الف: روان فلسفی- عرفانی انسان آریایی
با این سرشتگیها: حساس در اندیشه و خیال، ژرفبین، منفیباف و نسبیاندیش (و درست به همین دلیل زیر بار هیچ اندیشهای بیگانه با خویش نرفت)، خونسرد و سهلانگار، صبور و سازگار (و درست به همین خاطر همچون آتشی در زیر خاکستر سرد موروثی خویش به تازی و ترکی و تاتار و... فرصت تاخت و تاز موقت داد)، خلوتنشین، گوشهگیر و معتکف (به همین دلیل سرزمین آریاییان بزرگترین رقم دیر و صومعه و غار و... را داراست)، ایدهآلیست و گذشتهگرا، مأیوس و سرخورده از جهان، در تلاش برای رهایی از رنج جهانی، رسته از زندان هستی، وارسته در بیکران خلأ «نیروانا»، «کولا» و «موکتی» (راههای رستگاری) سر به دنبال ایدهآل خویش، درونگرا و خویشتنکاو، غرق در خلسه و در نشئهای از سرودههای «ودا» درآمیخته با دنیای اساطیر در فراز اهریمن درون و برون به دنبال اهورای مطلق جهانی بر بام بلند «سامسارا» بیترانه و بیتمنا بال در بال خیال پر طنین و پر سکون، خیره بر افق سخت در انتظار، چشم به راه «سوشیانس» (موعود زرتشتی که همراه بودا در هر هزاره یا هزارههایی یک بار با شعاع نوری طلوع کند)، زودباور و دیرخیز در انتظار دستی از غیب تا راه بگشاید.
اسلام که در نگاه اولیه و جوهره نخستین، یک ایدئولوژی الهی انسانی بود در این روح صبور و بلندپرواز آریایی حلول کرد و آن را از بام بلند آسمانهای سامسارا و از برج و باروهای نیروانا به زمین زندگی و واقعگرایی کشاند و با انقلابی در عمق وجدان و اندیشه، انسانی جدید ساخت. و «تشیع» تجلی عینی اسلام اولیه، مرکز وصل و میعادگاه این روح بیقرار و آن پیام سرشار از امید گردید. بدینسان بود که با حلول توحید در جان آریایی، «ثنویت وجود» به «وحدت وجود» گرایید و یأس شکننده و سرابهای فریبندهاش به پایان خویش رسید و طرحی نو پدیدار گشت و انسانی نو قد آراست. اسلام اولیه پس از این حلول جاودانه، به دست حکمرانان نالایق بهسرعت و شدت دچار تحریف و آلت تزویر شد و به یکباره وارونه و ترسناک گشت و تشیع رنگ گنوسی- مجوسی به خود گرفت و برگ برندهای در دست اشرافیت ایرانی شد.
ب: وجود روح تاریخی
منظور روح تاریخی آریایی است که نخستین قوم تاریخ است. این روح یک روح شرقی است و خصلت روح شرقی آن است که به شهود نزدیکتر است زیرا عین یا موضوع خود را بیمیانجی درمییابد. روح شرقی آریایی حقیقت پیام انسانی اسلام را در عینیت وجود خویش بیهیچ واسطه و عامل و انگیزهای خارجی دریافت و از طرفی در جغرافیای فلسفی تاریخ، مانند جغرافیای طبیعیاش در شرق است که خورشید معرفت طلوع میکند و خاستگاه این خورشید ایران است و ایرانیان نماینده راستین انتقال تاریخ از شرق به غرباند و بدین سان است که شکوه بینش شرقی در برابر ما نمایان میشود و این است راز این پیوند شگفت اسلام و انسان در تاریخ شرق.
