرند... مانند پیامبر که خداوند او را از بشر انتخاب کرد و قدرت ملائکه را به او داد تا بتواند احکام الهی را از ملائکه بگیرد و به مردم برساند... .

سزاوار است که واعظ خود موعظه پذیرد و سپس دیگران را موعظه کند...، بلکه مانند خورشید باشد که به ماه نور می‏دهد و خودش بیش از آنچه به ماه می‏دهد نور دارد و مانند آتش باشد که آهن را داغ و سرخ می‏کند و خودش داغی بیشتری دارد. نیز بر او لازم است که اعمالش برخلاف گفتارش و حالاتش تکذیب کننده زبانش نباشد... .»(16)

2 ـ آفات و کاستی‏ها

کسی که اهل وعظ و تبلیغ است، سعی می‏کند که از آفت‏های این راه دوری جوید و کاستی‏ها و معایب را برطرف سازد و اخلاق و رفتار خود را زینت دهد. در این صورت می‏تواند به هدایت و ارشاد دیگران مشغول شود.

امام عارفان حضرت صادق علیه‏السلام می‏فرماید:

«لا یَصْلَحُ لِمَوْعِظَةِ الْخَلْقِ اِلاّ مَنْ جاوَزَ هذِهِ الآفاتِ بِصِدْقِهِ واَشْرَفَ عَلی عُیُوبِ الْکَلامِ وَعَرَفَ الصَّحیحَ مِنَ السَّقیمِ وَعِلَلَ الْخَواطِرِ وَفِتَنَ النَّفْسِ وَالْهَوی؛(17)

آن کسی شایستگی موعظه خلق را دارد که با صداقت از این آفت‏ها گذشته باشد و بر عیوب سخن گفتن واقف باشد و درست را از نادرست تشخیص دهد و به بیماری‏های دل‏ها و فتنه‏ها و هوای نفس آشنایی داشته باشد.»

امام علیه‏السلام درباره این آفات و کاستی‏ها می‏فرماید:

«آفَةُ العُلَماءِ عَشَرَةُ اَشْیاءَ: اَلطَّمَعُ وَالْبُخْلُ وَالرِّیاءُ وَالْعَصَبِیَّةُ وَحُبُّ الْمَدْحِ وَالْخَوْضُ فیما لَمْ یَصِلُوا اِلی حَقیقَتِهِ وَالتَّکَلُّفُ فی تَزیینِ الْکَلامِ بِزَوائِدِ الاَْلْفاظِ وَقِلَّةُ الْحَیاءِ مِنَ اللّه‏ِ وَالاِْفْتِخارُ وَتَرْکُ الْعَمَلِ بِما عَلِموُا(18)؛

آفات اهل علم ده چیز است: طمع و بخل و ریا و تعصّب در رأی و علاقه به ستایش و فرورفتن در چیزی که به حقیقت آن نمی‏رسند و به سختی انداختن خود برای زینت بخشیدن به سخن با الفاظ زیاد و کم شرمی از خدا و فخرفروشی و عمل نکردن به آنچه که می‏دانند.»

امام راحل رحمه‏الله نیز می‏فرماید: «اگر شما درس بخوانید، ممکن است عالم شوید؛ ولی باید بدانید که میان مهذّب و عالم خیلی فاصله است... مواظب باشید مبادا پنجاه سال با کدّ یمین و عرق جبین در حوزه‏ها، جهنّم کسب نمایید؛ به فکر باشید. در زمینه تهذیب و تزکیه نفس و اصلاح اخلاق برنامه تنظیم کنید. خدا نکند انسان بیش از آن که خود را بسازد، جامعه به او روی آورد و در میان مردم نفوذ پیدا کند؛ خود را می‏بازد. تا ریش سفید نشده، کاری بکنید.

از آن جایی که مبلّغان و واعظان، در هدایت و راهنمایی بشر، از پیامبران و امامان پیروی می‏کنند و برجایگاه رفیع ارشاد و هدایت تکیه زده‏اند، باید خود را از آفات و کاستی‏های این راه در امان دارند و از رذایل و خصلت‏های ناپسند اخلاقی دوری جویند.

