منصور بن عمار ميگويد: سالي كه عازم حج بودم مقداري در كوفه توقف نمودم. از قضا شبي كه در كوچههاي كوفه ميگشتم به خانهاي رسيدم كه از آن صدايي بلند بود. گوش فرا دادم، شنيدم كسي ميگفت: گناهي كه مرتكب شدم نه به سبب مخالفت با تو بود و نه اينكه جاهل به عذاب دردناك تو بودم بلكه شقاوت به من روي آورد و به بدبختي گرفتار شدم. خدايا، اگر مرا نيامرزي چه كس مرا بيامرزد! من دهانم را نزديك شكاف در آن منزل بردم و اين آيه را تلاوت نمودم:
«وَ اتَّقُوا النَّارَ الَّتِي أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ...»
«بپرهيزيد از آتشي كه براي كافران مهيا شده است.»
آن شخص چون اين آيه را شنيد نعرهاي زد و ساعتي مضطرب شد و بعد از مدتي سكوت نمود. من نشاني منزل را به ذهن سپردم و رفتم. صبح روز بعد به در آن خانه رفتم، پيرزني را ديدم كه نشسته و جنازهاي در پيش رويش گذاشته است.
گفتم: اي پير زن اين كيست كه وفات نموده است؟
گفت: سيد جواني كه خوف الهي تمام وجودش را پر نموده بود. ديروز هنگام مناجاتش كسي در مقابل منزل گذشت و آيهاي از قرآن را خواند. اين جوان آيه را شنيد مضطرب شد و جان را به جانان تسليم نمود.
آيا وقت آن نرسيده كه قلوب مؤمنين به ذكر خدا خاضع و خاشع گردد. (ديگر دست از گناه بردارند و به ياد خدا باشند) اين آيه چنان در او اثر كرد كه زندگيش را بيكباره دگرگون ساخت و از نيمه راه برگشت و از ديوار فرود آمد و با كمال اخلاص و صفاي دل گفت: پروردگارا، آري نزديك شده، هنگام خضوع و خشوع و از همانجا جرقه نور خدا دل او را روشن كرد و با خدا رابطه برقرار نمود. انشاء الله كه جرقههاي نور الهي دلهاي ما را نيز روشن و منّور كند.
در پي فاجعه اهانت به قرآن كريم با حمايت آمريكا و صهيونيست ها ، در اروپا و آمريكا شاهد گسترش موج اسلام گرايي و در كشورهاي اسلامي نيز با خيزشهاي مردمي براي رجعت به مباني اصيل اسلامي روبرو هستيم. با توجه به توطئه هاي پيش رو و ايجاد موج اسلام هراسي توسط دشمنان قسم خورده اسلام، اينجانب وظيفه خود دانستم تا طي مقالاتي ، حكايتها و داستانهايي شيرين و اموزنده از قران كريم را براي عزيزان بيان كند . به اميد پيروزي روز افزون براي اسلام و مسلمين در سراسر جهان پهناور
«مرحوم حجت الاسلام سيد محمد گلپايگاني فرزند آيت الله سيد جمال گلپايگاني فرمود:
پس از فوت مرحوم پدرم شبي در خواب ديدم حضورشان مشرف و ايشان در اطاق مفروش به زيلو و فاقد اثاث نشسته اند.
گفتم: پدر! اگر خبري نيست ما هم بدنبال كارمان برويم؛ وضع طلبگي در گذشته و حال، همين است كه به چشم مي خورد.
فرمود: پسر حرف مزن؛ هم اكنون ولي امر ـ عجل الله فرجه الشريف ـ تشريف مي آورند.
آنگاه پدرم از جا برخاست. متوجه شدم محبوب كل عالم، تشريف آوردند؛ پس از عرض سلام و جواب، حضرت، قبل از اينكه من حرفي بزنم فرمودند:
« سيد محمد، مقام پدرت اين حجره محقر نيست؛ بلكه مقامش آنجاست. »
بر اثر اشاره دست حضرت نگاه كردم قصري با شكوه، ساختماني با عظمت كه لايدرك و لايوصف است، ديدم و خوشحال گرديدم. عرض كردم:
يابن رسول الله آيا وقت ظهور موفورالسرور رسيده است تا ديدگان همه به جمال و حضور و ظهورتان روشن شود؟ فرمودند:
« لم تبق من العلامات الا المحتومات و ربّما ( او فربما علي ترديد مني ) اوقعت في مده قليله فعليكم بدعاء الفرج:
از علائم ظهور فقط علامات حتمي مانده است و شايد آنها نيز در مدتي كوتاه به وقوع به پيوندند و براي فرج دعا كنيد. »
راوي : حجت الاسلام ملبوبي، صاحب كتاب الوقايع و الحوادث . . منبع :
http://www.yamojir.com/fa/tashrofat/royahaye-sadege/1185-2009-10-13-19-32-08.html
« اللهم عجل فرج مولانا بحق محمد و آله الطاهرين »
امام زمان مهدي (عجل الله فرجه) - قائم آل محمد - كنكور دانشگاه مهدي - مذهبي و معنوي - يا اباصالح المهدي - فرهنگي اجتماعي - انتظار فرج و ظهور - فلسفه و عرفان لاهوتيان - سلام و صلوات - اخلاقي و سخنراني - حديث حكايت روايت - گل نرجس - مقاله پيام نامه بيانيه - آموزشي تحقيقاتي - نويسنده و داستان - اطلاعات و اخبار