مکتب انقلابی شیعه
شیعه در اصل به معنای پیرو و دنبالهرو است و آنگاه به کسانی که ولایت امام علی علیهالسلام و اهلبیتش را پذیرفته باشند اطلاق شده است تا جایی که به صورت اسم خاص برای آنها درآمده است. قبل از اسلام هم به پیروان انبیا «شیعه» اطلاق میشده است. قرآن درباره ابراهیم علیهالسلام میفرماید که او از شیعیان نوح بود: «إن من شیعته لإبراهیم» (صافات، آیه37)
اما چه کسی برای اولین بار پیروان علی بن ابیطالب علیهالسلام را شیعه نامید؟ برابر روایات سنی و شیعه، پیامبر اکرم از پیروان علی علیهالسلام با عنوان شیعه نام برده است.(1) منظور از شیعه البته همه کسانی هستند که به نصب علی بن ابیطالب علیهالسلام توسط پیامبر اکرم به عنوان «امام» و جریان امامت در نسل آن حضرت معتقد باشند که خود این شیعیان (که دوازده امامیها بزرگترین گروه آن هستند) به فرق متعدد تقسیم میشوند. در بیان مکتب شیعی، امامت یکی از اصول بنیادین آن محسوب میشود و اصلاً بنای شیعه بر آن است. اعتقاد شیعه به امام عادل و معصوم در درون خود یک اصل انقلابی را میپروراند و آن اصل، اعتقاد به نامشروع بودن همه حکومتهای غیرمعصوم در زمان معصوم و غاصبانه بودن همه حکومتهای غیر مأذون در دوران غیبت است. این اصل بالقوه عنصری انقلابی است که در صورت فعلیت میتواند حکومتهای نامشروع را سرنگون و حکومت مطلوب را جایگزین کند. در قرن اول، دهها قیام شیعی در نقاط مختلف جهان اسلام به وقوع پیوست ولی رهبران آن قیامها هیچگاه برای خود بیعت نخواستند بلکه برای فردی ناشناخته به نام «رضا من اهلبیت» یعنی همان فردی که رهبری او مورد رضایت خداوند و از اهل بیت است، بیعت گرفتند. این اصطلاح رمزی بود که قیام کنندههای شیعه فردی مبهم را به عنوان «ولی» معرفی و یا همین رمز از مردم بیعت میگرفتند. عبدالله بن معاویه، فرزند عبدالله بن جعفر بن ابیطالب، تنها فردی بود که برای خودش بعیت گرفت و مورخان این مطلب را متذکر شدهاند. بیعت برای «رضا» همان حکومت آرمانی شیعیان است که انقلابیها برای برقراری آن تلاش میکردند تا در صورت موفقیت، یکی از امامان علوی را رسماً به حکومت برگزینند. امام رضا علیهالسلام در همین خصوص میفرماید: «خداوند عمویم زید را رحمت کند، زیرا مردم را به رضای آلمحمد دعوت میکرد و اگر پیروز میشد به آنچه مردم را بدان دعوت کرده بود وفا میکرد.»
تاثیری دیگر که چنین بینشی در تاریخ سیاسی شیعه داشته است، حفظ موجودیت شیعه به عنوان اقلیتی مستقل است؛ یعنی همان عاملی که موجب شد شیعه در بیشتر امور اداری و اجتماعی، هضم دستگاههای حکومت اکثریت (سنی) نشود.
رهبران شیعی برای حفظ استقلال مالی، خمس را که امری متروک بود احیا کردند. مردم سنی «زکات» مال خود را به حکومت میدادند و مردم شیعی، «خمس» را به امامان خود میپرداختند. پرداخت خمس به حدی گسترش پیدا کرد که امام هفتم و دیگر ائمه علیهمالسلام در سرتاسر قلمرو اسلام از ایران، آفریقا، عراق و حجاز، نمایندگان یا وکلایی را برای جمعآوری خمس و احیاناً صرف آن در موارد مجاز منصوب میکردند. ارسال پول نقد در آن زمان مشکل بود و شیعیان آن را به وسلیه «سفتجه» یا حواله ارسال میکردند و به خاطر وجود جو اختناق علیه شیعیان از قدیم الایام آن را حواله «مال غریم» یعنی سهم امام علیهالسلام میگفتند و این رمزی بود که شیعه به علت تقیه بر روی آن نهاده بود.