عالم ربّانی سید جعفر کشفی رحمه‏الله در این رابطه می‏نویسد:

«باری مرتبه ایشان (واعظان و ارشاد کنندگان)، بعد از مرتبه پیغمبران وامامان است و بالاتر از آن مرتبه‏ای نمی‏باشد و خلیفه اعظم و اقدم خداوند می‏باشند در نشر نمودن و تعلیم کردن علم به بندگان و باید که قدر این مرتبه را بدانند و خود را از آفات محفوظ دارند و آفات این مرتبه، کبر، نخوت، تندخویی، حبّ دنیا، حبّ جاه و ریاست، حبّ خوراک، حبّ خواب، حبّ راحت، حبّ زنان، حرص مال و جمع مال، حسد، اتّباع هوا و طمع در خلق است و باید که از همه این‏ها اجتناب نمایند و منزّه باشند.

منبع مبلغان » شماره 36 نوشته رحیم کارگر تنظیم برای تبیان حسن رضایی *(dj:

1 ـ بحار الانوار، ج2، ص56؛ نهج البلاغه، قصارالکلم، ش73.

مبلغان » شماره 36 (صفحه 55)

2ـ سلوک عرفانی، ص18.

3 ـ شعراء/89.

4 ـ میزان الملوک و الطوائف، ص174.

5ـ بحار الانوار، ج71، ص189.

6ـ چهل حدیث، ص322.

7ـ ناصح صالح، ص217.

8خودسازی (تزکیه و تهذیب نفس)، آیت اللّه‏ امینی، ص275 و 281.

9 ـ تذکرة المتقین، ص129 و 104.

10ـ همان.

11 ـ میزان الملوک و الطوائف، ص157.

12 ـ المراقبات، ص281.

13 ـ تذکرة المتقین، ص96.

14 ـ شرح رساله سیر و سلوک، ص53 و 54.

15 ـ لؤلؤ و مرجان، ص206.

16 ـ بر کرانه سعادت، ص138 و 139.

17ـ مصباح الشریعه، ص192.

18ـ همان، ص190.

برچسب ها :
صبر و خویشتن داری و بردباری
تاجر شکست خورده

نمونه دیگر داستان شخصى به نام ابوطیار است که از بازرگانان کوفه بود و بر اثر پیش آمدهایى اموالش را از دست داده بود. روزى در مدینه خدمت حضرت امام صادق(ع) رسید و ضمن شرح اوضاع و احوال خود به عرض رسانید که تمام سرمایه تجارتم از دست رفته و اینک به سختى در مضیقه و فشار قرار دارم, و از آن حضرت راه چاره خواست. امام(ع) این تاجر شکست خورده را با تلقین و القاى قدرت و امید و نشاط و توجه به منبع فیض و خزینه غیب پروردگار بازسازى روحى کرد و فرمود: آیا در بازار دکان دارى؟ عرض کرد: بلى ولى مدتى است که آن را ترک کرده ام, زیرا جنسى براى عرضه ندارم. امام(ع) فرمود: موقعى که به کوفه برگشتى دکان خود را تمیز کن و درب حجره خود بنشین, هنگام رفتن به بازار دو رکعت نماز بخوان و پس از آن بگو: بار خدایا من به نیروى شکست خورده و روح خودباخته خویش متکى نیستم, تنها تکیه گاه من قدرت تو است, پروردگارا نیرو و قدرت من تویى, از تو درخواست روزى دارم ـ با این کلام حضرت, روحى تازه در کالبد بى جان ابوطیار شکست خودره دمیده شد ـ با آن که قدرت پرداخت اجاره دکان را نداشت با اطمینان خاطر حجره را گشود و از شکست سابق احساس عجز و

درماندگى نکرد. ساعتى نگذشته بود که پارچه فروشى نزد وى آمد و درخواست کرد نصف دکان را کرایه کند. ابوطیار موافقت کرد و نصف مغازه را به وى واگذار کرد. ابوطیار یکى از پارچه ها را از او گرفت و در نصف دیگر مغازه که در اختیار خودش بود, در معرض مشتریان قرار داد. آن روز هوا به شدت سرد شد و مشتریان براى خرید به بازار هجوم آورده و تا غروب تمام اجناس فروخته شد. حق العمل خود را برداشت و قیمت پارچه را تسلیم صاحبش کرد.... ابوطیار مى گوید: کارم به قدرى خوب شد که مرکب هاى سوارى تهیه کردم و غلامان و کنیزان خریدم و خانه ها ساختم.17