خمس، موجب استقلال دستگاه رهبری از حکومت میشد و علاوه بر این که مشکلات شیعیان را برطرف میکرد در راه مبارزه نیز به مصرف میرسید. این استقلال مالی بعد از غیبت نیز ادامه یافت و این همان چیزی بود که موجب استقلال روحانیت شیعه شد. رهبران شیعه برای استقلال قضایی شیعیان، از زمان امام صادق علیهالسلام به بعد مراجعه شیعیان را به دستگاههای قضایی حکومت ممنوع کردند و آن را مراجعه به طاغوت خواندند و به طور عام، قضاتی را که دارای ویژگیهای لازم بودند برای حلوفصل دعواهای حقوقی شیعیان منصوب کردند. امام صادق علیهالسلام به شیعیان فرمود: «در اختلافات به فردی از شیعیان که حدیث ما را روایت میکند و احکام ما را میداند مراجعه کنید و احکام صادره آنها را با رضایت عمل کنید، من آنان را حاکم بر شما قرار دادم. وقتی حکم ما را صادر کردند و کسی آن حکم را نپذیرفت، حکم خدا را کوچک دانسته، ما را رد کرده است و کسی که ما را رد کند خدا را رد کرده است و آن در حد شرک به خداوند است.»
استقلال قضایی، موجب بینیازی شیعه از دستگاه حکومتی شد و بینیازی، شیعه را در مقابل حکومتها به بیاعتنایی و تنفر وامیداشت که چنین حالتی یکی از زمینههای روحیه انقلابیگری برضد حکومتهاست که تشیع در دل خود پرورش میداد. استقلال قضایی به حدی گسترش یافت که رهبران شیعی به شیعیان اجازه دادند، شخصاً قوانین جزایی را نسبت به زیردستان و فرزندانشان اجرا کنند. رهبران شیعه برای جلوگیری از فروپاشی اقلیت شیعه، مانع جذب شیعیان به دستگاه حاکم شدند و به شیعیان اجازه جنگیدن و حتی جهاد بر ضد کفار را نداده و شرط جواز «جهاد» را وجود «رهبری عدل» قرار دادند. همچنین به شیعیان اجازه همکاری با حکومتهای غاصب را ندادند و همکاری با آنان را از محرمات قطعی اعلام کردند، تا جایی که تراشیدن قلم، ساختن جوهر و ثبت نام در دیوان آنان را حرام و موجب عذاب الهی و یاری کردن آنها را خروج از اسلام اعلام کردند.
صفوان جمال، یکی از شیعیان امام موسی بن جعفر علیهالسلام نقل میکند که روزی خدمت حضرت رسیدم، حضرت فرمود: ای صفوان! همه چیز تو خوب است جز یک چیز. عرض کردم چه چیزی؟ فرمود: چرا شترانت را به هارونالرشید کرایه میدهی؟ گفتم: شترانم را برای لهو و لعب به هارون اجاره ندادهام بلکه برای بیتالحرام کرایه دادهام. وانگهی خود، سرپرستی کاروان را به عهده نگرفتهام و آن را به مستخدمان سپردهام. امام پرسید: آیا کرایه را طلب داری؟ عرض کردم: آری، فدایت شوم! امام سوال کرد: آیا دوست داری هارون و عمالش زنده بمانند تا کرایه تو را بپردازند؟ گفتم: آری. امام فرمود: کسی که بقای آنها را دوست داشته باشد از آنهاست و کسی که از آنها باشد، وارد جهنم خواهد شد.
صیانت نفس شیعیان، همواره روحیه استقلالطلبی و استعداد قیام بر ضد حکومتها را در آنها حفظ کرد و به همین جهت در شیعه، بیش از سایر فرقهها یا گروههای سیاسی- اجتماعی، قیام بر ضد حکومتها رخ داده است. البته رهبری تشیع، هیچگاه مصالح و مفاسد شیعه را فراموش نمیکرد. امامان در دو مورد به شیعیان اجازه همکاری با حکومتها را دادند:
1- رعایت منافع شیعیان و رفع ستم از آنها و احقاق حق و ابطال باطل
2- در حالت اجبار و اضطرار و تقیه
بعضی از نویسندگان جدید پنداشتهاند این دو استثنا به ابتکار فقهای شیعه مانند سیدمرتضی و به ملاحظه وضعیت سیاسی- اجتماعی وقت تشریع شده است، ولی این نظر صحیح نیست، بلکه هر دو استثنا از سوی امامان تصریح شده است. لکن نفوذ شیعیان در دستگاه خلافت از زمان امام موسی بن جعفر علیهالسلام جدی شد و در زمان امام رضا علیهالسلام به اوج خود رسید سپس نهادینه شد تا جایی که بعضی از خلفای عباسی تحت تاثیر عناصر نفوذی شیعه، به تشیع گرایش پیدا کردند. ابنحزم از مورخان معروف اهل سنت، درباره مکتفیبالله (م274ه.ق) و معتضد (م287ه.ق) میگوید که اینها گرایشهای شیعی داشتند. مجموعه اندیشههای شیعی در مسائل سیاسی، جنبه انقلابی داشته است تا آنجا که جرج جرداق، شیعه را اصحاب «مذهب ثوری» یا مکتب انقلابی معرفی میکند.
بنابراین، نظریه امامت شیعه بر مبنای وصایت و نصب بنیان نهاده شده و اصلی که از آن نشأت میگیرد (نفی و غیرمشروع بودن دیگر حکومتها) موجب تداوم روحیه انقلابی و آمادگی نسبی شیعیان برای انقلاب در طول تاریخ شده است.
این موضوع را «الوردی» نویسنده معروف اهل سنت، کاملاً درک کرده و میگوید: شیعیان نخستین کسانی هستند که تفکر انقلابی و پرچم قیام را در اسلام بر ضد طغیان به دوش کشیدند و همواره نظریههای شیعه، روح انقلاب را با خود به همراه داشت. عقیده به امامت که شیعه بدان سخت ایمان داشت، آنها را به انتقاد و اعتراض بر هیأتهای حاکمه و بالاخره جبههگیری در برابر آنها وامیداشت و این حقیقت در سرتاسر تاریخ شیعه مشهود است. به عقیده آنها هر حکومتی به هر شکل و در هر قالبی که باشد، غاصب و ظالم است، مگر آن که امام معصوم یا نایب او زمام حکومت را در دست گیرد. به همین دلیل بوده که شیعیان به طور مداوم در قلب جریان انقلابی مستمر به سر میبردند؛ نه آرام میگرفتند و نه آنان را رها میکردند. یکی از اقدامهای سمبلیک رهبری تشیع که نشانگر ماهیت انقلابی آن است، جریان وصایت است. در شیعه هر امامی هنگام رحلت سه چیز را به امام بعدی میسپرد: یکی قرآن مخصوص و دیگری شمشیر و زره رسولخدا صلیالله علیهوآله. اولی سمبل عقیده تشیع به وحی است و دومی و سومی علامت تداوم مبارزه. حتی لقب عامی که برای همه رهبران شیعه انتخاب شده است علامتی از ماهیت انقلابی رهبری است. لقب همه ائمه معصومین «قائم» است یعنی قیامکننده. جابر جعفی از شیعیان زمان امام محمد باقر علیهالسلام میگوید: در مورد قائم از حضرت امام محمد باقر علیهالسلام سؤال شد، حضرت دست به شانه فرزندش صادق علیهالسلام گذاشت. جابر بعداً فلسفه این موضوع را از امام صادق علیهالسلام سؤال کرد. حضرت در پاسخ گفت: این، نام همه امامان شیعه است.