* نگرش واقعى به حوادث

نکته دیگرى که در تحصیل صبر و شکیبایى مؤثر است, نگرش واقعى به حوادث و مصایب است. (بشر به کشش حبّ ذات و تمایلات غریزى, آرزو دارد تمام پدیده ها و رویدادهاى جهان به نفع او باشد, همه تمنیّاتش جامه عمل بپوشند, در زندگى با ناکامى و شکست مواجه نشود و هرگز دچار رنج و ناملائم نگردد; ولى این آرزو ناشدنى است, زیرا آفریدگار حکیم نظام عالم را براساس یک سلسله قوانین و مقررات پایه گذارى کرده و هر قانونى به هدایت بارى تعالى مسیر تکوینى [و طبیعى] خود را مى پیماید و به جبر اجرا مى شود. تمایل و عدم تمایل بشر در مقررات آفرینش اثرى ندارد. على(ع) مى فرماید: (ان الله سبحانه یجرى الامور على مایقتضیه لاعلى ماترضیه;18 خداوند امور عالم را برحسب مصلحت و طبق مقتضیات جارى مى کند نه بر وفق خواسته و رضاى بشر). عقل و منطق ایجاب مى کند که آدمى از قوانین خلقت پیروى نماید و خویشتن را با مقررات نظام آفرینش هم آهنگ سازد.)19

* امام صادق(ع) و مصیبت فرزند

در روایتى آمده است که: روزى اسماعیل, فرزند امام صادق(ع), سخت بیمار بود. او داراى فضایل و کمالات نیکویى بود که همگان به وى عشق مى ورزیدند. هنگام بیمارى اسماعیل همه افراد به ویژه پدر بزرگوارش امام صادق(ع) فوق العاده ناراحت و پریشان بودند تا جایى که مردم پنداشتند اگر او بمیرد, حضرت از کثرت اندوه از بین خواهد رفت; اما پس از مرگ اسماعیل با تعجب دیدند آن حضرت جزع نمى کند و ناراحتى قبلى او برطرف شده است, وقتى این موضوع را پرسیدند, حضرت فرمود: ما خاندان رسالت تا وقتى که بلا و حادثه اى نازل نشده دعا و نیایش مى کنیم و از خدا مى خواهیم که حادثه واقع نشود, ولى وقتى آن حادثه به وقوع پیوست صبر مى کنیم.20

7. تغافل

ییکى از اصول اخلاقى که نقش بسزایى در آرامش روان و رفع اضطراب و نگرانى دارد, تغافل است. تغافل به معناى نادیده گرفتن بعضى از امور ناچیز و بى ارزش است که چه بسا اعتناى به آن ها منشأ مشکلات روحى مى شود. تغافل غیر از غفلت است; در تغافل شخص از مسائل مطلع است ولى از روى مصلحت خود را غافل و بى خبر نشان مى دهد و طورى برخورد مى کند که طرف مقابل تصور مى کند که او از موضوع بى خبر است. همه ما در جامعه به نحوى با افرادى که داراى روحیات مختلفى هستند مواجهیم, اگر در هر موضوعى به طور مستقیم وارد شویم, به آسایش روحى خود آسیب زده ایم; در صورتى که با رعایت اصل تغافل مى توان از آن پیش گیرى کرد.

روان شناسان به این اصل (تغافل) توجه کرده اند و از آن به عنوان واپس زدگى یاد کرده اند. (کسى که چیزى را مى داند و مى خواهد خود را از آن غافل و بى خبر جلوه دهد, باید دانسته خویش را از ذهن آگاه براند, در ذهن ناآگاه مستقرش سازد و همواره مراقبت کند که مطلب رانده شده از کانون خفا بیرون نجهد و احیاناً از زبانش خارج نشود. واپس زدن و تغافل کردن یک عمل غیرعادى است و براى انجام آن نیرویى لازم است که شخص را در فشار بگذارد و او را به تغافل وادار نماید.)21

دیل کارنگى مى گوید: (ما صاحب آن خُلق سلیم و روح ملکوتى نیستیم که بتوانیم دشمن خود را دوست بداریم, ولى براى خاطر سلامت و خوشى خود باید آن ها را ببخشیم و فراموششان کنیم. کنفوسیوس مى گوید: اگر کسى بدى بکند یا مال شما را برباید, اهمیتى ندارد بلکه فراموش نکردن و دائماً به خاطر آوردن آن است که شما را ناراحت مى کند.)22

مکتب مترقى اسلام چهارده قرن پیش به این اصل مهم روان شناسى توجه داشته و براى رسیدن به آرامش آن را تأکید کرده است. امام صادق(ع) مى فرماید: (صلاح حال التعایش والتعاشر ملأمکیال ثلثاه فطنة وثلثه تغافل;23 صلاح زندگى و آمیزش با مردم محتواى پیمانه پُرى است که دو سومش فهم و آگاهى و یک سومش تغافل است.) افرادى که تغافل نمى کنند, خود را دچار رنج و تعب و نگرانى مى کنند. على(ع) مى فرماید: (من لم یتغافل ولایغض عن کثیر من الامور تنغصت عیشته;24 کسى که تغافل نکند و از بسیارى از امور چشم نپوشد, زندگیش تیره و تار خواهد بود.)

تغافل از دو جهت قابل بررسى است: (تغافل از دیگران) و (تغافل از خود).

* تغافل از دیگران

تغافل از دیگران یعنى چشم پوشى از خطاها و لغزش ها و نقایض و تحمل و خویشتن دارى و تملّک نفس و پرهیز از خشم و غضب و عکس العمل تند در برابر جسارت و بى ادبى دیگران.

این نوع تغافل بهترین نوع شکیبایى و خویشتن دارى است. على(ع) مى فرماید: (لاحلم کالتغافل;25 هیچ بردبارى و حلمى همانند تغافل, پرارج و باارزش نیست.)

تغافل یاد شده از مکارم اخلاق و نشانه کرامت و بزرگوارى نفس است. بعضى افراد از سخنان لغو و بیهوده یا انتقادهاى بى جا و قضاوت هاى سطحى دیگران آن چنان متأثر مى شوند که اختیار خود را از دست داده و با مقابله به مثل و پاسخ بدى به بدى از قدر و منزلت خود مى کاهند و با یادآورى مکرّر و تلقین به نفس, پیوسته در رنج و نگرانى به سر مى برند; در حالى که مى توان با اخلاق کریمانه و تغافل و حلم از وقوع چنین امرى پیش گیرى کرد. قرآن کریم بى توجهى و بى اعتنایى به حرکات زشت و ناپسند و جاهلانه دیگران را از اوصاف متّقین مى داند و مى فرماید: (واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً;26 بندگان خاص خدا کسانى هستند که هنگامى که جاهلان آنان را خطاب مى کنند و به جهل وجدان و سخنان زشت مى پردازند, در پاسخشان سلام مى گویند). این سلام نشانه بى اعتنایى توأم با بزرگوارى است, نه ناشى از ضعف و استیصال. سلام, وداع گفتن با سخنان بى رویه و نامعقول آنان است. در روایات اسلامى بى اعتنایى به سخنان لغو و بیهوده دیگران و قضاوت هاى سطحى آنان مورد توجه قرار گرفته است. علقمه مى گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: مردم به ما تهمت مى زنند و نسبت

هاى بدى مى دهند; این مسئله ما را به شدت ناراحت کرده است. حضرت در پاسخ فرمود: علقمه! همه مردم را نمى توان راضى نگه داشت و نمى توان جلوِ زبان آنان را گرفت. شما انتظارى دارید که درباره پیامبران خدا نیز انجام نشده; مگر یوسف(ع) را متهم نساختند که قصد زنا داشته؟ مگر نگفتند بیمارى ایوب کیفر گناهانش مى باشد; و مگر به داود(ع) این تهمت را نزدند که پرنده اى را تعقیب کرد تا چشمش به همسر (اوریا) افتاد و سپس شوهرش را به جنگ فرستاد تا کشته شد و او را به همسرى گرفت؟ مگر به موسى(ع) اتهام دیگرى نبستند؟... مگر تمام پیامبران را ساحر و طالب دنیا نخواندند؟ مگر نگفتند مریم از راه نامشروع باردار شده است؟ مگر محمد(ص) را شاعر و مجنون نخواندند؟ مگر نه این است که موسى(ع) از خداوند خواست دهان مردم را ببندد تا او را بدگویى نکنند و خداوند پاسخ داد: من براى خود این کار را نکرده ام

برچسب ها :
صبر و شكيبايى يك دانش آموز
مى گویند: یک دانش آموز چینى که در رشته تحصیلى خود پیش رفتى به دست نیاورده و ناکام شده بود, از شدت یأس و ناامیدى کتاب هایش را جمع کرد و به دور افکند. در همان لحظه مشاهده کرد که زنى مستمند قطعه اى آهن را با سرسختى و کوشش خستگى ناپذیر سوهان مى زند تا از آن سوزنى درست کند. مشاهده این صحنه, انقلاب عظیمى در وجودش ایجاد نمود و روحش را به شدت تکان داد و به او درسى آموزنده و پرمعنا آموخت. او تصمیم گرفت به کلاس درس برگردد و به هر قیمتى که هست با قاطعیت تمام به ادامه تحصیلات بپردازد; این تصمیم را به مرحله اجرا درآورد و در سایه شکیبایى که از خود بروز داد, در ردیف دانشمندان شهیر عصر خود قرار گرفت و یکى از برجسته ترین رجال علمى آن زمان شد.)9