اینکه امامان شیعه همگی با سلاح یا سم به شهادت رسیدهاند، نشانگر سازشناپذیری آنان در مقابل حکومتها است و دستگیر شدنهای متعدد و زندانی شدن آنها دلیل فعال بودن آنها برای تأسیس حکومت آرمانی تشیع است و گر نه نحلههای مختلفی وجود داشتند که با حاکمان همعقیده نبودند اما هیچگاه چنین مداوم، تحت تعقیب قرار نمیگرفتند. مجموعه آموزههای شیعی مانند عدالت، اختیار و مسئولیت انسان، شهادت، انتظار و حتی محافظهکارترین آموزهها یعنی «تقیه»، جنبه آرمانی و انقلابی دارد.
شیعه، عدالت را از صفات خداوند و جزء اصول مذهب خود قرار داد تا موضعی انقلابی در مقابل کسانی بگیرد که مشروعیت حکومت ظالم را به خداوند نسبت میدادند. شیعه، عدالت را از خداوند به تمام نخبگان سرایت داد و آن را از شرایط لازم خلیفه، والی، حاکم، قاضی، پلیس، امام جمعه، امام جماعت و... قرار داد. اعتقاد به جبر که انسان را مظهر بیمسئولیتی و بیتوجه بودن به امور سیاسی کرده بود از نظر شیعه مردود دانسته شد و انسان را مظهر اختیار و مسئولیت دانست.
شیعه، شهادت را اوج پرواز انسان و بالاترین خوبیها دانست و امام سوم علیهالسلام را به عنوان آموزگار این مفهوم ظلمبرانداز معرفی کرد. بیجهت نیست که گفتهاند «إن الاسلام علوی و التشیع حسینی.» انتظار در تشیع، نه بعد از غیبت بلکه بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام به عنوان مظهر آمادگی برای قیام براندازانه بر ضد نظام ظالم قرار گرفت. بعضی از نویسندگان غیرمطلع از تاریخ تشیع، پنداشتهاند تفسیر انقلابی از انتظار، موضوعی جدید است که اندیشمندان شیعی معاصر آن را ابداع کردهاند.
بعد از شهادت امامحسین علیهالسلام شیعیان منتظر ظهور مهدی آلمحمد بودند. در قیام مختار، عدهای از آنها به خیال این که مختار از طرف مهدی است بر ضد ظلم اموی قیام کردند و انتقام خون حسین علیهالسلام را ستاندند. شیعه چنان منتظر ظهور مهدی بود که هرگاه انسانی شجاع را میدید به تصور این که او همان مهدی است در پی او به راه میافتاد. عبدالله بن حسن، رهبر ضدعباسی شیعی که در اختفا به سر میبرد، روزی به مدینه آمد. وقتی مردم او را دیدند به دنبالش به راه افتادند و فریاد میزدند: یا اهل المدینه! المهدی، المهدی.
برخی شیعیان میپنداشتند مهدی منتظر، حضرت باقر علیهالسلام است و از حضرت میپرسیدند: آیا قیام کننده آل محمد شما هستید؟
مرحوم دکتر حمید عنایت با نگاهی روانشناسانه به انتظار میگوید: نظریهای تاریخی وجود دارد که به طور بالقوه زمینهساز فرضیه انقلاب میتواند باشد. اول عقیده به غیبت است. بر این اساس که امام دوازدهم حضرت مهدی در سال 893 ناپدید شده و در نهایت جهت ایجاد عدالت در دنیا ظاهر میشود. به طور اصولی، شیعه متوجه شده است بین این دو تاریخ، عدالت واقعی در دنیا وجود ندارد، که به طور بالقوه نظریهای انقلابی است. شاید به نظر برسد که تقیه، نمادی محافظهکارانه از تشیع است، حال آنکه وقتی به متون دینی شیعه مراجعه میکنیم، تقیه همان اصل مخفیکاری انقلابی است. در متون دینی، تقیه سپر مومن معرفی شده است. سپر یکی از ابزار جنگجو است و الا فرد معمولی به سپر نیاز ندارد. امام صادق علیهالسلام به یکی از یارانش به نام ابوجعفر بن نعمان، از افشای سر شیعیان گله میکند و میگوید: «پدرم میگفت چه چیزی بیشتر از تقیه مایه چشم روشنی است؟ راستی که تقیه سپر مؤمن است. پیروزی نصیب کسی میشود که در حکومت باطل لب فرو بندد و بر شکنجه و اذیت و استقامت ورزد000 به خدا قسم این امر(پیروزی) سه بار نزدیک شده بود، اما شما آن را افشا کردید و خداوند آن را به تأخیر افکند. به خدا قسم، هیچ سری نبود مگر این که دشمنانتان نسبت به آن آگاهتر بودند.» چه تفسیری گویاتر و انقلابیتر از آنچه امام صادق علیهالسلام به نعمان بیان کرد؟ دانشمندان شیعی معاصر فقط این تفاسیر را احیا و به جامعه القا کردند؛ نه اینکه ابداع و اختراع کرده باشند. بنابراین در آموزههای دینی تشیع، عنصر انقلابیگری نهفته است و احتیاج به تحلیل یا توجیه ندارد. حتی اگر به ادبیات شیعه نگاه کنیم انقلاب از کلمه کلمه آن میدرخشد. شعرای معروف شیعه مانند: سیداسماعیل حمیری(م 173)، کمیت اسدی(م125) و دعبل خزاعی(م 148)، همه از شاعران سربداری بودهاند که عمر خویش را با ادبیات آتشین به مبارزه با حکومتهای ستمگر به پایان بردهاند.
پینوشت:
1- امسلمه، همسر پیامبر اکرم میگوید: از رسول خدا شنیدم که فرمود: إن علیاً و شیعته هم الفائزون؛ یعنی علی (علیه) و شیعیان او از رستگارانند. (الارشاد فی معرفه حججالله، شیخ مفید، ج1، ص41) ابن حجر هیثمی از علمای قرن دهم هجری در کتاب «الصواعق المحرقه» که بر ضد شیعه نوشته است از قول پیامبر اسلام صلیالله علیه و آله نقل میکند که فرمود: یا علی! انک ستقدم علی الله و شیعتک راضین مرضیین؛ یعنی تو نزد خداوند وارد میشوی در حالی که شیعیان تو راضی و مرضی هستند. (الغدیر، عبدالحسین امینی، ج3، دارالکتب الاسلامیه 1366، صص57- 58)
منابع و مآخذ:
1- ر. ناث. گلدزیهر، اسلام در ایران «شعوبیه»، ترجمه و تألیف محمودرضا افتخارزاده، مؤسسه نشر میراثهای تاریخی اسلام- ایران، تهران، 1371، چاپ اول
2- قدیانی، عباس، تاریخ ادیان و مذاهب در ایران، چاپ دوم، انتشارات انیس، تهران، 1376
3- افتخار زاده، محمود، اسلام و ایران، چاپ اول، انتشارات رسالت قلم، تهران، 1377
4- فیلین، شاله، تاریخ معاصر ادیان بزرگ، ترجمه منوچهر خدایار محبی، انتشارات طهوری، تهران 1355
5- ابن خلدون، مقدمه، ترجمه محمد پروین گنابادی، ج1، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1369
6- ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطیبین، ترجمه رسولی محلاتی و غفاری، دارالکتب الاسلامیه1366
7- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ترجمه حمیدرضا مستفید و علیاکبر غفاری، ج1، بیجا، نشر صدوق1372
8- شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حججالله، ج2و3، بیجاء المتواتر العالمی للفقیه الشیخ المفید، 1413ه.ق
9- حرز الدین محمد، معارف الرجال، ج1، کتابخانه آیتالله العظمی نجفی، قم 1405ه.ق
10- عباسعلی عمید زنجانی، انقلاب اسلامی و ریشههای آن، تهران، نشر کتاب سیاسی، 1367
11- حمید عنایت، مقاله انقلاب در ایران سال 1979، درآمدی بر ریشههای انقلاب اسلامی، قم، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، 1367
12- محمد حسین مظفر، تاریخ شیعه، ترجمه محمدباقر حجتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1368