مرحوم آقاى فلسفى(ره) پس از طرح این سؤال که آیا برنامه هاى علمى و تعالیم روان شناسى به تنهایى مى تواند نگرانى ها را درمان کند و مردم را بر تشویش و اضطراب پیروز سازد, پاسخ آن را درباره اکثر مردم منفى مى داند و مى گوید: ممکن است افراد بسیار معدودى یافت شوند که این چنین باشند و براى نمونه داستان یکى از نابینایان را که دیل کارنگى در کتابش آورده, ذکر مى کند.10 داستان از این قرار است:

برچسب ها :
پشتوانه صبر
مرحوم فلسفى(ره) مى گوید: (حقیقت این است که تعالیم روانى بدون پشتوانه ایمانى و معنوى در پاره اى از موارد با توجه به تفاوت روحیه افراد, بیش و کم اثر مثبت دارد, تشویش و اضطراب را کاهش مى دهد و مایه آرامش نسبى مى گردد; ولى در زمینه حوادث سهمگین و دردناک نمى تواند نیاز درونى را برطرف کند و افکار پریشان و آشفته را آرام نماید, چه اغلب اشخاص در این مواقع از شدت نگرانى قدرت تمرکز فکر را از دست مى دهند و قادر نیستند حالت روحى خود را به درستى تجزیه و تحلیل نمایند و بر فرض اگر هم بتوانند, غالباً به نتیجه مطلوب نمى رسند و طوفان ضمیرشان آرام نمى گیرد.)12

تعالیم اسلام با تقویت ایمان مسلمانان, قدرت تحمل و صبر و شکیبایى آنان را افزایش داده است. در حقیقت صبر و ایمان رابطه متقابل با یک دیگر دارند, همان طورى که ایمان بدون صبر ماندگار نیست. چنان که على(ع) مى فرماید: (علیکم بالصبر فان الصبر من الایمان کالرأس من الجسد;13 بر شما باد به صبر که صبر براى ایمان مانند سر براى بدن است). صبر و شکیبایى نیز بدون پشتوانه ایمانى و معنوى پایدار نمى ماند, چون فشار مصایب و شدت نگرانى غالباً قدرت تمرکز فکر را از افراد سلب مى کند. بر این اساس قرآن مجید مى فرماید: (ان الانسان خلق هلوعاً اذا مسه الشر جزوعاً و اذا مسه الخیر منوعاً الا المصلّین;14 انسان, مخلوقى سخت حریص و ناشکیباست; چون با زیان و مشکلات روبه رو مى شود, ناآرام و بى قرار مى گردد و چون با خیر و خوبى مواجه مى شود, از دیگران دریغ مى دارد, مگر نمازگزاران.)

رابطه با خدا که در نماز متبلور است, مانع عجز و غرور مى شود و تعادل روحى و روانى را تضمین مى کند. پیشوایان اسلام با تکیه بر نیروى ایمان و یادآورى پاداش اخروى, قدرت تحمل و صبر افراد مصیبت دیده و مضطرب را ارتقا مى بخشیدند. نابینایى حضور پیامبر(ص) رسید و تقاضاى دعایى کرد و گفت: از خدا بخواه که بینایى را به من عطا کند. حضرت فرمود: اگر میل دارى دعا مى کنم, امید است مستجاب شود و چشمت بینا گردد و اگر بخواهى در قیامت بى آن که مورد محاسبه واقع شوى خدا را ملاقات خواهى کرد. عرض کرد: ملاقات بدون محاسبه را برگزیدم. آن گاه رسول خدا(ص) فرمود: خداوند بزرگ تر از آن است که در دنیا هر دو چشم کسى را بگیرد سپس در قیامت عذابش نماید.15

سماعة بن مهران گوید: حضرت کاظم(ع) به من فرمود: چه چیزى تو را از حج بازداشت؟ عرض کردم: بدهى بسیارى پیدا کرده ام و مالم را از دست داده ام و بدهى من از رفتن مالم سخت تر است و اگر یکى از رفقایم مرا از خانه بیرون نمى آورد نمى توانستم بیرون بیایم. حضرت فرمود: اگر صبر کنى, دیگران بر تو غبطه خواهند خورد و اگر صبر نکنى, مقدرات خدا جارى مى گردد, چه تو راضى باشى و چه ناراضى

برچسب ها :
درباره وبلاگ
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 657545
تعداد نوشته ها : 253
تعداد نظرات : 11
پخش زنده
X